نامهنگاری بین علی مطهری و سید حمید روحانی از بازیگران مهم تحریف وقایع تاریخ معاصر منجر به برجسته سازی رهبری تصادفی خامنهای شد. سید حمید روحانی که نام فامیلی اصلی وی زیارتی است در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد با حمایت مطلق از مواضع خامنهای به پروندهسازی و برخوردهای تخریبی بر علیه منتقدان و مخالفان پرداخته است. هدف او از آستانه بوسی قدرت خروج از انزوای سیاسی و پیدا کردن موقعیت برای کنشگری است.
روحانی قبلا از اعضاء مجمع روحانیون مبارز و گرایش چپ گرایانه در داخل نظام داشت اما به دلیل ترور شخصیت دکتر علی شریعتی و اعمالی که منجر به بد نامیاش شد از سوی جناح چپ به حاشیه رانده شد. این مساله و اشتیاق وی به نزدیکی با محافل قدرت باعث گشت خدمت به خامنهای را در دستور کار قرار داده تا از امتیازات لازم برخوردار شود.
روشنگری علی مطهری در خصوص گفتگویش با خامنهای در مورد رفع حصر موسوی و کروبی به واکنش خشمگینانه روحانی منتهی شد. او مطهری را متهم ساخت به موضوعاتی میپردازد که دغدغه مردم نیست. مطهری نیز واکنش نشان داد و ادعاهای او را رد کرد.
در آخرین پاسخ علی مطهری که برخوردی تند در برابر برخورد تند و توهین آمیز روحانی بود ، موضوع اقبال بلند خامنهای در رهبر شدن و عدم حضور وی در بین رجال اول سیاسی نظام در دوره تاسیس مورد تاکید علی مطهری قرار گرفت. حمید روحانی با تلاش برای اثبات تعارض مشی آیتالله مرتضی مطهری با فرزند ارشدش مدعی شده بود، اگر مطهری پدر زنده بود الان یکی از پیروان راستین خامنهای بود و افتخار همراهی با وی را داشت!
علی مطهری در جواب گفته است:
«این جمله نشان میدهد که ایشان شناخت درستی از شهید مطهری ندارد. قطع نظر از کمالات علمی و معنوی این دو بزرگوار، شهید مطهری ۲۰ سال از مقام معظم رهبری بزرگ تر بود و رهبر انقلاب فرمودهاند “من خودم را شاگرد آقای مطهری میدانم” (کتاب استاد در کلام رهبر) و در دیدار با خانواده آیتالله مطهری در اولین سال رهبری خود دو بار فرمودند “اگر آقای مطهری زنده بودند قطعا الان رهبر بودند”.»
سخن مطهری واقعیتی مهم را برجسته میسازد که قامت خامنهای برای پوشیدن ردای ولایت فقیه در جمهوری اسلامی کوتاه بود. او به حکم تصادف و اقبال بلند بر این جایگاه تکیه زد. در سالهای نخست بعد از انقلاب و کل دوران رهبری آیتالله خمینی وی و هیچیک از پیروان دو آتشه کنونیاش در خیال هم تصور نمیکردند او در آینده رهبر خواهد شد!
نخستین شانس وی ترور رجال سیاسی مهم جمهوری اسلامی در سالیان نخست تاسیس نظام بود. قطعا اگر آیتاللهها مرتضی مطهری و سید محمد حسینی بهشتی و حجت الاسلام محمد جواد باهنر زنده بودند فرصت به خامنهای نمیرسید و آنها بر وی برای رهبری تقدم داشتند. اصلا مرتبه و جایگاه خامنهای تا پیش از ترور در سطح اول مسوولان نظام نبود و عضو مجلس اول بود. ترور یک سری از افراد فضا را برای ریاست جمهوری او مساعد ساخت.
اما بخت و اقبال بزرگتر وی، خلع آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری بود. امر غیر منتظرهای که هیچکس تصور نمیکرد. تقریبا از همان روزهای پیروزی انقلاب مشخص بود اگر قرار بر جانشینی آیتالله خمینی باشد، در مجموع آیتالله شیخ حسینعلی منتظری در بین سنت گرایان ایدئولوژیک موقعیت بهتری دارد.
اما همه این اتفاقات افتاد تا عرصه برای رهبری تصادفی خامنهای مساعد شود. از اینرو میتوان انتظار داشت یادآوری جسورانه علی مطهری خوشایند وی و مدافعانش نباشد که در ادعایی مضحک و بیپایه کوشیدهاند نوعی تقدیر آسمانی برای رهبری وی و شایستگی ذاتی او جعل کنند.
دستگاه تبلیغاتی بیت خامنهای در طول سالیان گذشته با تحریف و دروغ پردازی سعی کردهاند او را دارای شخصیتی ویژه جلوه دهند که فاصله زیادی با دیگر کارگزاران ارشد نظام بعد از آیتالله خمینی داشته است. در حالی که حداقل نسل اول مقامات نظام میدانند که این ادعاها جایی در واقعیت ندارد.
پیش از تشکیل مجلس خبرگان هیچیک از جریانهای سیاسی کشور فکر نمیکردند خروجی جلسه نشستن خامنهای بر اریکه ولایت فقیه باشد. در این اتفاق هاشمی رفسنجانی نقش ویژهای ایفا کرد. سید احمد خمینی و آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نیز با رفسنجانی همراهی کردند تا راه بر رهبری خامنهای باز شود. هنوز معلوم نیست آنها قبلا هماهنگ کرده بودند یا این اتفاق در خود جلسه رخ داد. اما باید در نظر داشت که خامنهای رای اکثریت اعضاء مجلس خبرگان را داشت.
البته وقتی آیتالله خمینی فوت کرد و بعد از رای نیاوردن گزینه رهبری شورایی در مجلس خبرگان و عدم همراهی اکثریت مجلس خبرگان با رهبری آیتالله منتظری، خامنهای در قیاس با گزینههای موجود به طور نسبی بهتر بود.
این واقعیت چه بسا در اقدام رفسنجانی موثر بوده و او در بین گزینههای موجود هم تصور کرده خامنهای بهتر است و هم در عین حال به دلیل رابطه نزدیک گمان کرده او نقش خود به عنوان مرد دوم قدرت را حفظ میکند.
از این رو رهبری وی که در سال ۱۳۶۷ از نیروهای میانه روی حکومت تصور میشد، با حدی از استقبال مواجه شد. اگر چه آیتالله شدن یک شبه وی اعتراضاتی را بر انگیخت و واکنش منفی اکثریت جامعه را به همراه داشت.
اما طولی نکشید که معلوم شد آن امید و تصور غلط بوده است. جایگاه نهادی و ساختاری ولایت فقیه، الزامات قدرت مطلقه و عطش وی برای جبران مافات دوران مهجوریت باعث شد تا وی حکومت را همچنان در مسیر تندروی و افزایش شکاف ملت- دولت مدیریت کند و استبداد دینی را با اتکاء بیشتر به قوه قهریه و فریب تداوم بخشد.
خامنهای به دلیل تصادفی بودن و اقبال بلند در کسب مقام ولایت ترجیح میدهد نسلهای جدید که شاهد دوران ماقبل رهبری وی در حکومت نبودهاند در پستهای مدیریتی طراز اول قرار بگیرند.
حال علی مطهری در تداوم انتقادات و مخالفتهایش با سیاستهای خامنهای، یادآور میسازد که رهبری او تصادفی بوده و مرهون ترورها و تحولات پر فراز و نشیب زمامداری آیتالله خمینی بوده است. برجستهسازی این واقعیت، تضعیف کننده تلاشهایی است که برای ولایت مطلقه و فصل الخطابی او در ۲۵ سالگی رهبریاش صورت میگیرد.