نشریه رمز عبور که توسط طیف جوان اصولگرایان تندرو اداره میشود پروندهای را در خصوص چرایی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در شماره ۴ خود باز کرد. در بخشهایی از شماره یاد شده دو مطلب از خامنهای وجود دارد. نخست گزارش جلسه رهبری با محسن رضایی فرمانده وقت سپاه و مجید مختاری به عنوان راوی تحقیقات جنگ است. جلسه فوق که محرمانه بوده در تاریخ دوازه مرداد ۱۳۶۷ در شهر اهواز برگزار شده است. این سند برای اولین بار سال ۱۳۷۰ در نشریه تاریخ جنگ منتشر شده است که اولین نشریه تخصصی مربوط به جنگ ایران و عراق است و نشریه رمز عبور به باز نشر آن پرداخته است. مطلب دوم محتوی سخنرانی و جلسه پرسش و پاسخ خامنهای در سفرش به جبهههای جنوب بعد از اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط آیتالله خمینی است.
هر دو سند برای فهم وزن سیاسی پایین خامنهای در دوران ریاست جمهوری، چگونگی پایان جنگ هشت ساله با عراق و ریشههای دور منازعه کنونی در بلوک قدرت آموزنده است. در عین حال معلوم میشود وی در برابر موقعیت ضعیف خود در قدرت مقاومت کرده و برنامههایی برای بالا کشیدن خود داشته است که این فرصت بعد از فوت آیتالله خمینی بدست آمد.
در ادامه نکات مهم و کلیدی اسناد فوق به اختصار شرح داده میشوند:
نقش حاشیهای در مدیریت جنگ
خامنهای به صراحت میگوید جز درمقطع کوتاه شش ماهه که به عنوان نماینده آیتالله خمینی در شورایعالی دفاع حضور داشت در مقاطع دیگر نقش خاص و مهمی در مدیریت جنگ اعم از ابعاد سیاسی و نظامی نداشته است. او تصریح میکند برای چند ماه در سال ۱۳۶۲ تا عملیات خیبر در جنگ مسوولیت داشته است. خامنهای با دلخوری و نارضایتی پرده از این واقعیت بر میدارد. البته او توضیح میدهد به دلیل تعدد نهادهای تصمیمگیر در مدیریت جنگ اعم از شورایعالی دفاع، کمیسیون دفاعی مجلس و فرماندهی سپاه، وی به آیتالله خمینی پیشنهاد میدهد تا جانشین فرمانده قوا را تعیین کند و فرماندهی ارشد جنگ حالت فردی پیدا نماید و تصمیم گیری متمرکز و نهایی در خصوص طراحی جنگ در آنجا صورت پذیرد. آیتالله خمینی بعد از سه سال پیشنهاد وی را با انتخاب رفسنجانی به جانشینی خود در مدیریت جنگ عملی میسازد. خامنهای در بین رزمندگان تاکید مینماید خود او پیشنهاد انتخاب رفسنجانی را داده بود.
دوری از جبهههای جنگ
خامنهای در دوران ریاست جمهوری در جبهههای جنگ حضور نداشته است. این موضوع باعث اعتراض بخشی از رزمندگان بوده است. او در پاسخ میگوید علت این اقدام منع آیتالله خمینی به دلیل نگرانی از به خطر افتادن جان وی بوده است. او در توضیح نگرانیهای آیتالله خمینی موارد مشابهی را در خصوص رفسنجانی نیز بازگو مینماید. اما رفسنجانی در مقاطع مختلف جنگ حضور مستقیم داشت، در حالی که آیتالله خمینی نسبت به حفاظت از خود به او نیز توصیه کرده بود. خامنهای در پاسخ توضیح میدهد که اعتراضات مشابهی از سوی مجروحان در بیمارستان نیز نسبت به وی صورت گرفته است. او ماجرا را چنین تشریح میکند:
«حضور مسوولان در لشکرها که یکی از برادران گفتند؛ اما اگر من را میگویی، که شبیه این حرف را از لشکر شما یک بار دیگر هم شــنیدم. رفته بودم توی یکی از این بیمارستانها و اورژانس، یکی از این یگانهای ۱۵ خرداد، یک برادری آنجا توی بیمارستان، یقه من را گرفته که چرا شما دو سال پیش نیامدید؟ آقا حال که آمدیم برادر، حالا کوتاه بیا، حالا ما رفتیم برای عیادت و برای مثال دیدار مجروح و وقت بحث و مباحثه که نیست اینجا! در همان وقت هم که ما با هم صحبت میکردیم، دشمن اتفاقا بمباران کرد که هشــداری بود به بنده و ایشان. که حالا اینجا یقه هم را نگیریم. خب برادر! دو ســال قبل از این، امام به من اجازه یک سخنرانی توی اهواز و ارومیه و ایلام نمیداده؛ شما چه حرفی میزنید؟ حاال وضع فوقالعاده است که بنده آمدم اینجا تا پشت خط مقدم دارم میآیم. من در طول هفت سال که رئیس جمهور هستم، تمام استانهای کشور را رفتم؛ بعضیها را مکرر رفتم. آنجاهایی که نرفتم، اهواز، ایالم، باختران، ارومیه، سنندج؛ این پنج تا خط مقدم و خرمآباد. نه این که من از مرگ میترسم؛ بنده از مرگ اصال نمیترســم، آن هم از کشته شدن. از مرگ همین جوری شاید، از کشته شدن اصلا نمیترسم؛ این را بدانید. امام نمیگذارد؛ بنده حتی قرار بود خرم آباد یک کارخانهای هم ما افتتاح کنیم؛ قرار هم گذاشتند. حتی رفتند پیشرویان ما، نمیدانم چند روز قبل از ما (تیم حفاظت از شخصیتها معمولا قبل از حضور مقام مربوطــه در آن منطقه حضور پیدا کرده و مقدمات حفاظتی را فراهم میکنند). امام مطلع شدند، گفتند:
اصلا نروید آنجا، آنجا خطرناک است؛ شما نباید بروید… . حالاها یکقدری بهتر شده، تا دو سال قبل از این، تا همین آخر هم، یعنی امام به من بارها این را گفتند؛ گفتند: وقتی که تو مسافرت میکنی، تو و آقای هاشمی، تا وقتی هواپیمای شما در تهران مینشیند و من میفهمم، قلب من میلرزد؛ بارها این را گفتند. خب ما نمیخواستیم بلرزانیم قلب امام را. من همین مقدار هم که مســافرت میکنم واقعا به خاطر نیاز و اضطرار است… . خــب حالا الان هم من با اســتدلال محکــم، قانع کردن مســوولان، رفقای خودمان و امام را که من بیایم اینجا. شما خیال نکنید که آنها به آســانی راضی میشدند من بیایم. من یک شب در جلســه رؤسای سه قوه، یک ساعت شاید بیشتر اســتدلال کردم که رفتن من امروز در مناطق عملیاتی به نفع جنگ است و من قبل از قطعنامه میخواستم بیایم؛ منتها آن وقتی یک مشکلی پیشامد کرد که از آنجا به من گفتند که شما نیایید، ما میخواهیم بیاییم آنجا که حالا کاری به آنها نداریم. بعد که قطعنامه شــد و باز عملیات را دوباره عراق شروع کرد، من دیدم ناچارم بیایم و آمدم؛ با استدلال توانستم. حالا از من آقا میپرسد که شما چرا دو سال پیش تشریف نیاوردید؟! خب دو سال پیش، تکلیف شرعی من نبود بیایم، همه مشکلات را در همین یک کلمه خلاصه کنیم که شــما چرا دو سال پیش نیامدید. علیایحال اینی که اگر میگویی چرا نیامدم، علتش این است؛ مسوولان دیگر چرا نیامدند، ازشان سوال کنید تا به شما بگویند چرا نیامدند.»
اما سفرهای مکرر رفسنجانی و مهندس موسوی به جبههها تردید ایجاد میکند که نرفتن خامنهای بیشتر به خاطر مصلحت سنجیهای فردی وی در حفظ جانش بوده است.
میانجیگریهای منطقهای و جهانی از ابتدای جنگ
خامنهای در صحبتهایش توضیح میدهد از همان روزهای اول جنگ کشورهای مهم منطقه و دنیا در صدد ایجاد آتش بس و صلح بودهاند. خامنهای توضیح میدهد علت رد کردن پیشنهادات در سالهای اول جنگ را موقعیت برتر صدام میداند که با توجه به حضور ارتش عراق در خاک ایران و عدم پذیرش شرط ایران مبنی بر خروج بیقید و شرط ارتش عراق از خاک ایران، ریسک از دست دادن بخشی از خاک کشور مانند سوریه، اردن و مصر در جنگ با اسرائیل وجود داشته است. از همین رو میگوید در هنگام فتح خرمشهر لازم بود نیرو های عراقی از مرزهای کشور بیرون بروند. او در عین حال توجیه میکند که هدف اولیه جنگ دفاع در برابر تجاوز و دفاع از بقای انقلاب و نظام بوده است اما در میانه راه به دلیل قدرت گرفتن ایران، سقوط صدام و جایگزینی نظام سیاسی عراق در دستور کار حکومت قرار میگیرد و در پایان که موقعیت ایران تضعیف میشود ناگزیر این هدف را کنار میگذارد. خامنهای به دلیل اینکه هدف فوق جزو اهداف اولیه نبوده لذا عدم تحقق آن را به معنای ناکامی نمیداند. بلکه مانور میدهد که ایران پیروز شده چون جهان عراق را به عنوان متجاوز به رسمیت شناخته و دولت عراق نیز از جنگ و هزینههای آن خسته شده بود. او از رد صلح بعد از فتح خرمشهر دفاع مینماید و مانند رفسنجانی مسوولیت حضور در خاک عراق را به فرماندهان نظامی وقت احاله میدهد که توصیه آیتالله خمینی به جنگیدن در مرز را باعث آسیب دیدن و اتلاف نیروهای نظامی ایران در پشت مرزها میدانستند.
اما رصد کردن واقعیتها و بهخصوص تلاشهای اولیه بنی صدر نشان میدهد که حداقل همه ادعاهای خامنهای با واقعیت سازگار نیست و وی و دیگر سران حکومت تداوم جنگ را مفید ارزیابی میکردهاند. اگر مبنا خسته شدن دولت عراق باشد، آنها از همان سال اول جنگ پیشنهاد صلح و آتش بس میدادند.