محسن رضائی و آیت الله خمینی

مباحثی که اخیرا بر سر چگونگی پایان جنگ درگیر شده است، موضوع ناراحتی آیت الله خمینی در پایان جنگ نسبت به برخی از مسئولان سپاه را در کانون توجه افکار عمومی قرار داده. آیت الله خمینی در نامه ای که به مسئولان ارشد نظام در باره دلایل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نوشته است کنایه ای به محسن رضائی فرمانده وقت سپاه که عملا مدیریت نظامی جنگ را بر عهده داشت، زده و وی را به طرح ادعا های شعار گونه متهم ساخته و نامه او مبنی بر تقاضا برای تجهیزات جنگی گسترده را تکان دهنده اعلام می کند. رضائی در بخشی از این نامه امکانات مورد نیاز برای تسخیر بغداد و سقوط صدام و آمادگی مواجهه با آمریکا در خلیج فارس را چنین شرح داده است :

59699

“تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می ‌آوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته‌ باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و سه هزار توپ و سیصد هواپیمای جنگی و سیصد هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزر و اتم که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است باشیم می ‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی [تهاجمی] داشته باشی”.

آیت الله خمینی یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه طی حکمی به رئیس سازمان قضائی نیرو های مسلح حکم می دهد پرونده متخلفان جنگ را بدون اغماض و رعایت مقررات دست و پاگیر بر اساس قوانین شرعی بررسی کنند. وی تاکید می کند مجازات کسانی که باعث شکست جبهۀ اسلام و یا موجب خسارت جانی شدند اعدام است.

بعد از پذیرش قطعنامه و حمله پایانی ارتش عراق که ابتدا با پیشروی هایی همراه بود،گزارش هایی وجود دارد که آیت الله خمینی برخورد عتاب آمیزی با سپاه داشته و از طریق سید احمد خمینی به مسئولان وقت سپاه اولتیماتوم می دهد: “اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب می‌راند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده‌ای می‌شود. ”

در آن ایام شایعه بازداشت محسن رضائی نیز مطرح شده بود که علی اکبر رفسنجانی در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خود می‌گوید: “آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداری‌اش دادم. آماده استعفا است؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود. ”

این مسئله می تواند دریچه تازه ای به روابط آیت الله خمینی و محسن رضائی بگشاید. بر خلاف تصویر سازی محسن رضائی این رابطه همیشه نزدیک نبوده و در مقاطعی تنش آلود بوده است. بخصوص در اواخر عمر آیت الله خمینی به نظر می رسد روابط به خوبی قبل نبوده است.

آیت الله خمینی شناخت شخصی از محسن رضائی در پیش و سال های اول انقلاب نداشت. این عضو گروه چریکی اسلامی منصورون پیش از انقلاب و از موسسان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای آیت الله خمینی فرد گمنامی به حساب می آمد. اما فعالیت های سیاسی و تبلیغی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای آیت الله خمینی و بخصوص فعالیت های گسترده محسن رضائی در سازمان اطلاعات سپاه برای کنار زدن دگراندیشان و تثبیت جریان خط امام باعث شد تا راه وی به دفتر آیت الله خمینی باز شده و به تدریج روابط خوبی با سید احمد خمینی پیدا کند.

بعد از عزل ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری محسن رضائی به فرماندهی سپاه انتخاب شد. محسن رفیقدوست ماجرای انتخاب وی را این چنین شرح می دهد. رفیقدوست در آن زمان عضو شورای فرماندهی سپاه بود.

“وقتی بنی صدر از کشور فرار کرد و حضرت امام به عنوان فرمانده کل قوا اداره امور را در دست گرفتند، در یک مقطع قرار شد خود ایشان برای سپاه فرماندهی تعیین کنند. یک روز حاج احمد آقا به من زنگ زد و گفت: امام فرمودند شورای فرماندهی سپاه کسی را پیشنهاد کند. من به ایشان گفتم سه نفر را مناسب این کار می‌دانم و به ترتیب اولویت شهید بروجردی، شهید کلاهدوز و محسن رضایی را معرفی کردم.

حاج احمد آقا گفت: هر سه نفر این افراد خوبند ولی شما پیشنهاد امام را به شورای فرماندهی ابلاغ کن و آنجا هر کس رأی آورد به ما خبربده.

قبل از اینکه این موضوع را در شورا مطرح کنم صبح زود به کرمانشاه نزد شهید بروجردی رفتم. مدتی بود که همدیگر را ندیده بودیم. بعد از احوالپرسی و صحبت های جانبی ماجرا را برای او تعریف کردم و گفتم که پیشنهاد اول من برای فرماندهی سپاه تو هستی. سه ساعت به او اصرار کردم. آخر سر شهید بروجردی به من گفت آن دو نفر دیگر خوبند برو و از بین آنها کسی را انتخاب کن، من آمادگی ندارم.

وقتی به تهران برگشتم شورای فرماندهی تشکیل شد. در لویزان باغی داشتیم که پیش از انقلاب متعلق به ساواک بود و من آنجا را به مرکز تحقیقات موشکی تبدیل کرده بودم. شورای فرماندهی را آنجا تشکیل دادیم و من این بار دیگر اسم بروجردی را مطرح نکردم. از میان دو نفر دیگر رأی گیری کردیم که شهید کلاهدوز تمام آراء را کسب کرد اما خودش به خودش رأی نداد.

به محسن رضایی نیز من و دو سه نفر دیگر رأی دادیم اما اکثریت آراء را شهید کلاهدوز کسب کرد و قرار شد او را به حاج احمد آقا معرفی کنم.

صبح زود بود که دیدم کسی درب خانه را می‌زند. وقتی در را باز کردم دیدم شهید کلاهدوز با یک عبا بر دوش و یک قرآن در دست جلوی در ایستاده و به من گفت به خاطر قرآن این کار را نکن. من حاضرم هر کاری که از دستم برمی‌آید برای سپاه بکنم. شما محسن رضایی را به عنوان فرمانده انتخاب کن من حاضرم قائم مقام او باشم.

یادم می‌آید شهید محلاتی با انتخاب محسن رضایی مخالف بود. من ماجرا را به حاج احمد اقا گفتم. ایشان گفت برو یک رأی موافق دیگر هم بگیر. من هم این کار را کردم و به ایشان خبر دادم. حاج احمد آقا گفتند امام فرمودند یک متنی بنویسید و به من بدهید. من و رضا سیف‌اللهی آن را نوشتیم و بنده آن را خدمت امام بردم. البته متن امام غیر از آن چیزی است که ما نوشتیم و فقط کمی از آن استفاده کردند.”

بدینترتیب در شرایطی که نماینده آیت الله خمینی در سپاه مخالف ریاست محسن رضائی بود،وی به صورت لب مرزی و با اعمال نظر از بیرون شورای فرماندهی سپاه به عنوان پنجمین فرمانده سپاه انتخاب شد که طولانی ترین دوره ریاست را با ۱۶ سال گذراند.

بعد از انتخاب رضائی به فرماندهی سپاه و نقش فعال وی در طراحی و مدیریت عملیات ها در جنگ وی رابطه نزدیکی با آیت الله خمینی پیدا کرد و هر جا که مشکلی پیدا می کرد و یا نمی توانست نظر موافق خامنه ای و رفسنجانی به ترتیب به عنوان رئیس شورای عالی دفاع و فرمانده ارشد جنگ را جلب نماید مستقیما با آیت الله خمینی مکاتبه می کرد. همچنین مراوادت نزدیکی با سید احمد خمینی داشت.

این نزدیکی در حدی بود که آیت الله خمینی برای وی پیغام فرستاد که به خط مقدم جبهه ها نرود. رضائی ماجرا را این چنین شرح می دهد:

“عملیات بدر در روز بیستم اسفند ۱۳۶۳ شروع شد. یک روز قبل از آغاز عملیات، آیت ا… توسلی از بیت حضرت امام تماس گرفتند و گفتند: امام فرمودند: به آقا محسن بگوئید خط مقدم نرود، حفظ جان ایشان، واجب است.

موضوع از این قرار بود که یکی دو روز قبل از آن، شهید محلاتی در جبهه بودند. فرماندهان، بدون اطلاع من، به ایشان گفته بودند آقا محسن، خیلی به خط مقدم می رود، این، خطرناک است، شما بنحوی این مسئله را به امام برسانید که ایشان را منع کنند. شهید محلاتی بلافاصله پس از مراجعت به تهران، موضوع را از طریق آقای توسلی به عرض حضرت امام رسانده بود که امام فرموده بودند: به آقا محسن بگوئید خط مقدم نرود، حفظ جان ایشان واجب است.

وقتی آیت ا… توسلی این دستورِ حضرت امام را به من ابلاغ کردند، من پیغامی را مکتوب کردم و برادرانِ دفتر اینجانب، آنرا با کد و رمز به آقای انصاری دفتر حضرت امام منتقل کردند.

متن پیغام اینجانب به محضر حضرت امام این بود:

محضر مبارک حضرت امام خمینی روحی فداه

با سلام و عرض ادب، امر حضرتعالی، واصل و مطاع است.

چند نکته باستحضار می رسد:

۱ـ گاهی اوقات، برای آنکه از شناسایی های قبل از عملیات مطمئن شوم و ابهامم برای صدورِ دستورِ حمله، مرتفع شود ناچارم خودم به منطقه دشمن بروم تا اطمینان حاصل کنم.

۲ـ گاهی اوقات، در حین عملیات، گره ای در کارِ عملیات، بوجود می آید که جز با حضور خودم، گشوده نمی شود و حاضر شدنم در منطقه درگیری، ضرورت می یابد.

۳ـ گاهی اوقات، در گرماگرمِ عملیات، برای تقویتِ روحیه فرماندهان، حضورم در محدوده درگیری، لازم می شود.

هرچه حضرتعالی امر بفرمائید عمل می کنم.”

آقای انصاری، پیغام مرا خدمت حضرت امام تقدیم و خیلی سریع، پاسخ آن حضرت را ابلاغ نمودند که امام فرمودند: به آقا محسن بگوئید، تشخیص، با خودِ شماست، ملاحظات امنیتی را رعایت کنید.”

آیت الله خمینی در حکمی که در تیر ۱۳۶۲ به آیت الله طاهری خرم آبادی می دهد بر ضرورت رعایت نظرات محسن رضائی تاکید کرده و می گوید وی مورد علاقه اش است. متن فرمان آیت الله خمینی چنین است :

“جناب حجت الاسلام آقای حاج سید حسن طاهری – دامت افاضاته

پیرو سفری که برای جنابعالی پیش آمد، جناب حجت الاسلام آقای فاکر- ایده الله تعالی – برای رسیدگی به وضع سپاه پاسداران منصوب شدند. ضمن تشکر ازجناب آقای فاکر در تحمل زحمات در غیاب شما، جنابعالی را به سمت سابق منصوب می نمایم که با کمال دقت و ظرافت به آنچه در اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای نماینده اینجانب آمده است عمل نمایید. امید است با یاری و صمیمیت جناب حجت الاسلام آقای فاکر و جناب حجت الاسلام آقای محلاتی و جناب آقای وزیرمحترم سپاه و جناب آقای محسن رضایی که مورد علاقه و تایید اینجانب است، هر چه بهتر به وضع سپاه رسیدگی نمایید.

لازم است جناب آقای وزیر سپاه و فرمانده محترم سپاه و دیگر فرماندهان و کسانی که در سپاه سمتی دارند جناب آقای طاهری نماینده اینجانب را تایید و در مسائلی که مربوط به ایشان است از ایشان تبعیت کنند تا ان شاءالله تعالی امور سپاه که بازوی توانای جمهوری اسلامی است بر طبق مقررات شرعی و قانونی و مصالح عالی کشور و جمهوری اسلامی تمشیت یابد. لازم به تذکر است که تبعیت از جناب آقای محسن رضایی، فرمانده کل سپاه و از فرماندهان دیگر به حسب سلسله مراتب و مقررات سپاه درجمهوری اسلامی ایران یک وظیفه شرعی الهی است که تخلف از آن علاوه بر تعقیب قانونی مسئولیت شرعی دارد.

آیت الله خمینی در ماجرای اعتراض برخی از فرماندهان سپاه با محوریت شهید کاظم رستگار و شهید بهمنی و مشارکت اکبر گنجی به مدیریت محسن رضائی و نحوه اداره جنگ، جانب محسن رضائی را گرفت. ماجرا از این قرار بود که بخشی از نیرو های سپاه معتقد بودند که رضائی با بی اعتنایی به چان رزمندگان و صورتبندی غلط از عملیات های جنگ به با طرح خیال بافانه سقوط صدام اطلاعات غلطی را به آیت الله خمینی می دهد. همچنین آنها به فعالیت های سیاسی مسئولان سپاه از قبیل محسن رضائی، رحیم صفوی و محسن رفیقدوست و هماهنگی آنها با جناح راست اعتراض داشتند. علی رغم اینکه این گروه از طریق آیت الله منتظری و صانعی هماهنگ کرده بودند تا با آیت الله خمینی دیدار کرده و اعتراضات شان را بیان کنند، اما با مخالفت های رضائی و دخالت سید علی خامنه ای رئیس جمهور وقت این ملاقات منتفی می شود و پیام آیت الله خمینی از طریق محلاتی برای معترضان خوانده شده و محلاتی از آنها می خواهد تا توبه کنند.

متن پیام آیت الله خمینی در سال ۱۳۶۳ بدین شرح است:

“شما به آقایان بگویید که شماها می دانید که مملکت ما بعد از انقلاب است و ما مبتلا هستیم به مخالفت های همه جانبه از تمام ممالک دنیا، دو سه تا هستند که با ما سر جنگ ندارند و همیشه ابرقدرت ها در فکر آن هستند که به یک راهی عمل کنند که تا می توانند ما را آرام کنند. راه هایی که انتخاب کرده اند زیاد بوده است تا رساندند به جنگ و در جنگ هم موفق نشدند. اینها در فکر این هستند که اختلاف ایجاد کنند و آن جمعیتی که بیشتر از همه مورد خوف آنهاست سپاه و آن چه مربوط به آن است و بسیج. از این باب آنها دنبال این هستند که در خود سپاه رخنه کنند.

خیال نکنید اگر کسی آمد و هیاهو کرد که سران سپاه چه هستند، از حلقوم خودشان است. از حلقوم خودشان نیست. از حلقوم دشمنان اسلام است. اگر مردم خوبی هستند، بازی خورده اند. اگر چنان چه اشخاصی باشند که نفوذ کرده اند و عمدا این کارها را انجام می دهند که سپاه را فشل کنند، باید بدانند که اگر چنان چه اختلاف در سپاه بیفتد، جمهوری اسلامی از بین خواهد رفت. اگر به خدا معتقد هستند، پیش خدا مسئولند و این طور نیست که خداوند از آنها گذشت نماید. اگر مردمی هستند که برای ایران عمل می کنند و این کارها را انجام می دهند، باید بدانند که این وضعیت به نفع اسلام نیست.

از این کارها دست بردارید. البته من می توانم با وضع دیگری عمل کنم، ولی بنا دارم با دوستی و برادری برخورد شود. علی ایحال از این طور کارها که موجب تضعیف فرماندهی می شود که آنها از حشمتی که دارند بیفتند، دست بردارید. ما امروز هیچ یک از افرادی که در راس امور هستند را امکان ندارد که برداریم و آنها همین طور خواهند ماند. با هیاهو آقای محسن و آقای رفیق دوست برداشته نمی شوند. اگر ما یک مقام را برداریم، ما را تضعیف می کنند و این به نفع مملکت ما نیست. چه از نظر اسلام و چه از نظر برداشت سیاسی ما از دنیا چون ما می بینیم کارهایی که در این جا انجام می شود قبل از آن که از رادیوی خودمان بشنویم، از رادیوی بیگانه می شنویم. شما درست توجه کنید که با این مسائلی که خیال می کنید با سر و صدا و هیاهو افراد کنار می روند، امکان ندارد سران کنار بروند.

کنار بگذارید این کارها را. این کارها مخالف جمهوری اسلامی است. این کار با برداشت ما از جمهوری اسلامی مخالف است و وضع سیاسی ما در دنیا به هم می خورد. من سفارش شما را به آقایان کرده ام که با شما مدارا کنند. اگر افرادی بعد از این پیام دست برنداشتند باز بخواهند به اختلافات دامن بزنند، به من اطلاع دهید. آنها تکلیف دیگری دارند. این را باید اطلاع بدهید. در بین آقایان هم صحبت کنید. به آنها محبت کنید و اگر من بدانم بعد از این پیام کاری کنند، من به عنوان مخالف اسلام تلقی و معرفی می کنم. ”

حمایت آیت الله خمینی از رضائی آنقدر شدید بود که به تهدید عباس دوزدوزانی از نمایندگان مجلس دوم پرداخت. دوزدوزانی دومین فرمانده سپاه و از موسسان آن بود که این نهاد را ترک و وارد فعالیت های سیاسی شده بود. خامنه ای وی را فرا می خواند و پیام آیت الله خمینی را بشرح زیر به وی ابلاغ می نماید

“شنیده ام که این آقای دوزدوزانی امضا جمع می کند تا مرا در فشار بگذارند که فرمانده سپاه را عوض کنم، بگویید سر جایش بنشیند والا من جمله ای خواهم گفت”.

اما شکست های سپاه در عملیات و وقوع اتفاقاتی بر عکس برنامه ریزی و ادعا های مسئولان باعث شکایت آیت الله خمینی نیز می شده است. به عنوان مثال سردار محمد جعفر اسدی فرمانده لشگر المهدی در زمان جنگ بعد از ناکامی در عملیات کربلای ۴ می گوید:

“به شدت از دست مسئولان قرارگاه مرکزی عصبانی بودم، ماشین را برداشتم و گازش را گرفتم. وقتی رسیدم آنجا دیدم محسن رضایی با تلفن صحبت می‌کند. این پا و آن پا می‌کردم که بروم تلفن را از دستش بگیرم و بزنم زمین. از حرف‌هایش فهمیدم آن طرف خط حاج احمد آقاست. محسن در حالی که رنگ و رویش مثل گچ سفید شده و دستانش می‌لرزید، وضعیت جبهه‌ها را گزارش می‌داد…”

رضائی چندین بار در زمان جنگ از فرماندهی سپاه استعفا می دهد. یکی از این موارد در سال ۱۳۶۶ است. او طی نامه ای به سید احمد خمینی چنین می گوید :

“برادر ارجمندم؛ حضرت حجت الاسلام جناب آقای حاج سید احمد خمینی (زید عزه)

با اهدای تحیت؛

اکنون که علی رغم مقاومت های زیاد در مقابل مشکلات و نارسایی های میدان نبرد (که عمدتاً ناشی از افراد و عوامل داخلی جامعه و مسئولین کشور بوده اند)، مجبور به استعفا از مسئولیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده ام، لازم می دانم از زحمات جنابعالی در حمایت از نیروهای انقلاب اسلامی بالاخص رزمندگان جان بر کف حزب اللهی کشور (و علی الخصوص در عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵) تشکر و قدردانی کنم.

امیدوارم نسل های آینده انقلاب، چهره های وفادار به امام و اصول مبنایی انقلاب اسلامی را فراموش نکرده و به آنان وفادار باقی بمانند.”

اما آیت الله خمینی با استعفای وی مخالفت می کند.

بعد از پذیرش قطعنامه در اسناد موجود مکاتبه و رابطه ای بین آیت الله خمینی و محسن رضائی مشاهده نمی شود.

آیت الله خمینی در نامه ای در شهریور ۱۳۶۷ خطاب به کلیه فرماندهان و پرسنل سپاه از فعالیت های آنها در جنگ تجلیل کرده و خواهان حفظ آمادگی و فعالیت ها در زمان صلح می شود. همچنین در نامه ای در تاریخ دی ماه ۱۳۶۷ از محسن رضائی می خواهد سپاه وظیفه حفاظت از هواپیما ها را ادامه دهد و مسئولیت ربوده شدن هواپیما ها را بر بر عهده سپاه می گذارد. همچنین از رضائی می خواهد در هماهنگی با نخست وزیر امور اجرائی را انجام دهد. این نامه در پی درخواست رضائی برای تمدید ماموریت سپاه در زمینه امنیت هوایی بعد از پایان جنگ صادر شده است. رضائی شکایت کرده بود که مجموعۀ تشکیلات موجود در فرودگاه با زنده کردن قوانین سابق، حضور سپاه را با طرح مسئلۀ “نداشتن جایگاه قانونی” تخطئه می‏ نمایند.

بدینترتیب معلوم می شود که آیت الله خمینی در طول دوره ۸ ساله فرماندهی محسن رضائی بر سپاه در زمان حیات وی رابطه خوبی با او داشته است. اما این رابطه که با وساطت سید احمد خمینی بوده، فراز و نشیبی نیز داشته است. اما به نظر می رسد بعد از پایان جنگ روابط به گرمی سابق نبوده و چه بسا رو به سردی رفته است. انتشار اطلاعات بیشتر کمک می کند تا درک بهتر و نزدیک به واقعیت از مناسبات آیت الله خمینی با محسن رضائی بدست آید.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.