خمینی ها و خامنه ای ها در قاب رقابت برای جانشینی رهبری

مراسم پاسداشت خانم خدیجه ثقفی همسر آیت الله خمینی و همچنین کنگره بزرگداشت آیت الله هاشم میردامادی پدربزرگ مادری رهبری حاشیه هایی را به همراه داشت. این حاشیه ها بی ارتباط با با مسئله جانشینی ولی فقیه نیست. در کنفرانس بزرگداشت آیت الله میردامادی، سید مجتی خامنه ای حضور ملموسی داشت. او با شیبی آرام در حال بازگشت به عرصه عمومی است. بعد از اوج گرفتن حساسیت ها نسبت به وی در اعتراضات انتخاباتی ۸۸ مدتی از انظار عمومی کناره گرفت و در قم مشغول تدریس شد. اما در ماه های گذشته حضور وی ملموس تر بوده و عکس های بیشتری از پسر دوم خامنه ای منتشر می شود.

c319a4d1_dab6_4b05_86a4_463aa6786485

در مراسم بزرگداشت خانم ثقفی نیز حسن خمینی برجستگی خاصی داشت. حسن خمینی سال ها است که قدم های حساب شده ای را برای رشد خود در هرم قدرت نظام بر می دارد. البته برجستگی نقش دو آقا زاده یاد شده مستقیما ارتباطی با مسئله جانشینی ندارد و آنها تا کنون رفتاری از خود نشان نداده اند که به صورت قطعی تمایل به نشستن بر مسند رهبری آینده را نمایان سازد. اما در عین حال رقابتی را در لایه های پنهانی نظام می توان مشاهده کرد که به نوعی این دو فرد در پیشانی آنها قرار دارند. این رقابت ها معطوف به سیاست های کلان و بازیگران اصلی نظام در دوره پساخامنه ای است. در عین حال رقابت در حوزه جانشینی رهبری محدود به این دو جریان نمی شود ولی زورآزمائی آنها وجه مهمی از بحران جانشینی و کشمکش های درونی را باز می تاباند.

مجتبی خامنه ای انعکاس دهنده تمایل بخش مسلط فعلی قدرت و اصول گرایان افراطی است که می خواهند وضعیت موجود سیاسی با شیفت بیشتر به کارگزارانی تداوم یابد که از تیر ماه ۱۳۸۴ در عرصه حکومت نخبگان قدیمی را کنار زدند. آنها در پی حفظ چهره کلاسیک نظام با افزایش ویژگی های ایدئولوژیک و سیاست خارجی متعهد به رشد اسلام گرایی بنیاد گرا هستند. مجتبی خامنه ای سرمایه معنوی این جریان برای آینده است که اکنون حیات شان به رهبری سید علی خامنه ای پیوند خورده است. غلط نیست اگر بگوییم مجتبی خامنه ای نماد محافظه کاری تحول یافته به فاشیسم در بین جناح های حکومتی است. او تابلویی برای محدود تر شدن نظام در درون مرز های سنت گرایی ایدئولوژیک و پاک سازی جمهوری اسلامی از هر ویژگی و عنصری است که اجازه نمی دهد نظام یک حکومت توتالیتر تمام عیار باشد.

اما سید حسن خمینی به اردوگاه مقابل تعلق دارد که بشارت دهنده جمهوری اسلامی تعدیل شده با کاهش ادامنه اقتدار گرایی سیاسی و توسعه اقتصادی وفرهنگی است. او سرمایه اعتدالی ها و اصلاح طلبان برای آینده نظام است. نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی اکنون فقیهی برجسته در حوزه علمیه قم است و به تدریس دروس عالی مشغول است. در میدان سیاست نیز سمت گیری اش به نفع تحول خواهان محافظه کار و بخصوص سید محمد خاتمی و رفسنجانی را به گونه ای سامان داده است تا از مرز های نظام خارج نگردد و خطوط قرمز را رعایت نماید. البته او در مقاطعی آماح حمله تند رو ها نیز واقع گشت و تلویحا به وی هشدار داده شد تا از سرنوشت پسرعموی ارشدش سید حسین خمینی درس بگیرد.

حسن خمینی در بین اغلب مراجع و روحانیون برجسته قم فرد محترمی است. بر عکس مجتبی که به دلیل شرکت در فعالیت های امنیتی و همکاری با مشی اقتدار گرایانه پدرش فردی منزوی است. مجتبی خامنه ای نیز مدعی تدریس درس خارج است. معمولا فقها بعد از چند سال تدریس درس خارج می توانند رساله منتشر کنند. بنابراین هم حسن خمینی و هم مجتبی خامنه ای بر مبنای فعالیت های کنونی شان و مستقل از اینکه شایستگی دارند یا ندارند، در مسیر مرجع شدن در آینده نه چندان طولانی قرار گرفته اند.

هنوز به صورت قطعی نمی توان گفت آنها حتما مرجع خواهند شد ولی رصد کردن رفتار ها و رویه ای که تا کنون در پیش گرفتند چنین اتفاقی محتمل است. البته مدارج علمی و فقهی حسن خمینی به نحو چشمگیری از مجتبی خامنه ای بالاتر است. همچنین وی حمایت بیشتری در بین مراجع و روحانیون دارد اما برای رهبر شدن این فاکتور به تنهایی کافی نیست. مزیت مجتبی خامنه ای موقعیت بهتر در بلوک قدرت است و از حمایت های بیشتری در بین نهاد های مسلط قدرت چون سپاه، نهاد های امنیتی و ائمه جمعه برخوردار است. ولی موقعیت برتر مجتبی خامنه در آرایش قوای موجود حکومت شکننده بوده و کاملا وابسته به حضور پدرش است. تجربه سید احمد خمینی نشان می دهد که آقا زاده بودن به خودی خود برای موروثی شدن ولایت فقیه کفایت نمی کند. ازاینرو مجتبی خامنه ای کار دشواری برای رهبری احتمالی دارد.

سید حسن خمینی در کنار امتیاز نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی بودن از امتیازاتی چون مرتبه بالا تر فقاهت، میانه روی، آشنایی نسبی با مفاهیم جدید و تا حدی مقبولیت اجتماعی برخوردار است. در بین گزینه هایی که ممکن است ولی فقیه سوم در جمهوری اسلامی شوند ،او فاصله کمتری با گرایش سیاسی اکثریت جامعه دارد و همچنین می تواند نظر مثبت بخشی از جنبش اعتراضی را جلب نماید. ولی نیرو های حاکم کنونی بشدت با وی مشکل دارند.

در این میان یکی از عوامل مهم ارتش نهاد ولایت فقیه است. منظور از این ارتش خیل چند صد هزار نفری نیرو هایی است که منزلت سیاسی و اجتماعی و منافع اقتصادی شان با استمرار نهاد ولایت فقیه پیونده خورده است. اگر این نیرو ها ارزش نهاد را فراتر از مصداق آن بدانند طبیعی است شانس رهبری احتمالی مجتبی کاهش می یابد. اما اگر آنها تداوم نهاد ولایت فقیه را در استمرار جریان حاکم کنونی جستجو کنند آنگاه وضعیت برای بازگشت ولایت فقیه به خاندان خمینی ها ناهموارتر می شود.

فعلا هیچیک مدعی رهبری آینده نشده اند و بحث ها در سطح گمانه زنی است. اما اگر تمایل بالقوه آنها بالفعل شود لزوما به معنای انتخاب ناگزیر یکی از این دو برای مجلس خبرگان نیست. نیرو ها و گزینه های جدی تری وجود دارند که در سناریوی محتمل انتخاب جانشین جایی برای حسن خمینی و مجتبی خامنه ای باقی نمی گذارند. افرادی چون عبدالله جوادی آملی، صادق لاریجانی، شیخ محمد یزدی ، مکارم شیرازی به مراتب بخت بیشتری دارند.

حضور حسن خمینی و مجتبی خامنه ای در هیات رهبری محصول اتفافات خاص و غیر منتظره است. در افق زمانی چند ساله احتمال اینکه اکثریت خبرگان آنها را بپذیرند ضعیف است. همچنین در عرصه سیاسی وزن آنها برای جانشینی خامنه ای پایین است. مجتبی خامنه ای تنها در صورتی که پدرش در انتخاب جانشینی در زمان حیاتش دخالت نماید و یا نهاد های مسلط قدرت به نفع وی حرکتی خارج از ساز و کار قانونی تعیین رهبر آینده اقدامی انجام دهند بخت دارد. اما حسن خمینی در صورتی که ترکیب مجلس خبرگان پنجم تغییر بزرگی پیدا کرده و اعتدالی ها و نیرو های نزدیک به رفسنجانی دست بالا را پیدا کنند، ممکن است شاهین رهبری بر شانه هایش بنشیند. همچنین اگر در زمان تعیین جانشین بحران درون حکومت شدت یافته و از سوی دیگر جنبش اعتراضی در جامعه به نحوی قدرتمند شکل بگیرد و شکاف دولت- ملت به مرز های نگران کننده برای حکومت برسد، آنگاه مصلحت اندیشی بزرگان نظام و حتی اصول گرایان حاکم بر مجلس خبرگان ممکن است به سمت پذیرش رهبری حسن خمینی سوق پیدا کند.

ازاینرو رهبری احتمالی مجتبی خامنه ای بیشتر نیازمند بدعت پدرش و اقدام شبه کودتایی اصول گرایان افراطی است ولی رهبری محتمل سید حسن خمینی بر عکس نیازمند ضعیف شدن دستگاه سرکوب و قدرت گرفتن جنبش اعتراضی و مخالفان وضع وجود در درون نظام است. بررسی شرایط فعلی هر دو فرض فوق را رد می کند. اگر وضعیت موجود تا مرگ خامنه ای دچار تغییر بزرگ نشود، آنگاه مجتبی خامنه ای و حسن خمینی امکانی برای نشستن بر مسند ولایت فقیه سوم پیدا نخواهند کرد. اما اگر کشور آبستن اتفاقات بزرگ از هر دو سوی چپ و راست گردد ،رهبری آنها می تواند علی رغم احتمال ضعیف کنونی جدی شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.