اکبر هاشمی رفسنجانی ۸۱ ساله شد تا گام در سال های نخست دهه نهم زندگی خود بگذارد. این دهه که می تواند آخرین دهه زندگی وی باشد، دوران حساسی برای مردی است که به همه فصول قدرت در جمهوری اسلامی تعلق داشته است. اگر چه سایه مرگ بر بالای سر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مشاهده می شود، اما وی به مانند دیگر کارگزاران روحانی کهنسال حکومت و چه پسا پیرسالاری حاکم بر فرهنگ سیاسی ایران قصد بازنشستگی از میدان سیاست را ندارد و شاید می خواهد در سالیان پایانی عمر ماندگار ترین کار سیاسی اش را به سرانجام برساند.
ادوار مختلف سیاست ورزی رفسنجانی در جمهوری اسلامی روند متفاوت ومتحولی را داشته است. او در دهه نخست از قدرتمند ترین افراد بود وبخصوص بعد از کشته شدن آیت الله بهشتی و حذف جناح موسوم به لیبرال به نفر دوم به ساخت قدرت تبدیل شد. او در تضعیف دولت موقت، تصویب قانون اساسی، عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، برخورد با سازمان مجاهدین خلق، پاکسازی سپاه از نیر وهای غیر همسو با حزب جمهوی اسلامی، برخورد با آیت الله شریعتمداری و یک دست سازی نظام در دستان نیرو های موسوم به خط امام نقش محوری داشت. اما در تسخیر سفارت آمریکا مشارکتی نداشت و حتی از موضوع نیز بی اطلاع بود و در آن جریان میدان داری نکرد. بعد ها مدعی شد مخالف بوده است. او علی رغم مخالفت با دولت موقت اما در تریبون نماز جمعه خواستار پایان دادن به شعار مرگ بر بازرگان شد. همچنین در روز استیضاح ابوالحسن بنی صدر، با بیان اینکه متاسفیم کسی که می توانست با ما کار کند، چنین سرنوشتی پیدا کرد ، خواست شعار ها از مرگ بر بنی صدر به مرگ بر آمریکا تغییر یابد. رفسنجانی رفراندوم قانون اساسی را در جایگاه مسول وزارت کشور برگزار کرد که به خاطر اصل ولایت فقیه جنجالی شده بود.
در این انتخابات آمار رسمی شرکت کنندگان از ۹۸ درصد در رفراندوم جمهوری اسلامی به ۷۵ درصد تقلیل پیدا کرد. رفسنجانی بعد از تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان از آن حمایت کرد و در اصل از آن متنفع شد. اما طبق خاطره مهندس عزت الله سحابی او به مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی توصیه کرده بود که پیش نویس قانون اساسی مصوب شورای انقلاب بدون تشکیل مجلس موسسان مستقیما به همه پرسی گذاشته شود. وی استدلال کرده بود که با توجه به فضای کشور روحانیت دارای افکار ارتجاعی جو مجلس موسسان را در دست می گیرند و قانون اساسی استبدادی تر از گذشته را تصویب می کنند. اگر چه با نظر مخالف آیت الله خمینی و پا درمیانی آیت الله طالقانی مجلس موسسان مد نظر مهندس بازرگان به مجلس خبرگان با نمایندگان کم تقلیل یافت، اما پیشبینی رفسنجانی درست از کار در آمد. منتها وی با قانون اساسی جدید که استبدادی تر از قانون اساسی مشروطه بود، نه تنها مخالفتی نکرد بلکه با آن همراهی نمود و تا به امروز نیز از آن دفاع می کند. البته این دوگانگی در بین کارگزاران نظام ولایت فقیه امر رایجی است. کما اینکه خامنه ای که بیش از ۲۶ سال است بر مسند ولایت فقیه تکیه زده است، پیش از انقلاب در جمع های خصوصی نظریه ولایت فقیه آیت الله خمینی را مایه شرمساری عنوان نموده بود.
وی بعد از قبضه کردن ریاست مجلس بیشتر با جناح چپ و سید احمد خاتمی همدلی کرد. او در جلوگیری از پیشرفت ماشین حذف به سمت جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نقش موثری داشت. در نخست وزیری مهندس موسوی نیز دستی داشت و از تداوم آن نیز حمایت کرد. وی بر خلاف تمایل آیت الله خمینی در تعیین قائم مقامی، این کار را در مجلس خبرگان انجام داد و در تعیین آیت الله منتظری به عنوان نقش آفرینی موثری داشت.
شگفتی های زمانه و دگرگونی روزگار فعلا چنین حکم داده است رفسنجانی که در دهه اول انقلاب از پایه های تثبیت و تحکیم نهاد ولایت فقیه وقرائت مطلقه از آن بود، اکنون برای محدود کردن ولایت فقیه و تقویت نهاد های عرفی در برابر آن تلاش کند.
رفسنجانی در میانه دهه شصت تغییراتی در مواضع خود در سیاست خارجی داد. نخست کوشید راه رابطه با آمریکا را بگشاید اما بحران مک فارلین برنامه وی را ناکام ساخت. در مورد جنگ به سمت صلح و تغییر شعار جنگ جنگ تا پیروزی به جنگ تا یک پیروزی و آتش بس متمایل شد. در این خصوص با تغییر موازنه قوا ودگرگونی در شرایط جنگ موفق شد بالاخره موافقت آیت الله خمینی را کسب نماید. البته وی تا سال ۱۳۶۵ از عوامل مهم ادامه جنگ بود. روابط وی با آیت الله منتظری در سال های پایانی عمر آیت الله خمینی تیره گشت. اگر چه اقدام صریحی علیه آیت الله منتظری انجام نداد اما مخالفتی نیز با پروژه برکناری وی نکرد و با آن همراه شد. درگذشت آیت الله خمینی باعث گشت تا رفسنجانی وارد فصل جدیدی از سیاست ورزی شود. نخست در تثبیت رهبری خامنه ای نقش موثر و منحصر به فردی را ایفا کرد. بیان خاطره وی و ادعایی که درستی ان محل تردید است باعث شد تا اکثریت خبرگان قرار گرفتن خامنه ای بر مسند ولایت فقیه بر مبنای توصیه آیت الله خمینی را بپذیرند. رفسنجانی باز نفر دوم قدرت باقی ماند. تغییر بزرگ وی در حوزه نظرات اقتصادی بود. وی بر خلاف دهه شصت که از چهره های شاخص مدافع عدالت اجتماعی و منادی دیدگاه های چپ گرایانه بود به سمت الگوی اقتصاد آزاد ونگرش راست گرایانه سمت گیری کرد. در حوزه فرهنگ نیز به سمت باز کردن فضا تمایل نشان داد. اما در عرصه سیاسی کماکان به اقتدار گرایی وفادار باقی ماند.
در دوره اول ریاست حمهوری با خامنه ای در پیاده کردن جناح چپ از متن عرصه سیاسی نظام همراهی کرد. پیوند وی با جناح راست آن چنان قوی بود که شعار مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است، پروپاگاندای اصلی جناح راست در انتخابات مجلس چهارم شد. اما از دوره دوم ریاست جمهوری اختلافات وی با بیت رهبری و جناح راست شروع شد و به تدریج گسترش یافت. در پایان این دوره رفسنجانی به سمت جناح چپ سمت گیری کرد. وی در تشکیل و قدرت گرفتن کارگزاران و همچنین زمینه سازی برای پیروزی سید محمد خاتمی نقش موثری ایفا کرد. البته ابتدا تمایل داشت که رئیس جمهور مادام العمر شود اما بعد از ناامیدی از این امکان کوشید تا محافظه کاران قوه مجریه را در دست نگیرند. ترور مخالفان سیاسی، چهره های فرهنگی و روشنفکران و رهبران اقلیت های قومی و مذهبی از اتفاقات مهم دوران ریاست جمهوری وی بود. او مدعی است نقشی در ان اتفاقات نداشته و بدون اطلاع ودخالت وی فجایع فوق رخ دادند. اما صحت این ادعا معلوم نیست و حداقل می توان گفت وی مخالفتی نیز نکرد و با عدم نظارت بر فعالیت های وزارت اطلاعات به لحاظ حقوقی مسئولیت هایی متوجه وی است. در پایان دوران ریاست جمهوری وی روابط با اروپا تیره گشت. او کوشید تنش زدایی با آمریکا را جلو ببرد اما موفقیتی در این زمینه کسب نکرد. اگر چه محدودیت های سیاسی و فرهنگی در دوران صدارت وی بر قوه مجریه ادامه داشت. اما در مقایسه با دهه شصت فضای رسانه ای بهبود ملموسی پیدا کرد. در حوزه اقتصادی اگر چه سرمایه گذاری ها افزایش ملموس یافت و اقتصاد از رکود خارج شد اما فساد اقتصادی و اختلاف طبقات نیز رشد چشمگیری داشت و رکورد نرخ تورم ۵۰ درصدی در زمین ریاست جمهوری رفسنجانی ثبت شد.
در دوره اول ریاست جمهوری از برخورد تند با منتقدان حمایت می کرد. از نمایندگان مجلس سوم نقل است که از بازداشت مهندس سحابی و نیرو های ملی- مذهبی دفاع کرده بوده و درزندانی کردن آنها بخصوص مهندس سحابی نقش داشته است. رفسنجانی در تضعیف دفتر تحکیم وحدت در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد و تقویت موازی سازی در جریان های دانشجویی نیز کوشید.راهبرد وی در دوران ریاست جمهوری اش سیاست زدایی از دانشگاه ها و معطوف کردن دانشجویان به فعالیت های فرهنگی و تفریحی بود.
ریاست جمهوری خاتمی با استقبال وی مواجه شد اما دگرگونی در شرایط سیاسی و باز شدن فضا وی را نگران ساخت و در مهار توسعه سیاسی و تثبیت جامعه مدنی مقتدر با خامنه ای و اقتدار گرایان همراه شد. وی اظهارات تندی علیه اصلاح طلبان پیشرو ایراد کرد. اما در پایان دوران اصلاحات و در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم مجددا مقابل اصول گرایان قرار گرفت. اما اصلاح طلبان نیز با او همراهی نکردند. شکست سنگین در برابر احمدی نژاد رویای بازگشت وی سکانداری قوه مجریه را نقش بر آب ساخت.
هاشمی در تضعیف دولت موقت، تصویب قانون اساسی، عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، برخورد با سازمان مجاهدین خلق، پاکسازی سپاه از نیر وهای غیر همسو با حزب جمهوی اسلامی، برخورد با آیت الله شریعتمداری و یک دست سازی نظام در دستان نیرو های موسوم به خط امام نقش محوری داشت
دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد نقطه عطفی در رفتار سیاسی رفسنجانی و جایگاه اجتماعی وی گشت. شدت خرابکاری احمدی نژاد در حدی بود که باعث شد رفسنجانی از چهره ای منفور به تدریج مقبولیتی بدست آورد و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به امید بخش مهمی از نیرو های معترض به وضع موجود تبدیل شود. عدم همراهی وی با خامنه ای در جریان جنبش سبز و حمایت تلویحی وی از مطالبات جنبش سبز نقطه اصلی در بهبود موقعیت اجتماعی وی بود. البته با از دست دادن کرسی امامت جمعه تهران هزینه اش را پرداخت. در دهه سوم حیات جمهوری اسلامی رفسنجانی به حاشیه نظام رانده شد. ریاست بر مجلس خبرگان را نیز از دست داد اما کماکان در بلوک قدرت به صورت ضعیف شده باقی ماند. ریاست جمهوری روحانی و شکست اصول گرایان مجددا فرصتی برای رفسنجانی خلق کرد.
در دهه نهم زندگی او کماکان در حاشیه نظام قرار دارد اما شرایطش نسبت به دهه هشتم زندگی به طور نسبی بهتر شده است و از حوزه مانور بیشتری برخوردار است. هاشمی در شکاف ملت- دولت به مردم نزدیک تر شده است اگر چه کماکان اصرار دارد خود را در نظام حفظ کند. تغییراتی در نگرش سیاسی و معرفتی وی نیز صورت گرفته است. اگر چه کماکان بر تقدم توسعه اقتصادی به سیاسی باور دارد اما در عین حال از گشایش سیاسی کنترل شده حمایت می کند به دنبال محدود کردن حوزه حکمرانی ولایت فقیه و تقویت نهاد های انتخابی در برابر انتصابی است. در حوزه سیاست خارجی نگاهی متفاوت با دیدگاه کلاسیک حکومت دارد و می کوشد تا رابطه بدون تنش با غرب و تعامل مثبت با نظم بین المللی در ریل سیاست خارجی قرار بگیرد. البته هنوز سایه تردید بر پایداری و اصولی بودن مواضع تغییر وی سنگینی می کند و این نگرانی وجود دارد که نزدیکی به قدرت و بازیابی موقعیت از دست رفته باعث شود وی دوباره به مشی سابق خود برگردد. اما مواضع جدیدش و جایگاهی که در عرصه سیاسی پیدا کرده است، او را به عنوان سنگری در برابر گسترش قلمرو اقتدار گرایان و بخصوص ولی فقیه تبدیل کرده است. این موقعیت باعث شده تا وی ظرفیتی برای تحول خواهی و تغییر سیاسی پیدا کند. لازمه استفاده درست از این ظرفیت توجه به جنبه تاکتیکی آن و پرهیز از افتادن در بیراهه منجی سازی از وی است.
مهمترین چالش پیش روی رفسنجانی در کوتاه مدت غلبه بر موانع حضور در مجلس خبرگان آینده است. شگفتی های زمانه و دگرگونی روزگار فعلا چنین حکم داده است رفسنجانی که در دهه اول انقلاب از پایه های تثبیت و تحکیم نهاد ولایت فقیه وقرائت مطلقه از آن بود، اکنون برای محدود کردن ولایت فقیه و تقویت نهاد های عرفی در برابر آن تلاش کند. حال باید دید آیا شرایط به نفع وی رقم می خورد و از حاشیه به متن نظام بر می گردد یا اینکه ناگزیر از پذیرش واقعیت های موجود می گردد و کارنامه سیاسی اش با موقعیت ضعیف در حاشیه نظام بسته می شود.