اسفندیار رحیم مشایی ، حمید بقائی و حبیب الله جزء خراسانی از نزدیکان احمدی نژاد و دو ضلع مثلث موسوم به مهرورزی بعد از چهار روز بست نشینی به تجمع خود در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری خاتمه دادند. سه نفر یاد شده عواملی چون ” حمله سازمان یافته لباس شخصی ها به حامیان بست نشینان”، “هتک حرمت امامزاده ها”، ” شانه خالی کردن تولیت حرم حضرت عبدالعظیم از حفاظت از بست نشینان در برابر تهاجم افراد غیر مسئول “را به عنوان دلایل خاتمه دادن به حرکت اعتراضی خود برشمرده اند.
محمود احمدی نژاد نیز با صدور پیامی ضمن حمایت از حرکت عدالت خواهانه آنها، از اقدام هوشمندانه شان در ممانعت از هتک حرمت حرم اهل بیت تشکر کرده است. منتهی وی در پایان نامه اش متذکر شد که حمایت از مظلوم به عنوان یک تکلیف انسانی و دینی با مسدود شدن برخی از راه ها متوقف نخواهد شد. این سخن وی می تواند بدین معنی باشد که اقدامات اعتراضی حلقه یاران احمدی نژاد علیه روسای قوه های مقننه و قضائی در اشکالی دیگر ادامه خواهد یافت.
نزدیکان محمود احمدی نژاد که در هفته های گذشته آماج احضار های قضائی و برخورد های شبه امنیتی بودند، بعد از مسدود شدن راهکار های رسمی و رایزنی های پشت پرده با حضور در حرم شاه عبدالعظیم در جنوب تهران اعتراض عملی را شروع کردند تا با خلق فشار سیاسی فرایند پیگرد قضائی را به نفع خود متاثر سازند. احمدی نژاد نیز با حضور در جمع انها حملات شدیدی به قوه قضائیه نموده و رسما اعلام کرد که با برادران لاریجانی مشکل دارد. همچنین وی مدعی شد که مردم ایران بزرگ تر از روسای مجلس و قوه قضائیه را سر جای شان نشانده اند.
این اظهارات بی سابقه از سوی کسی که ۸ سال رئیس جمهور بوده و اینک نیز عضو منصوب رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام است در کنار سمت گیری های سیاسی و نمایشی مشایی و بقایی باعث شد تا فصل جدیدی در روابط نظام سیاسی و بخصوص نهاد ولایت فقیه با حلقه یاران احمدی نژاد شکل بگیرد. تا پیش از این نظام ترجیح می داد که احمدی نژاد به شکل ضعیف شده در مجموعه نظام حفظ شود و مجاری ارتباطی با رهبری نیز به گونه ای نه چندان گرم برقرار باشد. اما اینک حرکت تهاجمی احمدی نژاد در واکنش به برخورد دستگاه قضائی با همراهانش تداوم سیاست کنونی را با دشواری مواجه ساخته است. حضور لباس شخصی ها که معلوم نیست حرکتی از پیش تعیین شده برای اخراج بست نشینان بوده یا صرفا کاری ایذائی با هدف هشدار و تهدید بوده است، طلیعه تغییر سیاست نظام را آشکار می سازد. از اینرو توقف سریع و غیر منتظره بست نشینی بقایی و مشایی را نیز می توان در این چارچوب تحلیل کرد که احمدی نژادی ها با فهم این مسئله و اطلاع از پایین آمدن آستانه تحمل نظام خطر را درک کرده و دستکم در ظاهر عقب نشینی کرده اند.
حرکت اعتراضی بست نشینی حلقه یاران احمدی نژاد نافرجام تمام شد و حتی می تواند به نتیجه ای معکوس منجر گردد. واکنش تند و تحقیر آمیز خبرگزاری قوه قضائیه که آنها را ” فرقه زنبیلیه” نامیده و با گروه های برانداز مقایسه کرد، نشان می دهد اگر اتفاق اخیر پرونده جدیدی را برای منسوبان به رئیس دولت های نهم و دهم باز نکند، روند کنونی محاکمه بقایی و پیگرد قضایی مشایی ادامه پیدا خواهد کرد و می توان انتظار داشت که احکام حبس برای آنها صادر شود. از منظر اجتماعی نیز احمدی نژادی ها دستاوردی کسب نکردند. بست نشینی که سنتی منسوخ در زمانه کنونی محسوب می شود، زمانی می تواند موثر واقع شود که با حمایت اجتماعی قابل اعتنایی همراه شود .و گرنه گوشه نشینی چند ده نفر در هر مکان مقدس و مذهبی نتیجه موثری نداشته و در نهایت در یک روند فرسایشی خنثی می شود. استارت احمدی نژادی ها جریان ساز بود اما بی برنامگی و در عین حال شکندگی در برابر تهاجم اقتدار گرایان ،دولتی مستعجل را نمایان ساخت. دیگر عاملی که احمدی نژادی ها را در موقعیت آچمز قرار داد، عدم همراهی اکثریت کارگزاران ارشد دولت های نهم و دهم بود. اکنون مثلث احمدی نژاد-بقایی- مشایی تنهاتر از همیشه در بین نیرو های سیاسی داخل نظام هستند. اصلاح طلبان و اعتدالی ها نیز کماکان تضاد اصلی خود در درون نظام را جریان احمدی نژاد تلقی کرده و با پیام هایی صریح روشن ساخته اند که در صف بندی یاد شده در کنار رهبری و نهاد های انتصابی قرار می گیرند. تحرکات و سمت گیری های احمدی نژادی ها نیز تا کنون نتوانسته بر بحران بی اعتمادی غلبه کرده و جامعه مخاطب یعنی معترضان به وضع موجود و بخصوص جویندگان مطالبات اقتصادی را در سطحی چشمگیر جذب کند.
این وضعیت عملا احمدی نژاد را در وضعیتی بن بست گروه قرار داده است. مواضع حلقه یاران احمدی نژاد و شخصیت متاخر رئیس جمهور سابق آشکارا با اصول گرایان و نیرو های ولایت مدار فاصله گرفته است. اشتراکاتی با مواضع اصلاح طلبان در نقد شورای نگهبان و قوه قضائیه پیدا کرده است. اگرچه احمدی نژادی ها هنوز می کوشند پیوند خود با رهبری را حفظ کنند. منتها رفتار آنها ابهامات زیادی دارد و همچنین مرز بین مواضع انتقادی اخیر آنها و اپوزیسیون نیز مشخص نیست. احمدی نژاد در مواضع مکتوب خودش اشاره ای به رهبری ندارد اگرچه از وی درخواست میانجیگری و حل مشکل را کرده است. در نامه های احمدی نژاد بر روی واژگان ” مردم”، ” نظام” ، ” ایران”، ” مهدویت” و ” انقلاب” مانور داده شده و نشانی از رهبری و ولایت فقیه مشاهده نمی شود. رمزگشایی از این ادبیات یک جریان سیاسی نامنسجم و التقاطی را نشان می دهد که با تلفیق ” مهدویت هزاره گرا و فعال”، ” ناسیونالیسم ایرانی”، ” عدالت طلبی جهان گرا”، “غرب ستیزی” می خواهد به عنوان یک صدای سوم در درون نظام جمهوری اسلامی فعالیت کند. تجزیه و تحلیل محتوی سایت “دولت بهار” رسانه جریان احمدی نژاد روشن می سازد که اشتراکات خبری و گفتمانی این جریان با اصول گرایان و بخصوص شاخه افراطی آن به مراتب بیشتر از اصلاح طلبان و نیرو های دگراندیش است. البته فاصله هم دارد و بخصوص نویسندگانی در آن مطلب منتشر می کنند که به لحاط تیپ و نحوه موضع گیری سنخیتی با نیرو های کلاسیک و تیپیکال نظام ندارند .همچنین بعید به نظر می رسد که از طبقه محروم باشند و بیشتر با طبقه متوسط شباهت دارند. اما علی رغم افزایش زاویه احمدی نژادی ها با نهاد ولایت فقیه، هنوز اشتراکات بالایی به لحاظ گفتمانی و نظری بین آنها و بخش مسلط قدرت وجود دارد. دفاع از مسکن مهر در جریان زلزله استان کرمانشاه به خوبی اشتراکات یادشده را روشن می سازد. این واقعیت در کنار نقطه عزیمت مشترک باعث شده تا نیرو های اقتدار طلب و رهبری در برابر نافرمانی های احمدی نژاد انعطاف به خرج بدهند. اما این انعطاف نامحدود نیست. از سوی دیگر الگوی رفتاری جریان احمدی نژاد نشان داده است که نمود و مانور های ظاهری آنها فاصله زیادی با بود و واقعیت شان دارد. آنها در همه بزنگاه های سیاسی علی رغم تهدید های اولیه وارد تقابل عملی نشده و بدون گرفتن امتیازی عقب نشینی کرده اند. البته این سخت بدین معنی نیست که اقدامات اعتراضی و نمادین احمدی نژاد برای نظام هزینه نداشته است اما هزینه در حدی نبوده که واکنش سریع و تلافی جویانه را ضروری سازد.
حال احمدی نژاد در دو راهی قرار گرفته که تصمیم گیری را برای او دشوار ساخته است. از یک طرف سکوت و عدم اقدام موثر باعث می شود تا مشایی و بقایی نیز سرنوشتی مشابه محمد رضا رحیمی و عبدالرضا داوری پیدا کنند. از سوی دیگر او برگ های قابل اعتنایی برای بازدارندگی در برابر اقدامات قوه قضائیه و نهاد های امنیتی ندارد و در صورت تداوم حملات به قوای سه گانه عملا به مرز خروج و یا اخراج از نظام نزدیک می شود. هر تصمیمی که وی بگیرد بعید است که پیامد آن منجر به تشکیل یک جریان سیاسی قوی و متمایز شود و وی به نوعی محکوم به حاشیه نشینی سیاسی است.