مهدی گلشنی و داستان های ساختگی “جایزه تمپلتون ” و “پایه گذاری فلسفه علم”

دکتر مهدی گلشنی یکی از چهره های مورد حمایت نهاد ولایت فقیه و دستگاه تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی است که برای چهار دهه مدعی تلفیق دین و علم بوده است. وی سال ها است بر کرسی هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف تکیه زده و از پرچمداران اسلامی کردن دانشگاه ها و علوم است. اما علی رغم امکانات زیادی که در دست وی قرار گرفته و برای نزدیک به سه دهه در بالاترین مراکز تصمیم گیری پیرامون “اسلامی کردن علوم انسانی”  حضور داشته است، هیچ محصول و خروجی قابل اعتنایی در خصوص مدعای  « علم دینی »  جز یک سری شعار و کلی گویی از وی مشاهده نشده است.

وی که دهه ها از اموال عمومی کشور برای طرح دعاوی ضدعلمی ، ترویج آگاهی کاذب، توجیه و مشروعیت بخشی به  سلطه حکومت در عرصه فرهنگ و دانش استفاده کرده است اخیرا در سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف فریاد  برآورده که دانشگاه   در حال سقوط توصیف کرده و وضعیت جاری در فضاهای آکادمیک کشور را این چنین مورد انتقاد قرار داده است که «متاسفانه اکنون در کشور ما علم حتی برای ثروت و قدرت هم دنبال نمی شود، و الّا ما اکنون خیلی جلوتر می بودیم . علم اکنون عموما برای پست و مقام دنبال می شود.. ». وی قبلا نیز در مصاحبه با خبرگزاری حوزه  اظهار داشته بود: « بنده دست های مشکوک و مرموزی در ترجمه مطالب غربی می بینم . یک عده در ترجمه هایشان  دنبال ترجمه افکار الحادی هستند»  . این سخنان با استقبال رسانه های وابسته به برخی از جناح های حکومتی مواجه شد .

اما گلشنی در طرح این انتقاد درست، حقیقت بزرگی را عامدانه پوشانده است. اگر  « علم اکنون برای پست و مقام دنبال می شود» مسبب آن افرادی چون وی هستند که خود برای کسب پست و مقام  و احزار جایگاه هایی که شایسته آن نبودند،کوشیدند تا  اندیشمندان کشور را از فضاهای علمی دور کرده و به حاشیه برانند. کسانی این وضعیت را رقم زدند که با تحمیل تک صدایی بر دانشگاه ها اجازه ندادند تا دانشگاه محل رشد و نقد اندیشه باشد و تمام هم و غم خود را مصروف داشتند تا گفتمان بنیاد گرایی اسلامی شیعه محور بر دانشگاه مستولی شده و کانون علم آموزی کشور مطیع اوامر و فرامین ولی فقیه شود. گلشنی با طرح اینکه « « ما باید دانشجویانی تربیت کنیم که اگر دیندار وارد دانشگاه می شوند دیندارتر خارج شوند»  تلویحا به  ناکامی خود و همفکرانش اعتراف می کند که حاکمیت نظرات آنها بر عرصه رسمی دانشگاه ها نتوانسته است مانع از دین گریزی دانشجویان دیندار بعد از ورود به دانشگاه  شود . این سخنان به خوبی  مقاومت دانشگاه در برابر مناسبات آمرانه و ناکامی سخنگویان و نمایندگاه نهاد ولایت فقیه بر  تحمیل قرائت دینی مورد نظر بر دانشگاه را نمایان می سازد.

گلشنی وقتی خودش علم را  سکویی برای کسب فرصت و مقام  قرار داده است ،نمی تواند از دانشجویان انتقاد کند. طبیعی است دانشجو  استادش را الگو قرار دهد. دانشجویان متدین وقنی می بینند استاد مدعی ، توجیه گر ظلم وستم ، مجری اوامر دستگاه امنیتی و عامل تحکیم تبعیض و بی عدالتی در فضاهای دانشگاهی است، طبیعی است که باورش به گفتمان و منظومه اعتقادی آن استاد را از دست بدهد. گلشنی نه تنها در برابر اخراج و حذف اساتید مستقل  ومتعهد به سنت روشنگری دانشگاه و آزادی های آکادمیک  سکوت کرد، بلکه از سر ارادت به ارباب قدرت ولایی ،فعالانه در این پروژه حقیقت سوز و ضد علمی مشارکت داشت. به عنوان نمونه وی در سال ۱۳۷۵ هنگامی که ریاست پژوهگاه علوم انسانی را بر عهده داشت، به موازات هیاهوهای غوغاسالارانه گروه های فشار حکم اخراج دکتر عبدالکریم سروش از هیات علمی  این مرکز  را صادر کرد.

البته بررسی پاسخ مدیریت دانشگاه صنعتی شریف آشکار می سازد که چه بسا انگیزه اصلی گلشنی از سخنان انتقادی ناخشنودی وی از تصمیم دانشگاه شریف در بازنشسته کردن وی است. در واقع آنچه از تحلیل محتوایی پاسخ دانشگاه شریف بر می آید ، نارضایتی از وضعیت مدیریتی رشته فلسف علم و نیاز به تزریق نیروی جوان و پر توان برای بهبود کیفیت آموزشی و پژوهشی دلیل تصمیم یادشده بوده است.

اما مشکلات گلشنی بسی بیشتر از تعارض عمل و قول است. بررسی گفتگو های وی و افتخاراتی که در تارنمای شخصی اش درج کرده است، نشانگر مواردی است که در حوزه فساد علمی واداری می گنجد.

گلشنی در مصاحبه های متعددی مدعی شده است که فلسفه علم را وی در ایران پایه گذاری کرده است. ( به عنوان نمونه در گفتگو با خبرگزاری دانشجو ، تاریخ انتشار:  ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ ) حالی که این ادعا سخنی کذب و یک آرزو اندیشی دیرین بیش نیست.

دکتر عبدالکریم سروش اولین کسی بود که رشته فلسفه علم را به دانشگاه های ایران آورد و پژوهشکده فلسفه علم را در انجمن حکمت و فلسفه راه اندازی کرد. وقتی گلشنی با غصب جایگاه خانم دکتر حکمی، رئیس پژوهشگاه شد از سروش خواست تا استعفا دهد و آنگاه ریاست آن جا را  به نام خود کرد و بعد برنامه ای را که سروش و دوستان ایشان نوشته بودند به دانشگاه صنعتی شریف برد و بر آن اساس رشته فلسفه علم را در آن جا به راه انداخت و خود رئیس آن  شد.  شوربختانه این اتفاقات در شرایطی رخ داد که  وی بی آن که یک ساعت در عمرش تحصیلات کلاسیک فلسفه علم را داشته باشد بر مسند استادی این رشته  تکیه زد و حال خود را فیلسوف علم و بلکه پدر فلسفه علم در ایران بر می شمارد!

دیگر ادعای نادرستی که تا کنون پوشیده مانده است ،ادعای گرفتن جایزه تمپلتون برای درس علم و دین از سوی گلشنی است. گلشنی در تارنمای خود آورده  و در مراکز دیگری نیز مدعی شده   که افتخار نایل شدن به جایزه تمپلتون  را داشته است، اما   با یک جستجو در سایت تمپلتون معلوم می شود که این ادعا کذب و تقلب محض است. هیچ خبری از دریافت چنین جایزه ای از سوی گلشنی وجود ندارد.نگارنده خود در تماس  با موسسه تمپلتون دریافتم که وی نه جایزه ای و نه گرانتی ازان موسسه دریافت نکرده است.

بنابراین گلشنی که  کسب و حفظ پست و مقام ، پایه اصلی فعالیت های دانشگاهی وی را تشکیل داده و بر اساس مناسبات قدرت-دانش فعالیت های اندیشه ورزانه خود را سامان داده  و با نقض شایسته سالاری به ناحق بر جایگاه اداره مهمترین مراکز نظری و پژوهشی فلسفه علم در ایران تکیه زده است، اینک ادعاهای جعلی را نیز پشتوانه اعتبار خود قرار داده است.  وی در گفتگویی با سایت دانشگاه شریف در پاسخ به به این سوال که چگونه این جایزه را دریافت کردید، می گوید « تمپلتون بیلیونری امریکایی بود، که در آن زمان ارائۀ تعدادی درس علم و دین را درسطح جهان مطرح کرد تا افرادی که برنامه یا پیشنهادی در آن خصوص دارند ارائه دهند و در صورت تأیید به برندگان آن برنامه‌ها جوایزی داده شود. بنده یک برنامۀ درس علم و دین ارائه دادم که پس از تأیید آن، در سال ۷۴ میلادی به مرکز علم و الهیات دانشگاه برکلی دعوت شدم و برندگان آن که حدود۲۰ نفر و بعض از آنها جزو مشاهیر کشورهای مختلف بودند در آن مرکز حاضر شدند و جلساتی برگزار شد که ما طی سخنرانی، پیشنهادهای علمی خود را ارائه دادیم و بنده جزو برندگان جایزه تمپلتون شدم و مبلغ این جایزه را صرف خرید کتاب برای مرکز فلسفۀ علم دانشگاه نمودم»

لازم به یادآوری است که جایزه تمپلتون  از سوی بنیاد تمپلتون  تاکنون به افرادی از جمله مایکل ری و ساموئل نیولندز از گروه فلسفه دانشگاه نوتردام آمریکا، چارلز تونس که برنده جایزه نوبل هم بوده است ، پاتریک کین و مایکل برگمن دو استاد فلسفه دانشگاه پوردو در ایندیانای امریکا،  دیوید هولی فیلسوف آمریکایی و استاد فلسفه دانشگاه می سی سی پی جنوبی و الوین پلانتینگا استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه نوتردام اعطا شده است و  گلشنی میخواهد با تقلب و خلاف واقع گویی خودرا کنار آنان بنشاند.

ادعای دریافت جایزه ای که در عالم واقع نشانی از آن نمی توان جست، از مصادیق فساد آکادمیک است. قرار گرفتن در سمتی که گلشنی شایستگی آن را نداشته است، وی را در مظان اتهام فساد اداری نیز قرار می دهد. این اقدامات خجالت آور در کنار همراهی این استاد دانشگاه غرب ستیز با پروژه های امنیتی سلب استقلال دانشگاه  و نقض سیستماتیک آزادی های آکادمیک از او  یک الگوی نمونه وار استاد دانشگاه مورد توجه بخش مسلط قدرت و نهاد ولایت فقیه ساخته است. در این الگو میزان دانش و پایبندی به اتیک و اخلاق آکادمیک مهم نیست، بلکه اطاعات و دنباله روی از دیدگاه های ولی فقیه و تحقق انتظارات نظام در تخطئه علوم انسانی و  گرم نگاه داشتن بازار توهم ” علوم اسلامی”  اهمیت دارد. در پایان  متذکرمی شود، گلشنی ها در مجموعه اساتید و مسسئولان دانشگاهی مورد حمایت نظام کم نیستند و ازاینرو روشنگری پیرامون تصویر سازی های کاذب  برای فیلسوف سازی از آنها بخصوص برای نسل جوان بایستگی دارد.

 

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.