از لحاظ نظری و پراتیک بحث هایی درعرصه سیاسی ایران در جریان است که کدام نظم سیاسی و شکل حکمرانی برای دمکراسی مفید است. برخی با رد اهمیت شکل نظام صرفا بر درون مایه های دمکراسی و تثبیت ارزش ها و رویه های مردم سالار و بخصوص فرهنگی سیاسی در نظام جدید سیاسی تاکید می کنند و شکل نظام اعم از جمهوری و یا مشروطه را حداقل در مرحله ماقبل و حین گذار فاقد اهمیت می دانند.
آنها با اشاره به نمونه های خوب و بدی که از جمهوری ها و نظام های پادشاهی در دنیای کنونی وجود دارد، استدلال می کنند که باید به دنبال نهادینه سازی رفتارها و باورهای دمکراتیک بود. البته سخن درستی است که محتوی بر شکل ارجحیت دارد اما در عین حال نمی توان به اعتبار این اصل صحیح از شکل وفرم سلب اعتبار کرده و آن را بلاموضوع به شمار آورد. موضوع وقتی بغرنج تر می شود که محتوی و فرم نوعی ارتباط و هم آوایی با هم نیز دارند و نمی توان گسست بین آنها برقرار کرد. ساختار دولت و نوع بورکراسی حالت شی گونه ندارد. روبنای دموکراسی در برابر زیربنای آن منفعل نیست و نمی توان رابطه دمکراسی با فرم را به ابزارانگاری تقلیل داد. در ادامه شرح داده می شود که چرا شکل نطام اهمیت دارد و نمی توان نسبت به آن بی اعتنا بود.
در حال حاضر نظام های دمکراسی واقعا موجود دنیا به دو دسته کلی جمهوری و مشروطه تقسیم می شوند اگرچه هیچ دو کشوری را نمی توان پیدا کرد که دمکراسی های آنها کاملا یکسان باشد و هر نظام سیاسی دمکراتیک ویژگی های شکلی خاص و متمایز خودش را دارد. ولی باید توجه کرد تاسیس این نظام ها و ساختار های دولت (State) آنها اموری تصادفی و خودبخودی و یا محصول بی توجهی نیروهای سیاسی و اجتماعی نبوده است، بلکه دقیقا با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگ سیاسی، ریسک های بازسازی اقتدارگرایی ، موازنه قوا و نحوه رویارویی بین صاحبان قدرت آمرانه و دمکراسی خواهان بوجود آمده اند. مزیت هایی باعث شده تا یک فرم نظام سیاسی بوجود بیاید و ازهمه مهمتر رقابت ها و توافق های حاملان و حامیان اشکال مختلف دمکرات در نهایت روبنای دمکراسی در کشوری خاص را تعیین کرده است. این تصور که این نظام ها در شرایطی بوجود آمده اند که افکار عمومی توجهی به ابعاد شکلی نداشته و فقط رویه ها و ارزش های دمکراسی برایش مهم بوده است، ادعایی تخیلی است که جا پایی در زمین واقعیت ندارد.
از سوی دیگرباید توجه کرد نظام های دمکراتیک مبتنی برمشروطه پادشاهی هیچیک محصول انتخابات ویا همه پرسی هایی نبوده اند که در برابر گزینه جمهوری مردم آنها را انتخاب کرده باشند. آنها حاصل مصالحه پادشاهان و درباریان وقت با نیروهای تحول خواه بوده اند تا قدرت را به تدریج واگذار کرده و تنها نقش تشریفاتی بر عهده داشته باشند. در این تجارب شکل نظام سیاسی اهمیت داشته و با تلاش های هدفمند عده ای و توافق بر سر حل اختلافات حاصل شده اند.
در حال حاضر در شرایط کنونی ایران نیز هم مشروطه خواهان و هم جمهوری خواهان و هم اصلاح طلبان دلایل خاصی برای فرم نظام سیاسی مورد نظر خود به عنوان بستر دمکراسی دارند. دمکراسی خواهی آنها بر بستر این اشکال و فرم ها شکل گرفته و تحول یافته است. دمکراسی بدون میانجی تئوری و فرم حکومت قابل دسترس نیست. دمکراسی مفهوم انتزاعی و مجرد نیست بلکه محتوی آن در چارچوب نوع نظام سیاسی قرار گرفته وعینیت می یابد.
مشروطه خواه ها استدلال می کنند قوام کشور و همبستگی بخش های مختلف جامعه ایران نیازمند وجود یک نماد وحدت بخش است که در فرهنگ ایرانی پادشاه چنین نمادی است و بدون یک مرکز واحد و متمرکز قدرت، حفظ یکپارچگی ایران اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود. در نقطه مقابل جمهوری خواه ها با توجه به فرهنگ و مولفه های سنتی حکمرانی در ایران و ریشه دار بودن شه پدری و پدرسالاری وجود هر نقطه ثابت در هرم قدرت ولو اختیارات قانونی در امر حکومت نداشته باشد را دارای ریسک بالا در بازسازی استبداد می دانند. از سوی دیگر در قرن بیست و یکم و در دوران اوح شکوفایی خردگرایی، مفهوم پادشاهی و باور به ژن و ویژگی خاص در یک دودمان و مناسبات موروثی در قدرت بی معنا است. یک پایه سلطنت چه در شکل مسیحی و چه اسلامی ادعای نمایندگی خداوند و اعطای رسالت خاص ( موهبت الهی) است که در زمانه معاصر در چارچوب ماهیت سکولار حکومت قابل پذیرش نیست. بنابراین یک جمهوری خواه دمکراسی را در چارچوب شیوه حکومتی خود تبیین می کند. البته این حق را مشروطه خواهان هم دارند اما شیوه مورد نظر آنقدر تفاوت دارد که نه جایی برای وحدت راهبردی باقی می گذارد ونه دلیلی می شود که در پایه طرح مبهم دمکراسی خواهی نوع نظام حکمرانی نادیده گرفته شود.
خود مشروطه خواهان پادشاهی هم چنین تلقی ندارند وبه هیچوجه حاضر نیستند در عمل مسئله نوع حکومت به آینده واگذار شده و آنها مشروطه خواهی و ستایش پادشاهان مطلقه پهلوی را به تعلیق در آورند. البته شعارش را می دهند. همچنین نادیده گرفتن وجه آترناتیوی و رقابتی بین جمهوری خواهان و مشروطه خواهان به نفع مشروطه خواهان تمام می شود، زیرا با انقلاب بهمن ۵۷ پرونده سلطنت در ایران بسته شد.طبیعی است برای حل مشکلات جمهوری معیوب و غیر دمکراتیک باید نگاهی رو به جلو داشت، حال در این میان طرح بازگشت به سلطنت اگر با سکوت جمهوری خواهان مواجه شود و وحدت با مشروطه خواهان حول دمکراسی در دستور کار قرار بگیرد، عملا روند تحول از مشروطه به جمهوری در انقلاب مردمی سال ۵۷ بلاموضوع می شود . بخصوص اگر رهبری مدیریت گذار در دست کسی قرار بگیرد که ویژگی اصلی وی شاهزاده بودن و به ارث بردن ژن سلطنت است. کسی که در تمامی ۴۰ سال گذشته انگیزه اصلی اش بازپس گیری تاج و تخت پدرش بوده است که اگر انقلاب به وقوع نمی پیوست به وی منتقل شده بود. او حتی قسم سلطنت خورده است و حاضر نیست این قسم را بشکند.
اگر نوع نظام سیاسی مهم نبود، مشروطه خواهان وسلطنت طلبان داعیه شان را کنار می گذاشتند و اجازه می دادند روند تحولات سیاسی در ایران سیر خطی و رو به جلو را طی کند نه اینکه رجعت به گذشته کند.
بنابراین مستقل از دلایل ایجابی و منطقی که در اهمیت شکل نظام سیاسی در گذار به دمکراسی وجود دارد و در این خصوص باید از رمانیتسم دست برداشت و برخوردی واقعبینانه و اصولی داشت، در حوزه عمل نیز مشاهده می شود که فرم حکومت و نظم سیاسی برای فعالان و گروه های سیاسی ایران مهم است و حاضر نیستند از آن دست بکشند.