کسب سرمایه اجتماعی با دوری از قدرت خودکامه

یکی از استدلال‌های اصلی مدافعان شرکت در انتخابات به شکل متعارف این است که عدم شرکت باعث حذف تدریجی از افکار عمومی می‌شود. در این خصوص نهضت آزادی را مثال می‌زنند که اتخاذ سیاست دوری از حضور در قدرت باعث شد تا جایگاهش در عرصه سیاسی ایران را از دست بدهد و به جریانی حاشیه‌ای تبدیل شود. در این مطلب کوشش می‌شود تا این تصور مورد چالش قرار گرفته و نادرستی آن ثابت شود.

Untitled-3copy

پیش‌فرض بنیادین بحث این است که دوری و نزدیکی به قدرت فی‌نفسه نقشی در منزلت و جایگاه سیاسی ندارد، بلکه چگونگی و کیفیت برخورد است که در تحلیل آخر تعیین‌کننده است. طبیعی است در یک ساختار قدرت دموکراتیک که رقابت سالم اخلاقی وجود دارد شرکت در فرایندهای معطوف به قدرت، برای هر گروه سیاسی امری ضروری است. اما در نظام‌های غیر دموکراتیک که عرصه قدرت با اقتدارگرایی و شیوه‌های ناسالم سیاسی عجین شده است این موضوع پیچیده است. نمی‌توان اصل را بر شرکت همیشگی یا طرد دائمی قرار داد. بلکه باید رفتار و منشی مطابق اصول کار درست سیاسی انجام داد و با آرمان‌هایی چون مردم‌مداری، اخلاق و آزادی‌خواهی، کرامت انسانی و رفتار قاعده‌مند پیوند برقرار ساخت.

برخلاف تصور قائلان، دوری‌گزینی نهضت آزادی و رهبر فقید آن مهندس مهدی بازرگان نه تنها منجر به افول نهضت آزادی در جامعه نشد، بلکه سرمایه اجتماعی ارزشمندی برای آنان فراهم آورد. نهضت آزادی بعد از روشن شدن تعارض دیدگاه‌های آیت الله خمینی با منافع ملی و آزادی‌های سیاسی از اداره دولت موقت استعفا کرد. البته جریان خط امام و آیت‌الله خمینی نیز برای اخراج آنها تمهیداتی چیده بودند. این برنامه طی روال تدریجی شروع شد و در سال ۱۳۶۳ با پایان مجلس اول به پایان رسید. اما عملا نهضت آزادی بعد از خرداد ۶۰ به اپوزیسیون پیوست و دیگر جریانی داخل نظام محسوب نمی‌گشت. اراده حکومت برای حذف کامل جریانی که لیبرال خوانده می‌شد از مجلس اول باعث شد تا افراد شاخص نهضت آزادی در انتخابات دومین دوره مجلس ثبت نام نکنند.

اما در چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، مهندس بازرگان کاندید شد و صلاحیت وی تایید نگشت. بعد تا زمانی که مهندس بازرگان در قید حیات بود دیگر در انتخابات‌ها شرکت نکردند. نهضت آزادی در انتخابات مجلس پنجم چهار نامزد در بین تایید صلاحیت شده‌ها داشت، ولی انصراف دادند. در انتخابات دوم خرداد ۷۶ نهضت آزادی پس از رد صلاحیت دکتر ابراهیم یزدی دعوت به رای سفید کرد. اما از انتخابات‌های بعدی تاکنون شرکت کرده است. در مقطعی که نهضت آزادی رویکرد اصلاحات جامعه‌محور داشت، همواره در انتخابات‌ها مطرح بود و نبود آنها باعث زیر سوال رفتن آزادی انتخابات می‌شد. رویکرد انتقادی نهضت آزادی و مخالفت مهندس بازرگان با حضور در قدرت به هر قیمت باعث شده بود تا این گروه در جامعه جایگاه ویژه‌ای پیدا کند.

مطرح بودن مواضع نهضت آزادی و زنده بودن اسم آنها در حافظه جمعی جامعه گواه این مدعاست. اگر افراد این حزب در انتخابات‌های ریاست جمهوری هفتم یا انتخابات‌های مجلس ششم و پنجم امکان رقابت موثر می‌یافتند پیروزی آنها محتمل بود. حضور گسترده مردم در مراسم دفن و ترحیم مهندس بازرگان دیگر فاکتوری است که مهر بطلان بر دیدگاه‌هایی می‌زند که برخورد منفی نهضت آزادی با شرکت در انتخابات‌ها را باعث از یاد رفتن این گروه به شمار می‌آورند. فوت مهندس بازرگان در دانشگاه‌ها بازتاب زیادی داشت. در حالی که اکثر جمعیت دانشجویی آن زمان در دوره نخست وزیری و وکالت مجلس مهندس بازرگان کودکی بیش نبودند. شمارگان بالای ماهنامه «ایران فردا» سند دیگری است که اقبال به نیروهای ملی‌ـ‌‌مذهبی و از جمله نهضت آزادی را در آن دوران نشان می‌دهد. رای آوردن علیرضا رجایی که چهره گمنام ملی‌ـ‌مذهبی بود تایید می‌کند که در صورت تایید صلاحیت چهره‌های درجه اول نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها، آنها کرسی‌های نمایندگی را کسب می‌کردند و سخن دکتر علیرضا نوری محقق می‌شد که گفته بود چون روشنفکران و دگراندیشان رد شدند، ما رای آوردیم.

اگر فرضیه کم‌اقبالی نیروهای ملی مذهبی را فارغ از درستی یا نادرستی در نظر بگیریم که خود چالش‌برانگیز است. این مسئله از زمانی شروع شد که این نیروها از اصلاحات جامعه‌محور فاصله گرفتند و به سمت قدرت سمت‌گیری کردند. ناکامی در انتخابات دومین دوره شوراها بر این بستر شکل گرفت وگرنه در انتخابات مجلس ششم هر جا کاندید داشتند رای خوبی آوردند. در حالی که فاصله زمانی انتخابات مجلس ششم با دوران عزلت سیاسی نهضت آزادی کمتر بود تا انتخابات دومین دوره شورای شهر.

ممکن است عده‌ای عملکرد نهضت آزادی در دهه شصت و بخش‌هایی از دهه هفتاد را از منظر اثرگزاری بر فرایندهای سیاسی زیر سوال ببرند. در پاسخ باید گفت که نهضت آزادی در آن دوران به طور نسبی تاثیرگذار بود. آنها مشعل اعتراض در داخل کشور را روشن نگاه داشتند و در مقابل رویکرد اقتدارگرایانه آیت‌الله خمینی ایستادند و نشان دادند در جامعه صدای مخالفی وجود دارد. اهمیت آنها در حدی بود که باعث نگرانی حاکمیت و دستگاه‌های امنیتی بود و اجازه تشکیل اجتماعات به آنها نمی‌دادند و در چند مورد فعالان آن بازداشت شدند.

ایستادگی بر اصول و پرنسیپ‌های سیاسی، همراهی با مردم و مقاومت در برابر استبداد دینی، به نهضت آزادی جایگاهی بخشید تا پس از تحولات جامعه و فروکش کردن هیجانات انقلابی و رویکردهای پوپولیستی حقانیت برخی از دیدگاه‌های مهندس بازرگان مشخص شود. پاره‌ای از محورها و مطالبات جنبش اصلاحی دوم خرداد برگرفته از گفتمانی بود که نهضت آزادی در دهه شصت برای حفظ آن هزینه زیادی پرداخت کرد. عمق یافتن این مطالبات در جامعه ناشی از تلاش‌ها و مبارزات نیروهای سیاسی تحول‌خواه و از جمله نهضت آزادی بود.

همچنین بررسی چهره‌های شاخص سیاسی و جنبش‌ساز در جامعه این ادعا که دوری از فرایندهای قدرت منجر به حذف می‌شود را باطل می‌سازد. دکتر محمد مصدق هنوز یکی از مطرح‌ترین چهره‌های سیاسی ایران است. او به مدت دو دهه در رژیم پهلوی خانه‌نشین بود، اما هیچ گاه از یاد و نام مردم نرفت. هنوز نام وی سرمایه‌ای است که می‌توان پشتوانه فعالیت‌های سیاسی قرار داد. آیت‌الله منتظری دیگر نمونه‌ای است که می‌توان ذکر کرد. او از سال ۱۳۶۸ از قدرت اخراج شد. او با طرح مباحث اصولی و حق‌طلبانه از جایگاهش در قدرت گذشت و اعتنایی به حفظ آن نکرد. ولی اقدام او نه تنها باعث فراموشی‌اش نشد، بلکه بر قرب و منزلت وی در جامعه افزود. او هیچ گاه مشوق حضور در انتخابات‌ها و اصلاحات دولت‌محور نبود.

مهندس میرحسین موسوی گواه دیگری است که نشان می‌دهد دوری از قدرت خودکامه به شرط اتخاذ مواضع اصولی سرمایه اجتماعی پدید می‌آورد. او بیست سال در خانه‌اش ماند و در فرایندهای سیاسی شرکت نکرد، ولی در سال ۱۳۸۸ زمینه‌ساز بزرگ‌ترین جنبش اعتراضی ایران پس از انقلاب شد.

بنابراین برخلاف ادعاهایی که مشوقان شرکت نامشروط در انتخابات و اصلاح‌طلبان مخالف با جنبش سبز مطرح می‌کنند، دوری از قدرت و برخورد منفی با انتخابات‌های غیر موثر نه تنها باعث افول و فراموشی در جامعه نمی‌شود، بلکه سرمایه اجتماعی پدید می‌آورد که در موقع مقتضی می‌توان از آن بهره گرفت. نهضت آزادی گواه این ادعاست. این گروه سیاسی قدیمی در دوره‌ای که بر اصلاحات جامعه‌محور تکیه داشت، موقعیتی خوب در جامعه داشت. البته این موقعیت خوب بدین معنی نیست که لزوما اکثریت جامعه پشتیبان آنها بودند، ولی به طور نسبی از مقبولیت برخوردار بودند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.