مشت آهنین محسن رضایی

محسن رضایی پس از مناظره سوم در جمع مردم مسجد سلیمان گفت : ” دیروز دیدید که در مناظره چه وضعی پیش آمد و اگر می خواستم می توانستم با مشت آهنین خود بر روی میز بزنم، ولی تحمل کردم. از جناح های سیاسی تقاضا می کنم که دعوای بین خود را به مردم تحمیل نکنند.”

n00002467-b1
او در برنامه های انتخاباتی اش فقط بر روی موضوعات اقتصادی مانور می دهد و تحت ادعای اینکه مجادلات سیاسی برای کشور و مردم سم است از کنار سیاست و اختلافات جدی موجود می گذرد. او توامان جناح های اصلاح طلب و اصول گرا را رد می کند و راه سومی را با نفی اصالت آنها و در عین حال استفاده از ظرفیت بخش مقید و معتقد آنها به نظام تبلیغ می نماید.
اما کنه دلیل اجتناب رضایی از سیاست ،اعتقاد وی به توسعه اقتدار گرایانه و عدالت منهای آزادی است. او می خواهد توسعه در بعد اقتصادی خلاصه شود و ناراضی های سیاسی از طریق رشد اقتصادی مهار گردد. از زاویه ای او را می توان طرفدار مدل چینی و روسی حکمرانی بشمار آورد.
از اینرو بین مشت آهنین رضایی و دیدگاه توسعه اقتدار گرایانه و رضا خانی وی رابطه ای مشخص برقرار است. بررسی سابقه محسن رضایی از شروع فعالیت سیاسی وی گواهی می دهد مشت رضایی نه تنها آهنین نیست بلکه خونین نیز است.
سبزوار رضایی میر قائد معروف به محسن رضایی فعالیت سیاسی اش را از گروه منصورون شروع کرد. این گروه چریکی – سیاسی در بین فعالان سیاسی مذهبی سنت گرا در شهر هی اصلی خوزستان راه اندازی شد . گروه منصورون ابتدا به نام ارتش خلق مسلمان نامگذاری شده بود. .فرد محوری آنها غلامحسین صفاتی دزفولی بود. او از اعضاء سازمان مجاهدین خلق بود که قبل از ماجرای بازنگری ایدئولوژیک سازمان فوق در سال ۱۳۵۴ به دلیل زاویه گرفتن از اسلام از آنها جدا شده بود . وی مهارت های چریکی را به اعضاء گروه آموخت. محسن رضایی جزو اولین حلقه گروه نبود و بعد ها پیوست. برخی از اعضاء شاخص گروه عبارت هستند از : غلامعلی رشید علی نور ، مرتضی نعمت زاده غلامرضا بصیرزاده، مرتضی نعمت زاده، اسماعیل زمانی، سید کاظم نعمت زاده، محسن جهان آرا، حسین جهان آرا، محمد جهان آرا، علی جهان آرا ، کریم رفیعی دستجریدی، ذوالقدر ، محسن رضایی ، علی شمخانی
محسن رضایی علی رغم قبول شدن در دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی مکانیک ولی تحصیلات را پیش از انقلاب نیمه تمام گذاشت.
این گروه بعد از انقلاب در ائتلاف با شش گروه دیگر به توصیه آیت الله مرتضی مطهری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. از این مقطع به بعد زندگی سیاسی محسن رضایی وارد فصل جدیدی شد و او در مسیر رشد قرار گرفت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب تندترین دیدگاه ها را داشت و خواهان حذف دگر اندیشان و حاکمیت تک صدایی خط امام بود. در این سازمان سه گرایش وجود داشت که محسن رضایی به طیف راست آن نزدیک بود. سازمان مجاهدین انقلاب در ان دوران تضاد اصلی اش را ابتدا در نفی سازمان مجاهدین خلق قرار داده بود و فشار زیادی به رهبران جمهوری اسلامی برای مقابله خونین با این سازمان از ابتدا وارد می ساختند . بعد ها جهت گیری منفی آنها متوجه جریانات ملی و ملی-مذهبی و چپ شد. غلط نیست اگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را در کنار حزب جمهوری اسلامی دو ستون اصلی انحراف انقلاب آزادی خواهانه بهمن ۵۷ به استبداد دینی ، اقتدار گرایی سیاسی و بستن فضا بشمار آورد. در این میان نقش جناح راست سازمان که تحت هدایت آیت الله راستی کاشانی فعالیت می کرد مخرب تر بود.
محسن رضایی از ابتدای تشکیل سپاه وارد این ارگان نظامی – ایدئولوژیک شد . در جمع فرماندهی اولیه سپاه وی حضور نداشت اما بعد از اینکه سپاه از زیر نظر دولت موقت خارج شد او نیز به سطح شورای فرماندهی سپاه ارتقاء یافت و مسئولیت اطلاعات سپاه را در اختیار گرفت. او همزمان در سازمان مجاهدین انقلاب فعالیت داشت. رضایی در ماجرای بازداشت سعادتی نقش داشت. وی از جمعی بود که در شلوغی های کردستان و گنبد و خرمشهر نقش منفی داشتند. برخورد اقتدار گرایانه آنها با هدف یکپارچه سازی و حذف جریان های سیاسی غیر خط امام صورت می گرفت. محسن رضایی بر بستر دیدگاه افراطی و خدمت به حزب جمهوری اسلامی و کمک کردن به قدرت گرفتن سنت گرایان ایدئولوژیک رشد کرد و در صحنه سیاسی کشور نامی برای خود پیدا کرد. بر مبنای برخی منابع ،رضایی در حادثه تسخیر سفارت آمریکا نیز مشارکت داشت. اما فعالیت اصلی او در سال های ۱۳۵۸ تا۱۳۶۰ برنامه ریزی برای سرکوب و تضعیف گروه های دگر اندیش بود. تثبیت کنترل حاکمیت در مناطق مرزی و خاموش کردن مطالبات قومیتی در استان های خوزستان ،کردستان و منطقه گنبد نیز از اهم فعالیت های سپاه پاسداران بود. رضایی در آن دوره مروج برخورد های تند و پرونده سازی برای مخالفین بود. وی در نا آرام شدن مناطق مرزی کشور و سرکوب خونین آن مناطق حضور پر رنگی داشت. البته مشکلات در کردستان و خوزستان و گنبد فقط از ناحیه سپاه نبود اما تنگ نظری و تمامیت خواهی مسئولین سپاه وقت و از جمله محسن رضایی در بالا گرفتن مشکلات و رفتن فضا به سمت خصومت های خونین نقشی اساسی و انکار ناپذیر داشت. اما عملکرد نیرو های هویت طلب قومیتی هم ایراداتی جدی داشت.
رضایی بعدا در پروژه برخورد خشونت آمیز با سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروه های دگر اندیش و حذف بنی صدر از ریاست جمهوری حضور موثر داشت. وی از جمله کسانی بود که در انتقال سپاه یه شاخه نظامی حزب جمهوری اسلامی نقش موثری ایفا کردند.
بعد از خروج بنی صدر ،محسن رضایی به صورت شکننده فرمانده سپاه شد اما بعد از این انتصاب وی توانست با جابجایی نیرو ها و تمهیداتی جایگاه خودش را تثبیت کرد. سپاه در سال های اولیه حیات خود دوران بی ثباتی را در فرماندهی طی کرد. علی دانش منفرد ، جواد منصوری ، عباس آقا زمانی ( ابو شریف ) ، عباس دوزدوزانی و مرتضی رضایی افرادی بودند که در دو سال نخست حیات سپاه برای چند صباحی فرمانده سپاه بودند. اما رضایی به مدت ۱۶ سال رئیس سپاه بود. شیوه مرسوم وی بالا کشیدن افراد گمنام و بی تجریه او حاشیه ای کردن افراد شاخص بود و بدینگونه هژمونی خود ر ا در سپاه حفظ کرد. البته رابطه خوب با سید احمد خمینی ، سید علی خامنه ای ، هاشمی رفسنجانی نیز در حفظ ریاست وی موثر بودند. اما دوران فرماندهی رضایی در دو محور کلی در فجایع حقوق بشری را پدید آورد. نخست برخورد های اطلاعات سپاه در بازداشت ها ،باز جویی های خشن ، شکنجه ها و کشتار مخالفین . در این دوره مسئولیت عملکرد سرکوب گرانه و خشونت آمیز بخشی از نیرو های سپاه با محسن رضایی است. او مشوق برخورد ها و هماهنگ کننده ارشد بود. رضایی خود شخصا در ماجرای بازداشت قطب زاده و برخورد با حزب توده و فدائیان اکثریت حضور داشت. اما محور دوم تصمیم گیری های ناسنجیده و شتاب آمیز وی در مدیریت و فرماندهی علمیات های جنگی سپاه بود. بخشی از قربانیان و شهداء جنگ ایران – عراق در اصل جان شان ر ا به خاطر بی اهمیتی مسئولین ارشد سپاه در حفظ سرمایه انسانی از دست دادند . به باور محسن رضایی اگر عملیاتی بدون رعایت نکات عقلانی ،اصول و تکنیک های هدایت عملیات های نظامی و جنگ و صرفا بر اساس آرمانگرایی کور و نگرش های ساده اندیشانه و متوهمانه منجر به کشته شدن بیجای صد ها نفر می شد مسئله ای نبود و فاجعه انسانی با سفر شهداء بر بال ملائک توجیه می شد!
بنابراین محسن رضایی مسئول بخشی از خون های ریخته شده به ناحق در جنگ ایران و عراق است. او همچنین از مشوقین سیاست ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بود و از ستیزه جویی حمایت می کرد.
رضایی از وقتی وارد فاز فعالیت سیاسی شد و ظاهرا رخت نظامی را از تن بیرون آورد ،تغییر موضع پیدا کرد اما او در تمامی برخورد های ناقض حقوق بشری و جنایت علیه انسانیت حکومت در دهه های هفتاد و هشتاد سکوت پیشه کرد البته حمایت صریحی هم به عمل نیاورده است.چهره کنونی او در مقایسه با چهره قدیمش معتدل است ولی او از این مسائل می گریزد و با بزرگ کردن اقتصاد و ایده مردم گرایی بدور از سیاست و دمکراسی عامدانه می کوشد تا از فضای حقوق بشر ، آزادی خواهی و توسعه سیاسی فاصله بگیرد.
کاندیداتوری محسن رضایی فرصت مناسبی است تا نقش وی در سرکوب های خونین دهه شصت ، فاجعه انسانی در جریان جنگ ایران و عراق ، پایه گزاری دخالت سپاه در سیاست ، اقتصاد و فرهنگ مورد بررسی جدی قرار بگیرد. همچنین وی در مظان اتهام جدی رانت خواری و سوء استفاده های مالی است. قضاوت قطعی در این خصوص محتاج تحقیقات و و بررسی های بیشتر است. اما آنچه مشخص است مشت آهنین و خونین محسن رضایی است که برای ملت و کشور ایران دردسر ساز بوده و تضمینی نیست که بمانند گذشته نقشی مخرب ایفا نکند. او حتی در عرصه سیاست و فرهنگ از واژه های میلیتاریستی استفاده می نماید

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.