ضررهای آمریکا ستیزی بی‌موقع

مدافعان برجسته کردن شعار مرگ بر آمریکا استدلال می کنند که این رویکرد موضع مذاکره کنندگان اتمی ایران را تقویت می کند و قدرت چانه زنی آنها را افزایش می دهد. اخیرا سید هادی خامنه ای نیز موضع مشابهی اتخاذ کرده است تا معلوم شود این استدلال در بین گرایش های سنتی اصلاح طلبان نیز طرفدارانی دارد. اما آیا این ادعا واقعیت دارد؟ در ادامه کوشش می شود تا به راست آزمایی ادعای فوق پرداخته شود.

428285_757
نخست توجه به تفکیک اراده و هدف مدافعان استدلال فوق و نتیجه برجسته سازی مراسم ۱۳ آبان امسال در مذاکرات پیشروی هسته ای ضرورت دارد.
اکثر افراد و گروه هایی که به برجسته سازی مرگ بر آمریکا و ضرورت حفظ و استمرار آن تاکید داشتند با ترمیم روابط با آمریکا مشکل داشتند و در مقطع فعلی چنین کاری را درست نمی دانند. لذا با بسیج نیرو ها و برگزاری مفصل تر مراسم ۱۳ آبان کوشیدند تا در برابر جلوی گسترش مذاکرات هسته ای به آب شدن یخ های رابطه ایران و آمریکا و حتی تنش زدایی بازدارندگی ایجاد نمایند.
این برخورد با استراتژی دولت روحانی که به دنبال مدیریت اختلافات و کاستن از بار خصومت در مناسبات فی مابین است تعارض دارد. دولت روحانی نیز آمریکا را دشمن می پندارد اما قائل به تعامل و روابط کنترل شده با هدف کاهش تنش ها مشابه مناسبات چین و آمریکا است. بنابراین رویکرد پراگماتیستی را برای راهبرد تقابلی در برابر آمریکا تجویز می کند که حالت دفاعی دارد.
اما اصول گرایان افراطی و سنتی پذیرای چنین دیدگاهی نیستند. بر مبنای نظر روحانی کم رنگ کردن شعار مرگ بر آمریکا و حذف تدریجی آن امر مثبت و ضروری برای حذف تنش های غیر ضروری است. حتی اگر بنا به مصالحی فعلا این نگاه را به تعلیق در بیاورد اما دستکم مخالف گسترش درجه آمریکا ستیزی و برجسته سازی شعار مرگ بر آمریکا است. از این رو دولت مخالفتش را با نصب بیلیبورد های “صداقت آمریکایی “نشان داد و آنها را از سطح شهر جمع کرد.
همچنین دولت روحانی ارزش راهبردی برای شعار مرگ بر آمریکا قائل نیست. در حالی که اصول گرایان تند رو و مدافعان گفتمان سوم تیر مرگ بر آمریکا و ضدیت با نماد های این کشور را سیاستی اصولی ، ایجابی و راهبردی برای حفظ و تعمیق عمق استراتژیک حکومت در منطقه و مناسبات جهانی می دانند.
ازاینرو تعارض وفاصله بین دیدگاه دولت روحانی و مدافعان حفظ شعار مرگ بر امریکا امری نیست که قابل انکار باشد. بنابراین ادعای قائلان از دید دولت روحانی مردود است و امر مثبتی بشمار نمی رود.
همچنین با توجه به سیاست تقابلی اصول گرایان افراطی با دولت روحانی، دوگانگی در ادعا و عمل آنان مشاهده می شود. انگیزه و هدف آنان کمک نیست بلکه نوعی کارشکنی و اختلال است.
اما تاثیر تاکید بر مرگ بر آمریکا بر مذاکرات نیز تقویت کننده نیست. ممکن است این برخورد ها غرب را به جایی برساند که برای جلوگیری از خطر تند رو ها در ایران انعطاف بیشتری در قبال پیشنهادات دولت روحانی نشان دهد اما در نهایت برای دولتمردان آمریکایی نه شعار های در مقابل سفارت آمریکا به خودی خود مهم است نه تشبیه اوباما به شمر و نه حرف های اعتدالی روحانی، بلکه اقدامات عملی و امتیازاتی است که در روی میز مذاکره ارائه می شود. سیاستمداران آمریکایی پراگماتیست هستند و ذهنیت آنها از اساس با نگاه ایدئولوژیک اصول گرایان تفاوت دارد.
اما طبیعتا وقتی عکس های رئیس مذاکره کنندگان آمریکایی وندی شرمن در زیر پا های تظاهر کنندگان لگد گوب می شود و یا تصاویر موهنی از رئیس جمهور آمریکا در بیلیبورد ها نصب می گردد ، خواهی نخواهی تاثیری منفی بر تلاش های دولت در زمینه تتنش زدایی در روابط دو کشور می گذارد. همچنین چون این اقدامات از سوی بخش اصلی قدرت انجام می شود و صرفا بازتاب دهنده نظرات بخشی از جامعه نیست، تردید در توانایی دولت روحانی در مدیریت اختلافات فی مابین ایجاد می نماید.

اما مخرب ترین پسامد دمیدن بر تنور آمریکا ستیزی تقویت گرایش های تند روی آمریکایی و اسرائیل و کشور های عربی مخالف بهبود روابط ایران و آمریکا است تا با استناد به این رفتار ها ،خواهان سخت گیری دولت آمریکا بر ایران شوند و پیام های آشتی جویانه دولت روحانی را بی اعتبار سازند.
بسیج اصول گرایان افراطی در کمپین گسترده برای تهاجم به دولت آمریکا فضای ضد حکومت در کنگره آمریکا را تشدید می نماید لابی اسرائیل در آمریکا از این فرصت به خوبی استفاده می کند .
تلاش افرادی مانند احمد توکلی که بین این اقدامات و تلاش های دیپلماتیک دولت تفاوت قائل می شوند نیز کارساز نخواهد بود. چون بر خلاف ادعای توکلی اقدامات فوق مردمی و خودجوش نیست بلکه توسط بخش قدرتمند حکومت و وابسته به رهبری سازمان دهی شده است.
تعارض بین آتش زدن پرچم و تحقیر نمایندگان مردم آمریکا با ادعای تعامل سازنده عملا دیدگاهی در افکار عمومی آمریکا را فربه می سازد که خصومت با آمریکا را ویژگی ذاتی و تغییر ناپذیر حکومت ایران به حساب می آورد .
آتش زدن پرچم آمریکا از دید اکثر مردم آمریکا تعرض و توهین به ملت و کشور امریکا محسوب می شود نه دولت مردان آمریکایی.
از سوی دیگر این اقدام از منطق مشابه آن دسته از سناتور ها و نمایندگان کنگره آمریکا پیروی می کند که افزایش تحریم ها در مقطع فعلی را موجب ازدیاد توان دیپلماسی دولت اوباما می دانند.
بنابراین بر خلاف ادعای مدافعین برجسته سازی مرگ بر آمریکا ، عمل یاد شده به نفع دولت روحانی نیست و در مجموع توان آن را در مذاکرات کاهش می دهد. باید توجه داشت که صرف نظر از شعار مرگ بر آمریکا و یا به حاشیه راندن آن به منزله بهبود روابط و دوست قلمداد کردن آمریکا نیست بلکه ظرفیت آن در کاهش تنش ها و جهت گیری خصم آلود نمایان می شود.از اینرو اقدام فوق به معنای ذوق زدگی و یا خوش بینی به آمریکا نیست.
موفقیت دولت در سیاست خارجی حداقل محتاج تقلیل خصلت آمریکا ستیزی حکومت است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.