در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم یکی از مواردی که مدافعان شرکت در انتخابات و بایستگی آزمایش دوباره اصلاحات پارلمانتاریستی مطرح میکردند، جلوگیری از خطر سوریهای شدن ایران بود. این ادعا نوعی ترس و هراس از رییس جمهوری سعید جلیلی ایجاد کرد.
برخی واقعا نگران بودند و با توجه به وضعیت وخیم سوریه کوشیدند تا فضا به سمتی نرود که اتفاقات مشابهی در ایران بیافتد. اما بخشی دیگر به صورت عامدانه یک پروژه سیاسی را اجرا کردند تا با هراس آفرینی و رعب افکندن در دلها بخشی از معترضین و بخشهای خاکستری جامعه را به پای صندوقهای رای بکشانند و راهبرد تغییر خواهی در عرصه سیاسی ایران را به حاشیه رانند.
سوریهای شدن ارتباط منطقی و مبتنی بر رابطه علی و معلولی با انتخابات ریاست جمهوری ایران نداشت. همچنین سرنوشت محتوم ایران، در صورت پیروزی احتمالی جلیلی و یا دیگر کاندیدای اصولگرایان نبود. به لحاظ منطقی شرایط هر کشور یک مدل خاصی را میطلبد که ارتباط ویژهای با خصوصیات آن کشور دارد. در بهار عربی، سوریه تجربه منحصر بهفردی است و در جاهای دیگر تکرار نشده است. بنابراین در ایران که به لحاظ شرایط اجتماعی و ویژگیهای فرهنگی با جهان عرب متفاوت است، احتمال کمتری برای تحقق مسائل مشابه وجود دارد.
ایران میتواند الگوی خاص خودش مانند نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی را داشته باشد و یا وقایعی مشابه اروپای شرقی، گرجستان، اوکراین و یا تونس در آن رخ دهد. اتفاق ۲۴ خرداد و پذیرش ریاست جمهوری روحانی نشان داد که احتمال برخورد مشابه بشار اسد ازسوی حکومت پایین بوده و در برابر فشار اجتماعی آسیبپذیر است.
البته حکومت پذیرای مطالبات جنبش دموکراسی خواه نیز نیست اما به سمت تقابل کامل نمیرود و منفذ محدودی را به روی جامعه باز مینماید. بنابراین میتوان متصور بود وقتی جنبش اجتماعی نیرومند با رهبری کار آمد شکل بگیرد، حکومت پس از آزمایش سرکوب و ناامید شدن از آن ناگزیر به سمت تسلیم برود.
اما وقایع اخیر نشان داد در دوران ریاست جمهوری روحانی نیز حالت سوریهای شدن در ایران به صورت جدیتر وجود دارد. جنبه منفی سوریهای شدن، فرصت تحرک پیدا کردن گروههای افراطی اسلامگرا است، و گرنه دیگر ابعاد جنبش اعتراضی سوریه مبتنی بر مبارزه با استبداد و برقراری دموکراسی بوده و امر ارزشمندی است.
فعالیت جنبشالعدل در سیستان و بلوچستان و گسترش سطح فعالیتهای تروریستی خطر گسترش فعالیتهای نیروهای همسو با القاعده در ایران را گوشزد ساخت. بنابراین ریاست جمهوری روحانی تضمینی ایجاد نمیکند تا فعالیتهای مخرب اسلام گرایان جهادی در ایران شکل نگیرد. زمینه مساعدی نیز برای تحرکات تروریستی اسلامگرایان افراطی در کردستان وجود دارد.
بحران در سیستان و بلوچستان در دولت یازدهم توسعه پیدا کرد. ترور دادستان انقلاب زاهدان نیز نشان داد اعدام فعالان مخالف بلوچ نمیتواند نوار ترور و ناآرامی در منطقه را قطع نماید.
این اتفاقات پرتوی بر واقعیتهای سوریه افکند که مشکلات کنونی سوریه ناشی از بنبست موجود در تحقق خواستههای مردم سوریه است. استبداد ویرانگر و تباه کننده حکومت سوریه فضا را برای جنگ خانمانسوز داخلی مساعد ساخت. علت اصلی تراژدی سوریه، بشار اسد و تمایل جنونآمیز وی برای حفظ قدرت به هر قیمتی است.
در آغاز جنبش اعتراضی سوریه، نیروهای نزدیک و یا همسو با القاعده حضور نداشتند. قبل از شکلگیری اعتراضات نیز در داخل خاک سوریه هیچ زمینهای برای تحرک اسلامگرایان جهادی وجود نداشت. اما خشونت گسترده و قتل عام دولت سوریه زمینه را برای ورود اسلامگرایان تندرو فراهم ساخت. مهارت اسلامگرایان در عملیات نظامی و ارضای خشم و عصبانیت مردم قربانی دیده باعث شد تا از جنگ و رویارویی نظامی اسلامگرایان استقبال نمایند.
حال اگر شکاف بین مطالبات قومیتها و حکومت افزایش پیدا نماید و چشم انداز پیشرو برای تحقق خواستهها و حل مسالمتآمیز اختلافات تیره گردد آنگاه گرایشهای میانهرو کنار میروند و عرصه برای فعالیت گرایشهای تندرو مساعد میشود. القاعده و متحدینش مترصد چنین موقعیتهایی هستند و قابلیتهای بالایی برای درگیریهای غیرمتعارف و جذب نظر مردم ناراضی در جهت شدت بخشیدن به تنفرها دارند.
دولت یازدهم شرایط سختتری دارد. روحانی در جریان رقابتهای انتخاباتی وعدههای زیادی در خصوص بهبود اوضاع به مردم ساکن مناطق مرزی کشور داد. از اینرو اکثر مردم مناطق فوق و از جمله سیستان و بلوچستان به وی رای دادند. حال اگر شرایط در دوره ریاست جمهوری روحانی نه تنها بهتر نشود بلکه به سمت وخامت بیشتر میل کند آنگاه ابعاد بحران پیرامون- مرکز در ایران عمق بیشتری خواهد یافت.
نتیجه تشدید بحران قومیتی مساعد شدن فضا برای فعالیت گروههایی با مشی مشابه القاعده در مناطقی چون بلوچستان و کردستان است. روابط تیره ایران و عربستان نیز به نفع این فاکتور عمل میکند. امکان دارد دولتهای عربستان و متحدین منطقهایاش به پشتیبانی مالی و تسلیحاتی پشت پرده از این گروهها بپردازند. اسراییل نیز ممکن است از آنها به عنوان اهرم فشار استفاده نماید.
عامل محرک دیگر، دخالتها و حضور مستقیم ایران در سرکوب جنبش اعتراضی است. اکنون مدارک معتبری از حضور سپاه قدس در جنگ داخلی سوریه وجود دارد. این اقدام غلط حکومت میتواند اسلامگرایان افراطی در سوریه را به سمت انجام فعالیتهای تروریستی تلافی جویانه در داخل خاک ایران سوق دهد.
از آنجایی که بین سیاستهای دولت روحانی با بخشهای انتصابی در زمینه سوریه تفاوت تعیین کنندهای وجود ندارد لذا احتمال وقوع این خطر جدی است.
بنابراین همانگونه که در بالا تشریح شد امکان سوریهای شدن در قالب گسترش فعالیت اسلامگرایان جهادی در داخل خاک ایران در دوره ریاست جمهوری روحانی بیشتر شده است.
این گزینه پیش از انتخابات تنها یک احتمال و تهدد بالقوه بود که نگرانیهای ذهنی و ارادههای سیاسی را بازتاب میدهد. اما بعد از شروع به کار دولت یازدهم به صورت گزینه نزدیک به واقعیتی در آمده است. ریشه این ماجرا بهخودی خود ارتباطی به ریاست جمهوری و یا شکست روحانی در انتخابات ندارد بلکه تابعی از گسترش شکافهای قومیتی و بحران مرکز و پیرامون است.