برای سنجش و ارزیابی واکنش و نقش سپاه دو پیش فرض باید روشن باشد. نخست چه تصویری و برداشتی از سپاه و ساز و کار تصمیمگیری آن وجود دارد . پیش فرض دوم وجود و یا نبود طرح جانشینی در زمان حیات خامنهای است.
از نظر نگارنده سپاه مجموعه متشکل و سازمان یافته به صورتی نهادی صرفا از پایین به بالا نیست. در عین حال مجموعه نظامی صرفا مطیع اراده سیاسی ولی فقیه نیست بلکه عنصر گفتمانی و هویتی در فعالیت آن نیز موثر است و همچنین تاحدی از تلاشها و تحرکات بدنه و رقابت جناحها و دسته بندیهای داخلی تاثیرپذیر است.
البته در سالیان اخیر و بر اساس طرح و خواست خامنهای سپاه بیشتر به سمت گسترش و بوروکراسی و ساختار تشکیلاتی متمرکز و سلسله مراتب فرماندهی حرکت کرده است. اما در عین حال هنوز نظرات و دیدگاههای فرماندهان و چهرههای با نفوذ سپاه رفتار این مجموعه را تحتالشعاع قرار میدهد. گسترش فعالیتهای اقتصادی در سپاه نیز شکاف بین ایدهآل گرایی مبتنی بر ایدئولوژی را در برابر پراگماتیست تجارت بنیان فعال کرده است.
حضور سیاسی سپاه و مداخله آن در دو دهه اخیر راهبردی است که بر اساس خواست و مطالبه خامنهای شکل گرفته و مبتنی بر جنبشی از پایین به بالا در سپاه نیست. البته دخالت در سیاست در ذات سپاه و ایدههای بنیادین شکلگیری آن است. اما کانالیزه کردن این گرایش در مسیر خاصی که تاکنون پیموده شده است محصول مهندسی ولایی است. جابهجا کردن فرماندهان ارشد و امواج پی در پی تصفیه ابزارهای رهبری برای کنترل و هدایت سپاه هستند.
اما در عین حال رشد و گسترش سریع نفوذ سپاه در حوزه سیاست داخلی، اقتصاد، مذهب، سیاست خارجی و فرهنگ باعث شکل گیری کاست و بلوکی شده که برای دفاع از منافع خود میکوشند رهبری را در مسیر دلخواه خود قرار دهند. از اینرو رابطه متقابلی بین خامنهای و فرماندهان ارشد سپاه وجود دارد ولی نقش مسلط با خامنهای است.
تبیین و شکافتن تصویر ارائه شده از سپاه از حوصله این مقاله خارج است . لاجرم برای پرداختن به موضوع این مقاله به آن در قالب پیش در آمد پرداخته شد.
اگر در زمان رهبری خامنهای، ولی فقیه آینده مشخص شده باشد آنگاه سپاه و فرماندهان کنونی آن نیروی اصلی برای اجرای طرح فوق خواهند بود و توجیهات لازم را برای دخالت نیز خواهند داشت. در این حالت احتمال اینکه حرکت فوق از داخل و بیرون سپاه با مخالفت موثر مواجه شود، کم خواهد بود.
اما در صورت نبود طرح دخالت سپاه و نوع آن بحث برانگیز خواهد بود. بر خلاف تصور غالب سپاه فاکتور مهمی است اما نقش تعیین کننده و فیصله بخش ندارد که فرماندهان سپاه هر چه اراده کنند، مجلس خبرگان تسلیم خواهد شد. همانطور که قبلا توضیح داده شد اگر در زمان خامنهای تصمیم برای جانشینی وی گرفته شده باشد سپاه با استفاده از این اقدام مشروعیت بخش در درون نظام میتواند هم در داخل خود انسجام ایجاد نماید و هم نیروهای داخل نظام را برای تثبیت رهبری فرد مورد نظر اقناع نماید.
اما وقتی موضوع رها و بلاتکلیف مانده باشد، فضا خیلی متفاوت خواهد بود. نخستین مانع سپاه برای فعالیت منسجم و موثر، فعال شدن شکافهای داخلی سپاه خواهد بود. در شرایط کنونی رابطه بین سپاه و خامنهای استحکام ظاهری به ساختار رسمی سپاه بخشیده است. رهبران کنونی و فرماندهان ارشد سپاه برگزیده بدنه سپاه و بهخصوص نیروهای قدیمی نیستند. اکثر آنان برجستگی خاصی ندارند و به اصطلاح در بین سپاهیها کاریزما ندارند.
در نبود خامنهای و تعلیق ولایت فقیه شکافهای داخلی سپاه فعال میشود و گروههای مختلف سیاست متفاوتی را در پیش خواهند گرفت. حس تعلق جمعی و مبتنی از پایین به بالا در سپاه به صورت یکپارچه وجود ندارد. در حال حاضر گرایشهای سیاسی در بخش رسمی سپاه را میتوان در اصول گرایان سوم تیری، مدافعان قالیباف، حامیان رضایی دسته بندی کرد. اما مدافعان موسوی، رفسنجانی و آیتالله منتظری در بین سرداران سپاه و بهخصوص فرماندهان جنگ هنوز حضور دارند که در سایه سرکوب و فشارها حاشیهنشین شدند. بنابراین این نیروها میتوانند در شرایطی فعال شوند و در پیوند با نیروهای سیاسی تحولاتی را ایجاد نمایند.
از این رو اگر چه ظرفیت برای قبضه کامل قدرت در بین برخی از نیروهای سپاه وجود دارد اما این اراده مبتنی بر پشتوانه گسترده در سپاه نیست و سپاه از ظرفیتهای داخلی برای خنثی سازی این اراده بهصورت بالقوه برخوردار است.
فاکتور دیگر اهمیت بعد نهادی ولایت فقیه برای سپاه و نخبگان آن است. اگر چه هر یک از سرداران نظر خاصی در مورد رهبر آینده دارد. اما در تحلیل آخر استحکام نهاد ولایت فقیه و کارکرد آن در چارچوب گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک و پارادایم غرب ستیزی برای آنها مهم است. بنابراین فرماندهان ارشد سپاه و به تبع آنها بدنه در گام آخر خود را با رهبر آینده و ترجیحاتش هماهنگ میکنند. بررسی سابقه موضع فرماندهان سپاه در هنگام درگذشت آیتالله خمینی در این خصوص آموزنده است.
محسن رضائی میانه خوب و نزدیکی با خامنهای نداشت. تمامی رهبران جناح راست متفقالقول هستند که گزارش وی باعث شد تا آیتالله خمینی برکناری مهندس موسوی از نخست وزیری را نپذیرد. اگر چه این ادعا درست نیست و یا حداقل تمامیت موضوع را توضیح نمیدهد، اما در ذهنیت رهبران جناح راست این موضوع خدشه ناپذیر است که محسن رضائی به آیتالله خمینی گزارش میدهد که کنارهگیری مهندس موسوی تاثیرات مخرب جبران ناپذیری در بین رزمندگان دارد.
با توجه به وزن بالای مخالفت با مهندس موسوی و غیض خامنهای نسبت به وی پیشبینی میشد، خامنهای پذیرای محسن رضائی نباشد و ستاره اقبال وی خاموش شود. اما چنین نشد البته خامنهای اعتماد کامل به رضائی نکرد اما هر دوی آنها رابطه جدیدی برقرار کردند و محسن رضائی نیز چرخش بیشتری به سمت جناح راست انجام داد. ولی ماجرای حادتر متعلق به رحیم صفوی بود. بر اساس برخی گزارشهای قابل اعتنا از نیروهای قدیمی سپاه، وی در هنگام ریاست جمهوری خامنهای با وی وارد مشاجره تندی شده بود. البته رضائی نیز با وی در سطح شئونات ریاست جمهور برخورد نمیکرد. اما کار صفوی خیلی بالا گرفته بود. با توجه به این سابقه رحیم صفوی بعد از رهبر شدن خامنهای مدت کوتاهی مخفی شده بود تا از گزند انتقام جویی احتمالی خامنهای رهایی یابد اما روابط آن دو تا جایی ترمیم یافت که صفوی به ریاست سپاه بعد از رضائی ارتقا یافت. در شرایط کنونی نیز میتواند اتفاقات مشابهی رخ بدهد. این مساله علاوه بر جنبههای فردی تابعی از الزامات نیاز متقابل ولی فقیه و سپاه است.
همچنین باید در نظر گرفت کسی الان رئیس مجلس خبرگان است که از دیر باز نگران گسترش نفوذ سپاه بوده است. مهدوی کنی خود در خاطراتش بیان کرده که در سال ۶۰ خطر قدرت یافتن بیش از حد سپاه را به آیت الله خمینی گوشزد کرده است. ذهنیت وی در جمعی از روحانیون وابسته به اصول گرایان سنتی نیز وجود دارد.
بنابراین با توجه به بحثهای پیش گفته سپاه در حالتی تکلیف رهبری آینده در زمان زنده بودن خامنهای روشن نشده باشد، اراده فائقه ندارد. رفتار سپاه فاکتور مهمی است اما حرکت آن به سمت شبه کودتا و یا تحت فشار مستقیم قرار دادن مجلس خبرگان و سلب اراده از آن با موانع قابل ملاحظه در داخل و خارج مواجه است.
البته رصد عملکرد سپاه در حوزههای علمیه، حسینیهها و مجامع مذهبی و ائمه جمعه و جماعات نشان میدهد که سپاه سرمایهگذاری زیادی در این خصوص انجام داده است. در سالیان گذشته در سایه خواست و حمایت خامنهای عملا سپاه در فرایند انتخاب ائمه جمعه و یا تقویت گزینههای مورد نظر فعال شده و در حال حاضر بخشی از ائمه جمعه بیش از آنکه از مراجع روحانی وابسته به حکومت مشروعیتشان را بگیرند، بیشتر مدیون فرماندهان سپاه هستند. منتها درصد چنین روحانیتی در مجلس خبرگان بالا نیست و وزنشان در حدی نیست که بتوانند تصمیمی را در آنجا به تصویب برسانند.
حال باید دید در انتخابات پیشروی مجلس خبرگان در سال ۱۳۹۳ چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر سپاه بتواند اکثریت کرسیهای مجلس خبرگان را با فقهای همسو و وابسته پر کند، آنگاه در این صورت سپاه بازیگر اصلی تعیین رهبر آینده خواهد بود و فصلی جدیدی در ساخت قدرت جمهوری اسلامی به وجود خواهد آمد. شاید در این صورت ماجرای فرمایشی شدن حکومت خلفای متاخر عباسی در دولت سایه فرماندهان ترک تکرار گردد. اما در چارچوب شرایط کنونی چنین چشم اندازی دیده نمیشود.