میانجی‌گری مولوی عبدالحمید و نا سپاسی حکومت

به همان میزان که میانجی‌گری مولوی عبدالحمید با استقبال نیرو‌های جامعه مدنی، روزنامه‌نگاران و نیرو‌های سیاسی دموکراسی خواه مواجه شد؛ اما تریبون‌های حکومتی سعی کردند نقش وی را نادیده بگیرند. در این میان صدا و سیما نقش مثبت و تعیین کننده وی در آزادی سرباز‌های گروگان ایرانی را سانسور کرد.

molavi

اما وی با کمال بزرگواری از این مساله گذشت و گفت: «از عدم ذکر برخی حقایق در صدا و سیما در مورد قضیه آزادی مرزبانان دلگیر نیستم. همین که ملت ایران خوشحال شدند و مرزبانان به خانواده‌هاشان بازگشتند برای ما کافی‌است».

امام جمعه اهل سنت زاهدان هم‌چنین می‌گوید روحانیان سنی پیش از این هم در آزادی گروگان‌ها در ایران نقش داشتند ولی این موضوع انعکاس داده نمی‌شد.

وی با فرستادن یک جلد قرآن مجید به همراه پیغامی که حاوی آزادی گروگان‌ها بود، گروه جیش‌العدل را قانع ساخت تا به احترام کلام‌الله مجید و حرمت علما و مردم مرزبانان را آزاد کنند. خود حسن روحانی هم در موضع‌گیری هایش اشاره‌ای به نقش علمای اهل سنت منطقه، نیرو‌های بومی و ریش سفید‌ها نکرد. اما وزارت اطلاعات و استانداری بدون اشاره به نام مولوی عبدالحمید به صورت کلی از علما و طوائف بلوچ تشکر کردند.

برخورد حکومت و به‌خصوص بخش‌های اصول‌گرا و وابسته به رهبری با میانجی‌گری مولوی عبدالحمید و تلاش‌های وی برای نجات جان سربازان، نهایت قدرناشناسی و ناسپاسی را بازتاب داد. نوع واکنش در برابر نقش آفرینی عبدالحمید شکاف بین جامعه و حکومت را نیز برجسته ساخت که نسبت به چگونگی برقراری صلح و امنیت در استان محروم سیستان و بلوچستان تفاوت نظر جدی وجود دارد.

دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی مولوی عبدالحمید از دو سو مورد تهاجم بوده است. نخست گرایش‌های افراطی حکومت که معتقد به استفاده از روش‌های پلیسی و نادیده گرفتن مطالبات قومیتی و آزادی‌های مذهبی در سیستان و بلوچستان هستند. دسته دوم گرایش‌های تندرو و گروه‌های تروریست در بلوچستان هستند که مشی مسالمت‌آمیز و میانه روی مولوی عبدالحمید در حل و فصل مسائل منطقه را بر نمی‌تابند.

اما ناسپاسی برخی از جناح‌های حکومتی و گرایش‌های تندرو در مسکوت گذاشتن و عدم قدردانی از مولوی عبدالحمید محدود نشد بلکه برخی از آن‌ها به پرونده‌سازی علیه وی پرداختند. سرمقاله‌نویس روزنامه جمهوری اسلامی با نظر موافق مسیح مهاجری، مولوی عبدالحمید را به هم‌سویی با گروگانگیر‌ها متهم کرد.

در بخشی از این مطلب آمده است: «از شخص مولوی عبدالحمید این انتظار وجود دارد که با تلاش مستمر خود، استان سیستان و بلوچستان را از وجود اشرار و تروریست‌ها پاک کند تا این تهمت ناروا متوجه وی نباشد که در موارد بحرانی با استفاده از نفوذ خود بر اشرار، تلاش می‌کند توجه دولت‌مردان جمهوری اسلامی را برای گرفتن امتیازاتی به نفع خود جلب نماید. امام جمعه زاهدان، هنگامی حسن نیت کامل خود را می‌تواند به اثبات برساند که تمام توان خود را در جهت ریشه‌کن ساختن اشرار از استان سرفراز سیستان و بلوچستان به‌کار گیرد و کاری کند که این استان از لوث وجود آنان پاک شود».

سرمقاله‌نویس روزنامه جمهوری اسلامی ادامه می‌دهد: «اولین نکته این است که مولوی عبدالحمید چرا در همان روزهای اول بعد از ربوده شدن مرزبانان برای نجات آن‌ها اقدام نکرد؟ کسی که قدرت اعمال نفوذ در گروهک تروریستی جیش‌العدل را دارد و در عمل نشان می‌دهد که مایل به حل مشکل است می‌تواند این اقدام را سریع‌تر و در روزهای اول انجام دهد و اجازه به‌روز عوارض منفی و ضایعات مترتب بر این اقدام تروریستی را ندهد.»

سرمقاله نویس روزنامه جمهوری اسلامی خود را به تجاهل زده است. مولوی عبدالحمید قرار نیست موضع حکوت را داشته باشد. اطلاع اولیه و تماس‌ها با گروگان‌گیر‌ها دلیلی بر هماهنگی نیست. چنین تحلیل فقط از اذهان بیماری بر می‌آید که با نگاه امنیتی به همه مسائل می‌نگرند. طبیعی است فرایند مذاکره زمان بر است و به سرعت جواب نمی‌دهد.

رهبران گروه جیش‌العدل از مولوی عبدالحمید نه تنها حرف شنوی ندارند بلکه اساسا راه و مشی وی را قبول ندارند. هویت آن‌ها در تعارض و تقاوت با نگرش مولوی عبدالحمید شکل گرفته است. آن‌چه باعث شد تا تروریست‌ها نظر وی را بپذیرند هزینه بالای استمرار ممانعت از پذیرش میانجی‌گری وی به‌خصوص بعد از کشتن دانایی‌فر بود. تروریست‌ها می‌خواهند از طریق اقدامات‌شان در جامعه هدف پایگاه به‌دست بیاورند. اما اصرار مولوی عبدالحمید و دیگر رهبران مذهبی و ریش سفید‌های سیستان و بلوچستان مجال مخالفت با آزادی گروگان‌ها را از آن‌ها سلب کرد. ایستادگی در حفظ گروگان‌ها عملا جیش‌العدل را در برابر اکثریت مردم منطقه و نیرو‌های مذهبی اهل سنت قرار می‌داد. از این‌رو آن‌ها عقب نشینی کردند. البته در عین حال ممکن است قول‌هایی هم به آن‌ها داده شده باشد.

گردانندگان روزنامه جمهوری اسلامی فراموش کرده‌اند آن روی سکه چهره کریه تروریسم و گروگانگیری در سیستان و بلوچستان، سیاست سرکوب و خشونت دولتی است. شماری از رهبران مذهبی اهل سنت در طول سه دهه گذشته توسط حلقه‌های امنیتی و اطلاعاتی وابسته به نظام ترور شده‌اند. مولوی عبدالحمید ادبیات و نوع نگاهی متفاوت با حکومت دارد. او خواهان صلح و هم‌زیستی مسالمت آمیز اهل سنت با شیعیان و هم‌دلی با مردم ایران در عین رعایت حقوق اهل سنت و مطالبات مردم سیستان و بلوچستان و رفع تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها است.

طبیعی است کسانی که به دنبال حاکمیت نگاه‌های پلیسی و امنیتی هستند از موفقیت مولوی عبدالحمید در میانجی‌گری و بسیج نیرو‌های جامعه مدنی ایرانی برای آزادی گروگان‌ها از طریق غیرخشونت آمیز سراسیمه شده وبا شیوه‌های نخ نما به دنبال آن هستند که امتیازی به عبدالحمید داده نشده و گشایش‌هایی در استان سیستان وبلوچستان صورت نگیرد.

در همین راستا اسماعیل کوثری از فرماندهان سابق سپاه و عضو کنونی کمیسیون امنیت ملی مجلس به میدان آمده و با شاخ و شانه کشیدن می‌گوید: «روهک تروریستی جیش‌العدل وقتی در گذشته ۱۴ نیروی مرزی را شهید کرد، طی یک عملیاتی همه تروریست‌هایی که در این حادثه دخیل بودند را در یک منطقه محاصره کرده و طوری موشک‌بارانشان کردیم که حتی یک تروریست نتوانست جان سالم به در ببرد. این‌بار تروریست‌ها بعد از ربودن مرزبانان ما، فورا تغییر مکان می‌دادند و برای ما نیز جان سربازان‌مان بسیار مهم است…. آزادی ۴ مرزبان ایرانی مرهون اقتدار نیروهای مسلح ایران بود؛ آن‌ها می‌دانستند که اگر این سربازان آزاد نشوند با آنان چه برخوردی خواهد شد؛ یقینا اگر قبول نمی‌کردند که سربازان ما را آزاد کنند، تک‌تک تروریست‌ها را به هر قیمت که شده به درک واصل می‌کردیم».

او در ادعایی غلط می‌خواهد جا بیاندازد که آزادی گروگان‌ها کار نیرو‌های مسلح و در اصل سپاه بوده و نیرو‌های مردمی و به‌خصوص علمای اهل سنت نقش اصلی را نداشتند.

در صورتی که اگر ادعای کوثری درست بود چرا بعد از به قول وی به موشک بستن تروریست‌ها دوباره آن‌ها توانستند عملیات گروگان گیری را سازمان بدهند. صحنه رویداد‌های چند سال گذشته سیستان وبلوچستان به خوبی ناکامی دیدگاه‌های معتقد به مشت آهنین را نشان داده است.

اما ژرف کاوی مساله نشان می‌دهد گرایش‌های تند روی حکومتی اساسا نیاز به وجود تروریسم دارند زیرا آن‌ها می‌خواهند تک صدایی در کشور حاکم باشد و هیچ دیدگاه متفاوت با قرائت رسمی حکومت نتواند در عرصه عمومی عرض اندام نماید.

از این‌رو با هر نوع مخالفتی اعم از محافظه کار و یا رادیکال مشکل دارند. اما برای حذف مخالفان و توجیه خشونت دولتی نیازمند آن هستند که مخالفان را به سمت واکنش مسلحانه و برخورد‌های تروریستی سوق دهند تا بهانه برای سرکوب داشته باشند. اما نیرو‌های مخالف دل‌سوز بر عکس می‌کوشند تا نیرو‌های به جان آمده از سختی‌ها، تحقیر‌ها و تبعیض‌ها را با زبانی مناسب و ادبیاتی تاثیرگذار مجاب سازند که به دنبال روش‌های ناموجه مبارزه و فعالیت سیاسی نروند.

از این‌رو است افرادی مانند مولوی عبدالحمید خار چشم مدافعان سیاست «النصربالرعب» هستند. او تنها نیست اکثر گرایش‌های خردورز ومیانه روی مخالف مورد بغض بوده و هستند.

برخورد فوق با مولوی عبدالحمید قصه پر غصه‌ای در تاریخ بعد از انقلاب است. نیرو‌های میانه رو هر جا میانجی‌گیری کردند تا برخورد‌های خونین و مخرب بین جامعه و حکومت صورت نگیرد. بعد از این‌که بحران از سر حکومت رد شد. به جای آن‌که از میانجی‌گران قدردانی شود مورد حمله وبرخورد امنیتی قرار گرفته و متهم به توطئه و تبانی شده‌اند!

همین برخورد با آیت الله شریعتمداری در ماجرای نا آرامی‌های تبریز شد. مهندس بازرگان به خاطر خطاب قرار دادن مجاهدین خلق به عنوان فرزندانش و تقاضا از آنان برای تجدید نظر در مسیر غلطی که در پیش گرفته بودند مورد تخطئه و هجمه واقع شد. دفتر تحکیم وحدت بعد از جنبش اعتراضی ۱۸ تیر متهم به زمینه سازی برای براندازی و توطئه تغییر رهبری شد. از این مثال‌ها کم نیستند. اما ریشه اصلی آنها ناتوانی شیوه‌های پلیسی حکومت در برقراری امنیت پایدار، استمرار زیست در بحران و مقاومت در برابر حاکم شدن دیدگاه‌های آشتی جویانه و معتقد به چند صدایی در عرصه عمومی و حکم‌رانی است.

موضع‌گیری‌های منفعلانه و شرم‌آور گرایش‌های افراطی و قدر ناشناسی حکومت نمی‌تواند از ارزش میانجی‌گری مولوی عبدالحمید کم نماید. نیرو‌های چشم‌گیری از جامعه مدنی ایران و دل‌سوزان کشور از وی تقدیر کردند و او جایگاه خوبی در جامعه دارد. آزادی سرباز‌ها نیز ظرفیت بالای مشی و مرام وی و در کل نیرو‌های میانه‌رو و غیر دولتی در حل بحران‌های هویت‌طلبان قومیتی و اقلیت‌های مذهبی را نشان داد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.