رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه چندی پیش در یک سخنرانی مدعی شد خامنهای رهبری فرماندهی دفاع از بلاد اسلامی را بر عهده دارد. وی که در مراسم پاسداشت رجایی و باهنر و یادواره «۵۰۰ شهید دولت» در استان کرمان سخنرانی میکرد، اظهار داشت: «ما هماکنون یک رهبر قدرتمند، حکیم، دوراندیش، مهربان و دارای نفوذ سیاسی و معنوی در عراق، سوریه، فلسطین و جهان اسلام داریم که فرمانده دفاع از بلاد اسلامی است. اگر میبینید اسرائیل اینقدر شکست میخورد به دلیل رهبریهای خردمندانهای است که مسیر حضرت امام را طی میکند.»
این اظهارات فقط تعارف و یا تمجید و خوش خدمتی فردی نیست که مشاور خامنهای است و در بخش مسلط قدرت و بخصوص حاکمیت پادگانی- امنیتی جایگاه ویژهای دارد، بلکه پرده از تمایل حکومت در احیای خلیفهگری بر میدارد. ولی فقیه، نهادهای زیر مجموعهاش و بهخصوص فرماندهان سپاه و پایگاه اجتماعی بخش تند روی نظام سیاسی و در کل سنت گرایان ایدئولوژیک خواهان باز سازی امپراطوری اسلامی با محوریت نظریه ولایت فقیه هستند. البته اسلامگرایی آنها در محدوده بنیاد گرایی و تلقی خاصی از فقه شیعه است که با معادلات قدرت پیوند خورده است. اگر چه نقطه عزیمت آنها از فقه شیعه و اسلام فقاهتی است ولی از محدودههای سنت فراتر رفته اند و نوعی نظام توتالیتر و اقتدارگرا با پوسته مذهبی درست کردهاند، که در تحلیل آخر مصلحت حاکم/ ولی فقیه بر احکام شرع وخواست مردم تقدم مییابد.
خامنهای بارها به تبع سلفش آیت الله خمینی جمهوری اسلامی را مقدمه حکومت جهانی اسلام به رهبری امام زمان بشمار آورده است که به زعم وی پایان دلپذیر و خوشایند دنیا را بشارت میدهد. بنا به دیدگاه او، با ظهور امام غایب شیعه کاروان بشریت در فرجام خویش تحت هدایت ایشان قرار میگیرند. اگر چه در ادبیات کارگزاران و ساخت قدرت جمهوری اسلامی خلافت به حکومت اسلامی بدون رجوع به رای مردم تلقی شده و معمولا ضمیر آن جناح راست سنتی و اصولگرایان افراطی امروز هستند، اما مدل حکمرانی مد نظر آیت الله خمینی و خامنهای در مجموع در زمره پروژه و یا آرزوی احیای خلافت قابل دسته بندی است و یا دستکم تناسب بیشتری با آن دارد.
خلافت شیوه سنتی حکومت فردی و یا امپراطوری در قالب مشروعیت مذهبی است. اما لزوما شکل و شیوه خاصی را در بر نمیگیرد و بنابراین به شکل مدلی خاص در گذشته نیست که از بین رفته باشد، بلکه ترکیبی از حکومتی است که شریعت اسلام، امرقدسی و تصدی خدمات عمومی و برقراری کار ویژههای حکومتی را در هم میآمیزد. این مفهوم و برساخته در هر دوره زمانی میتواند شکلی به خود بگیرد. مساله خلافت که برای اکثر مسلمانان جهان یاد آور دوران شکوه و سروری اسلام در جهان است، هنوز مسالهای حل نشده است و حسی نوستالوژیک را تداعی میکند.
جهان اسلام هنوز از شکست فروپاشی امپراطوری عثمانی و اضمحلال نظام خلافت بیرون نیامده و تلاشهای منعطوف به سازگاری اسلام و مدرنیته و ارائه شیوهای بروز از آئین محمد (ص) به موفقیت نرسیده است. ناکامی این رویکردها و کاهش حوطه نفوذ تلقیهای سنتی از دین باعث قدرت گرفتن بنیادگرایی دینی شده که خط تقابل با دنیای مدرن را استفاده از ابزارهای مدرن جستجو میکند. برای بنیادگراها که سودای به چالش طلبیدن قدرت غرب و بهویژه آمریکا و تبیین ضرورت جهاد بر علیه آن به عنوان نماد کنونی شرک و کفر دارند، تجدید حیات خلافت هدف استراتژیک محسوب میشود. رشد نسبی قدرت جهان اسلام در مقایسه با جنگ جهانی اول مشوق بنیادگرایان برای تشدید فعالیتهایشان است.
بعد از خاتمه نظام خلافت توسط آتاتورک ابتدا هندیها دنبال احیای نظام خلافت رفتند اما توفیقی کسب نکردند اما این پرچم از آن تاریخ به بعد بر روی زمین نمانده و هر از چند گاهی گروهی و یا فردی به دنبال این آرزو که متعلق به اعصار سپری شده است، راه افتادهاند. داعش جدیدترین گروهی است که چنین داعیهای دارد و حال با جمهوری اسلامی ایران، القاعده و طلبان رقابت مینماید. اگر چه نام خلافت به گرایشهای تروریستی از اسلام و سلفیها پیوند خورده است، اما جمهوری اسلامی بر مبنای تعالیم و دیدگاهها ولی فقیه سابق و فعلی نیز قرائت قرن بیستمی از نظام خلافت است.
جوهره و اساس خلافت این است که مشروعیت و رسمیت بخشیدن به تمامی اعمال و تصمیمات حکومتی با تایید امیر المومنین (حاکم) باید صورت پذیرد. طبق قانون اساسی و همچنین برونداد عملی جمهوری اسلامی خلیفه چنین جایگاهی دارد. از دید جریان حاکم و بهخصوص بخش افراطی حکومت، مخاطب جمهوری اسلامی فقط ایرانیان نیستند بلکه کل جهان اسلام را در بر میگیرد. از همین رو رحیم صفوی میگوید که خامنهای وظیفه دفاع از بلاد اسلامی را بر عهده دارد. سپاه قدس، جامعه المصطفی، رایزنان فرهنگی و مبلغان مذهبی در خارج از کشور وظیفه ایجاد و گسترش هژمونی رهبری خامنهای در جهان اسلام را بر عهده دارند. مبنای تصمیمگیری و توجیه اقدامات در این حوزه بر مبنای منافع ملی و یا محدودیت در چارچوب مرزهای ایران نیست، بلکه هدف، هموارسازی حکومت جهانی واحد اسلام به رهبری «امام زمان» است.
در این راستا خامنهای خواهان بسط ید و افزایش حوزه اقتدار خود در تمامی کشورهای اسلامی است و در ذهن خودش خیال حداقل تصاحب جایگاه آخرین خلیفه دنیای اسلام در سلسله عثمانی را در سر می پرورد. خامنهای در حال حاضر در عراق، سوریه و لبنان به طور نسبی موقعیت خوبی برای خودش دست و پا کرده است. اما او تمامی قلمرو کشورهای اسلامی را میخواهد و این سطح از نفوذ برایش کافی نیست. در فلسطین ، بحرین و یمن در حال گسترش حوزه نفوذش است. محاسباتش در بهار عربی درست از کار در نیامدند. او سرمایهگذاری کرده بود با نزدیکی به اخوان المسلمین و برقراری پیوند ویژه در روند تحولات اثرگذار شود. اما ترکیه گوی سبقت را از وی ربود و برنامههای وی عملی نشدند. بهار عربی بیشتر جریانهای رقیب او را تقویت کرد. اما وی تسلیم نشده است و با سماجت پروژه احیای خلافت اسلامی در پوشش بیداری اسلامی را دنبال میکند.
فرازی از سخنان وی در جمع فرماندهان سپاه در شهریور سال ۱۳۹۲ روشنگر است. وی گفت: «من عرض بکنم بیداری اسلامی تمامشده نیست؛ اینجور نیست که ما خیال کنیم که حالا با حوادثی که در بعضی از کشورها اتفاق افتاد، بیداری اسلامی از بین رفت. بیداری اسلامی یک حادثهی سیاسی محض نبود که مثل یک کودتایی، مثل یک جابهجاییای یکی بیاید و یکی برود، بعد دیگری بیاید او را از بین ببرد. بیداری اسلامی به معنای این بود که یک حالت تنبه و آگاهی و خودباوری با تکیهی به اسلام در جوامع اسلامی پدید آمد؛ در شمال آفریقا بر طبق یک اقتضائاتی، در مصر مثلا یا در تونس یا قبل از اینها در سودان، حوادثی را بهوجود آورد؛ در جاهای دیگر هم این زمینهی بالقوه بهطور کامل وجود دارد. اینجور نیست که ما فکر کنیم که بیداری اسلامی از بین رفته است؛ نه، این یک واقعیتی در زیر پوست ظاهری جوامع است. لذا شما میبینید در کشوری که ادعای گرایش به اسلام میکند، مردم به آن دولتی که گرایش به اسلام دارد رأی میدهند؛ این نشانهی اقبال به اسلام و توجه به اسلام است. بنابراین حادثهی بیداری اسلامی یک حادثهی بسیار بزرگی است که وجود داشت؛ علیرغم استکبار این حادثه بهوجود آمد، برخلاف خواستهی استکبار بود. و طبیعی است که از آن طرف هم واکنش وجود دارد؛ امروز ما واکنش جبههی دشمن را داریم مشاهده میکنیم، هم در شرق منطقهی ما، یعنی در منطقهی پاکستان و افغانستان، تا منتهاالیه غرب آسیا، یعنی منطقهی سوریه و لبنان، حوادث وجود دارد. جبههی استکبار – که خب فرد شاخص جبههی استکبار هم دولت ایالات متحدهی آمریکا است – منافعی برای خودشان در منطقه تعریف کردند با نگاه استکباری – یعنی همان نگاه استعماری قرن نوزدهمی با شکل جدید – و به دنبال این هستند که همهی مسائل منطقه را با توجه به این منافعی که برای خود تعریف کردند، حل بکنند؛ قضیهی سوریه هم از همین قبیل است، قضیهی بحرین هم از همین قبیل است.»
البته خامنهای تمایلش به خلافت را در پوشش مردم سالاری دینی مطرح میکند. از دید وی مردم سالاری دینی چنین است: «امروز مردم سالاری دینی که ما در کشور خود مطرح میکنیم، یک حرف نو است؛ نه فقط به خاطر این که ما شاخهای از مردمسالاری را داریم ارائه میدهیم خیر در واقع ما داریم در مردم سالاری دنیا شبهه میکنیم.»
خامنهای ادامه میدهد: «یک روی مردم سالاری این است که مردم، مسوولان را انتخاب میکنند. آن روی دیگر این است که وقتی مسوولان بر سر کار آمدند، همه همتشان رفع نیازهای مردم و کار برای آنها باشد.اگر حاکمان و صاحب منصبان اسلامی بخواهند این وظایف را انجام بدهند به یک نقطه دیگر احتیاج دارند و آن اخلاص و برای خدا کار کردن و با خدا رابطه خود را نگهداشتن است. مسوول امور و صاحب منصب در نظام اسلامی مسالهاش فقط مواجهه با مردم نیست. اگر با خدا متصل نباشد، کار برای مردم و خدمت برای آنها لنگ خواهد ماند.»
اما ترجمان عملی و برونداد عینی نظریه وی نظامی استبدادی است که با انحصار سیاسی در پرتو استفاه از قوه قهریه و سرکوب مخالفان و استفاده ابزاری از دین کار خود را جلو می برد.
بنابراین یکی از تبعات مخرب رویکرد کنونی حکمرانی خامنهای جاهطلبیهای وی در رهبری جهان اسلام است که ملت و کشور هزینههای آن را می پردازند.