دیپلماسی فریب‌کارانه صدام پیش از جنگ

تحلیل محتوایی مذاکرات یزدی و صدام- بخش نخست

دیدار ابراهیم یزدی  وزیر خارجه دولت موقت و صدام حسین رئیس جمهور عراق در حاشیه  اجلاس کشورهای غیر متعهد منبع مناسبی برای آگاهی از چگونگی وقوع جنگ است. این دیدار در ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ تقریبا یک سال قبل از حمله نظامی تمام عیار ارتش عراق به نقاط جنوبی و غربی ایران در هاوانا پایتخت کوبا  و با میانجی‌گری رئیس جمهور وقت الجزایر انجام شد.

از عراق  صدام حسین، صلاح عمر علی سفیر وقت عراق در سازمان ملل و سعدون حمادی وزیر امور خارجه این کشور حضور داشتند. از ایران علاوه بر دکتر یزدی، آقایان حسین لواسانی، دکتر منصور فرهنگ و یک نفر دیگر از اعضای هیات شرکت کننده بودند.

1241

اخیرا دکتر یزدی بعد از ۳۵ سال متن کامل این گفتگو را که بخشی از خاطرات وی است در اختیار سایت تاریخ ایرانی قرار داده است. بررسی مفاد این گفتگو آشکار می‌کند که صدام حداقل در آن  مذاکرات ظاهرا اعلام کرده  قصد جنگ با ایران را نداشته و در جستجوی راهی برای حل سیاسی مشکلات  است. اما در عین حال هشدار هم داده است تداوم وضع موجود برای دولت عراق قابل تحمل نیست و در صورت لزوم پروایی از جنگ و درگیری ندارد.

البته صلاح عمرعلی بعد ها پس از سقوط صدام در مصاحبه با الجزیره آشکار ساخت که صدام به دروغ تمایل به صلح می‌کرده و تصمیم در خصوص  جنگ با ایران‌را  قبل از این مذاکره گرفته بوده است. وی از جدّیت و اراده دکتر ابراهیم یزدی برای حل مسالمت‌آمیز مشکلات تجلیل می‌کند. عمرعلی  که بعد از دریافت پیام از دکتر منصور فرهنگ مبنی بر تمایل یزدی به دیدار با صدام واسطه این ملاقات بوده است، در مصاحبه فوق می‌گوید  بعد از پایان دیدار پیش صدام بر می‌گردد و در پاسخ سوال وی مبنی بر ارائه تحلیلش از جلسه، خوشحالی‌اش را در پیدا شدن راه حل دیپلماتیک در روابط بحرانی با ایران اعلام می‌کند. اما صدام بر خلاف نظر او با رد دیپلماسی از ضرورت جنگ سخن گفته و چنین استدلال می‌کند:

«چه صلحی؟ چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ ای صلاح این مساله… یک فرصت است که شاید در یک قرن یک بار اتفاق می‌افتد. این‌ها (ایرانی‌ها) اهواز را از ما گرفتند، شط‌‌العرب را از ما گرفتند! طبعاً حالا فرصت برای ما دست داده. الان آن‌ها خودشان آمده‌اند، در حالی که کشورشان از هم پاشیده است! ارتش آنها از هم گسیخته شده و نیروهای‌شان پراکنده گشته. بین خودشان جنگ و دعوا است! گروهی، گروهی دیگر را می‌کشند! پس الان این فرصت تاریخی ماست تا بتوانیم تمام حقوق‌مان را به طور کامل بازگردانیم. این موضوع را فقط به تو می‌گویم. خودت را به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من می‌روم ضربه‌ای را به آنها بزنم که صدایش در تمام کره زمین شنیده شود. تمام حقوقمان را پس می‌گیرم.»

دکتر یزدی بر خلاف دیدگاه آیت‌الله خمینی در مذاکرات فوق  روی‌کردی آشتی جویانه را به نمایش می‌گذارد که خواهان تنش‌زدایی با دولت عراق است. او ضمن بیان انتقادات از عملکرد دولت عراق منتها روی‌کرد تقابلی در پیش نمی‌گیرد و سعی می‌کند صدام را  قانع کند که سقوط شاه، تهدید مهمی را از عراق دور کرده است و از این رو دولت عراق باید روابط استراتژیک خوبی با دولت جدید ایران داشته باشد. تاکید دکتر یزدی بر نگاه مثبت حکومت جدید ایران به اعراب و اتحاد با آنها بر علیه دشمنان مشترک  از حمله دولت اسرائیل است. همچنین مساله  استقلال کردها را نیز برجسته می‌سازد.

منصور فرهنگ سفیر وقت ایران در سازمان ملل  که در این دیدار دکتر یزدی را همراهی می‌کرده است می‌گوید که همراه با دکتر یزدی با آیت‌الله خمینی قبل از سفر دیدار کرده‌اند و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آنها را از بیان موافقت و یا مخالفت با قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر منع کرده و گفته موضوع را مسکوت بگذارند. اما ملاقات با صدام با هماهنگی آیت‌الله خمینی صورت گرفته است. در این دیدار وی سخنی دال بر بیان مخالفت با صدام نگفته اما توصیه وی و تعلیق تعیین تکلیف مناسبات تازه با دولت عراق  بر نگرانی همسایه غربی ایران می‌افزوده است. اما ارزیابی دکر یزدی به ادعای  دکتر فرهنگ از دلیل تصمیم‌گیری فوق که با مصالح سیاست خارجی و منافع ملی کشور تعارض داشته است، عدم تمایل آیت‌الله خمینی به پذیرش قراردادی که صدام و محمد رضا پهلوی به عنوان دو عنصر نا مطلوب از دید وی امضا کرده بودند.

آیت الله خمینی در تیر ماه ۱۳۵۸ طی پیامی به آیت الله سید محمدباقر صدر از رهبران شیعیان عراقی ضمن حمله به دولت عراق خواستار فعالیت برای تکرار تجربه انقلاب اسلامی در عراق شده بود. رصد مواضع آیت الله خمینی، نشان می‌دهد او از ابتدا نظر منفی به صدام داشته و ارزشی برای تنش‌زدایی با دولت عراق و داشتن روابط حسنه با آن قائل نبوده است. شیعیان انقلابی و مخالف عراق هم از وی انتظار حمایت داشتند. اگر چه رابطه حزب الدعوه با آیت‌الله خمینی در هنگام اقامت در عراق خوب نبود.

با تحلیل محتویی متن کامل مذاکرات می‌توان نکات مهم آن را در محور های زیر دسته بندی کرد:
• تاکید  صدام بر اعتقاد به اسلام و سکولاریسم

صدام حسین در این دیدار به ابراهیم یزدی توضیح می‌دهد حزب  بعث  به اسلام و مسوولیت انسان در روی زمین و رابطه‌اش با خدا معتقد است. صدام با این کار می‌خواسته اتهام ضدیت با اسلام را از خود و حزب متبوعش دور سازد. اما آیت‌الله خمینی از ابتدا صدام را فردی ضد اسلام و کافر می‌پنداشت. البته مراجع تقلید عراق اعم از سنتی و سیاسی نیز وی را فردی ضد مذهب ارزیابی می‌کردند. اما او علنا در این دیدار می‌گوید با نفس اسلام مشکلی ندارد. اما در عین حال تاکید می کند: «ما معتقدیم که تا هم اکنون سیستمی که مورد رضایت خداوند است دارد پیاده می‌شود که در آن تحقق عدالت اجتماعی برای انسان‌ها وجود دارد. ما مسلمانیم ولی معتقدیم وقتی که حکومت و دین و یا دین و حکومت در یکدیگر دخالت کنند مردم از هم خواهند پاشید و این در همه جا و در هر دین و در بین هر قومی صادق است و این امر منحصر به دین اسلام نیست. به این جهت می‌دیدم که مردم از هم می‌پاشند و ما عذاب می‌کشیدیم» او می‌خواهد روشن سازد که با تلفیق دین و دولت مخالف است امری که با مبنای مشروعیت جمهوری اسلامی تعارض داشت.

 

• ترجیح جمهوری اسلامی بر حکومت شاه

صدام در این گفتگو تصریح می‌کند که نگاه مثبتی به انقلاب اسلامی و تغییر حکومت در ایران دارد. او روشن می‌کند که مناسبات دولت با حکومت محمد رضا شاه پهلوی خصمانه بوده و جنگی یک ساله با آن داشته‌اند که به ادعای وی تعداد بمب‌هایی که از توپ‌های سنگین بر عراقی‌ها و خاک ما انداخته شد ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدد بود و ۱۶ هزار نفر از افراد ارتشی و غیرارتشی ما کشته و زخمی شدند. در صحت آمار تلفات انسانی تردید وجود دارد. او مدعی است علی رغم این هزینه‌ها ارتش عراق جنگیده و پیش رفته است. در حالی که ادعای پیشروی ارتش عراق غلط است و در درگیری های محدودی که صورت گرفت، پیروزی در نهایت از آن ایران بود. او در این دیدار فاش م‌ سازد که ته کشیدن تجهیزات نظامی باعث می‌شود که به مصالحه با شاه رضایت دهد که سرانجام منتهی به تصویب قرار داد الجزایر شد. او همچنین روشن می‌کند که دولت شوروی قول کمک به صدام در درگیری با شاه داده بود. صدام می‌کوشد قرارداد الجزایر را به نفع عراق تفسیر کند که ایستادگی عراقی ها منجر به تغییر مواضع ایران شده است! در حالی که واقعیت‌ها عکس این را می‌گوید و مفاد قرارداد الجزایر نیز بیشتر به نفع ایران است و به همین دلیل صدام آن را پاره کرد و دولت‌های بعدی عراق نیز تا کنون از پذیرش رسمی و عملی آن سر باز می‌زنند.

• دلخوری از آیت‌الله خمینی درهنگام اقامت درعراق

صدام آشکار می‌سازد که از رفتار آیت‌الله خمینی در دوران اقامت ناراضی بوده است. او می‌گوید دولت عراق خواسته‌های آیت‌الله خمینی را برآورده ساخته و احترام کامل نسبت به وی به عمل آورده بود اما آیت‌الله به تقاضای هماهنگی با آنها پاسخ رد داده بود. صدام این گونه مشکل را توضیح می‌دهد:

«یکی از اعضای فرماندهی را پیش او فرستادم برای اینکه او را متوجه اوضاع بنماییم و خیلی صریح به ایشان گفتیم که در سرزمین عراق کسی نیست که به شما فشار بیاورد که بروید، ولی لازم است که به همکاری ما احترام بگذارید، در حالی که شاه به عهد‌ها و گفته‌هایش احترام نمی‌گذارد. بعد از مسافرت خمینی به کویت و عدم اجازه دخول به آن کشور، فوراً اجازه بازگشت به ایشان دادیم و استقبالش کردیم و سپس به پاریس رفت. شاه از ما خواست (و مدارکش در وزارت خارجه وجود دارد) که امام را در عراق نگه داریم. ولی ما رد کرده و گفتیم که این خودمان هستیم که درباره سیاست‌مان تصمیم می‌گیریم و از هیچ کس پند و اندرز نمی‌پذیریم».

صدام مدعی است به دلایل مسائل داخلی عراق  خواهان خروج آیت‌الله خمینی شده و نظر حکومت شاه تاثیری نداشته است. بر خلاف قول مشهور وی می‌گوید حکومت شاه خواهان حفظ آیت‌الله خمینی در عراق بوده است! داوری در این خصوص نیاز  به تحقیق بیشتر دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.