بازگشت محسن رضایی به سپاه آغاز خروج نظامیان از سیاست؟

محسن رضائی پس از حدود ۱۸ سال، کنار گذاشتن لباس نظامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازگشت. نقطه عزیمت این تصمیم وی در مراسم روز قدس سال ۱۳۹۳ بود که با لباس رسمی سپاه در راهپیمایی حضور یافت. رضائی نخستین فرد نظامی پس از انقلاب بود که با خروج از عرضه نظامی وارد حوزه سیاست شد. او از ابتدا کوشید تا خود را در حد وسط اصلاح طلبان و اصول گرایان قرار دهد و در عین حال، خود را به وضعیت موجود معترض نشان دهد. نداشتن پایگاه اجتماعی ثابت، رویکرد نوسانی مواضع وی و فقدان دیدگاه سیاسی منسجم باعث شد تا وی نتواند موفقیتی کسب کند. هیچ یک از جناح‌ها و جریان‌های قدیمی و ریشه دار جمهوری اسلامی وی را جدی نگرفت و حاضر به میدان دادن به او نشدند. البته در این میان، بلند پروازی‌های بیش از حد و تکبر و خود بزرگ بینی نیز نقش مهمی در ناکامی وی داشت. افکار عمومی نیز به فرمانده سپاه در جنگ هشت ساله با عراق روی خوشی نشان نداد و او در تمامی انتخاباتی که شرکت کرد شکست خورد. این شکست‌ها عملاً موقعیت وی در مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز تحت الشعاع قرار داد.

92818_600
او اعلام کرده برای انتقال تجربیات به نسل جدید و مسائل آموزشی به سپاه بازگشته است. اما ژرف کاوی این مسئله نشان می‌دهد ادعای وی حداکثر، دلیل ظاهری را بازتاب می‌دهد وعلت واقعی را باید در ناکامی‌های چندباره وی در میدان سیاست جستجو کرد. رضایی دوبار در انتخابات ریاست جمهوری و یک بار در انتخابات مجلس باخت.
او حزب و جبهه سیاسی و ساز و کار تشکیلاتی راه انداخت. صورت غیرمستقیم در عرصه کار‌های رسانه‌ای نیز وارد شد. امکانات مالی و لجستیکی زیادی نیز فراهم کرد ولی به جریانی تاثیرگذار در سیاست تبدیل نشد. رضایی پس از این ناکامی بزرگ فهمید که افکار عمومی در مقوله سیاست به نظامی‌ها سخت اعتماد می‌کند و دست کم اندوخته‌های یک فرد نظامی در عرصه سیاست کارایی ندارد. چه بسا در ذهنیت اغلب رای دهندگان این تمایل وجود دارد که نظامیان، نظامی باقی بمانند.
اما مشکلات رضایی در سیاست، فرا‌تر از تنگنای ساختاری بود. او در بین نیرو‌های سپاهی حمایت چندانی نداشت و بیشتر چهره‌های قدیمی و جدید سپاه نظر مثبتی نسبت به وی نداشتند. وی سعی می‌کرد حل مشکلات اقتصادی را جایگزین فعالیت در شکاف‌های سیاسی موجود کند. اما اصرار وی بر اهمیت زدایی از چالش‌های سیاسی و نادیده گرفتن مطالبات و گسل‌های موجود راه به جایی نبرد. رضایی اگر چه می‌کوشید چهره متعادلی از خود نشان دهد اما کماکان از دید نیروهای معترض، فردی اقتدار گرا تصور می‌شد.
او در بین مدافعان وضعیت موجود نیز حمایتی نداشت تا وی را بر گزینه‌های شناخته شده سیاسی ترجیح دهند. رضایی اراده گرایانه می‌خواست منازعه‌های سیاسی را فاقد اهمیت جلوه داده و با نادیده گرفتن آن‌ها فضای جدیدی را بگشاید. او حتی از ناحیه رهبری نیز جدی گرفته نشد و در نتیجه، پتانسیل مد نظر وی در استفاده از امتیاز نزدیکی با رهبری برای حل چالش‌های موجود نیز محقق نگشت. هرچند سرمایه گذاری محسن رضایی در مباحث قومیتی و برجسته سازی «استان‌های زاگرس نشین» به ویژه بختیاری‌ها توانست تا حدی در استان‌های مرکزی و غربی در انتخابات یازدهم برای او رای جمع کند ولی این رای برای تسخیر ریاست جمهوری یا آلترناتیو شدن کافی نبود.
اما آیا خروج بی‌سر وصدای محسن رضایی از عرصه سیاست می‌تواند به الگویی تبدیل شود تا دیگر نظامیانی که به سیاست آمده‌اند را به بازگشت به پادگان‌ها تشویق کند؟ برای پاسخ به این پرسش، باید نخست بررسی کرد که آیا نظامیان سیاسی شده شیوه مشابهی داشته‌اند و از رفتار یکسانی پیروی کرده‌اند؟ رصد کردن فعالیت‌ افرادی چون باقر قالیباف، اسماعیل کوثری، محمد طلایی و… نشان می‌دهد که آن‌ها انگیزه‌ها وعلائق ناهمگونی داشته‌اند. همچنین حضور نظامی‌ها متکی به اراده و تمایل آنها به یک جریان واحد نبوده است. اگر چه رهبری و بخش مسلطی از قدرت، مشوق افزایش نفوذ نظامیان در سیاست بوده‌اند اما برنامه‌ای برای در اختیار گرفتن مناصب ارشد سیاسی برای آن‌ها وجود نداشت. بیشتر این افراد به صورت فردی در سیاست حضور یافته و اهدافشان را تعقیب کرده‌اند. اشکالی از سیاست ورزی نظامیان تاکنون توانسته پیش برود که با غیرنظامی‌های همسو تشکل‌هایی چون جبهه پایداری، جمعیت ایثارگران و جمعیت ره پویان را سازمان داده‌اند. در تشکل‌های یادشده نیز نظامی‌گری و نظامی بودن، نقش تعیین کننده نداشته است. عامل دیگری که فرجام حضور نظامیان در قلمروسیاست را شکل داده است، میزان توقعات و انتظارات است. افرادی که خواسته‌اند در حد پست‌های میانی فعال باشند یا سمت گیری‌های راهبردی سپاه در عرصه سیاست را تقویت کنند، به صورت نسبی موفق بوده‌اند. حضور در مجلس، نهاد‌های اجرایی و نقش آفرینی در رویه‌های کنترل گرایانه نظام برای آن‌ها دستاورد‌هایی داشته است. اما قرار گرفتن در مقام‌هایی چون ریاست جمهوری یا ریاست مجلس دور از دسترس بوده است. چنین فضاهایی تامین کننده آرزوهای بزرگ افرادی مانند رضایی و قالیباف نبوده است. اما اگر انتظارات در سطح سمت‌های میانی سیاسی باشند آن‌گاه هنوز جای امیدواری برای نظامیانی که در اندیشه خروج از پادگان‌ها هستند باقی است. ولی انتخابات گذشته نشان داد که میدان برای نظامیانی که سودای اهداف بزرگ در سیاست دارند ناهموار است. همچنین بیشتر نیروهای فعلی و سابق سپاه و نهاد‌های انتظامی نیز با این پروژه همراهی ندارند.
دیگر مانع مهم، عدم مهارت سیاسی در بین نیروهای نظامی و امنیتی است که آن‌ها را در بزنگاه‌ها آسیب پذیرکرده است. باتوجه به تجربه رضایی اگر هدف وی رئیس جمهور شدن یا قرار گرفتن در قله سیاست باشد، آن‌گاه می‌تواند سرنوشت گریزناپذیر دیگر فرماندهان سپاه باشد که سودای تبدیل به رضا شاه حزب اللهی شدن را دارند. در مجموع، فرجام محسن رضایی تجربه خوبی برای حضور نظامیان در سیاست نبود و موقیعت وی حتی از نظر نظامی و ایدئولوژیک نیز ضعیف گشت. چنانچه رضائی از سپاه خارج نشده بود به مراتب در معادلات قدرت، تاثیرگزاری بیشتری در مقایسه با شرایط فعلی داشت. اگر چه در هر صورت نمی‌توانست موقعیت سابق خود در فرماندهی سپاه را حفظ کند. بنابراین با توجه به ملاحظات یادشده تاثیر وی بر افزایش ترک پادگان‌ها و سیاست ورزی بازدارنده خواهد بود. اما بعید است که این روند را متوقف کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.