بوش و مواجهه هسته ای با ایران

جان کری در میان بحث هایی که در دفاع از کارآمدی توافق هسته ای منعقد شده در وین و رد دلایل مخالفان طرح کرده است، مدعی شد جمهوری اسلامی ایران دو بار به پیشنهاد توافق هسته ای دولت جرج بوش جواب منفی داد. متن کامل سخنان کری در این خصوص بشرح زیر است:

“ایران به رغم اینکه مشاهده کرده بود که نیروهای آمریکایی با صدام چه کردند و به رغم جنگ اخیری که داشتند و یک میلیون نفر را از دست دادند و شاهد حضور گسترده نیروهای آمریکایی در عراق بودند به دولت جرج بوش که دوبار برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران تلاش کرد نه گفت.”

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2013-06-16 12:33:52Z |  | Lÿÿÿÿ

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2013-06-16 12:33:52Z | | Lÿÿÿÿ

سخنان کری ناظر به موضوع مهمی است که تا کنون مورد غفلت واقع شده است. تصور رایج در ایران بعد از انقلاب این است که معمولا دمکرات ها در مقایسه با جمهوری خواه ها تنش کمتری با جمهوری اسلامی داشته و بیشتر دست دوستی دراز کرده اند. در این حرف رگه هایی از واقعیت وجود دارد اما تمامی واقعیت را بیان نمی کند. به عبارت دیگر در دوران حاکمیت هر دو حزب بر کاخ سفید، برخورد های نرم و سخت با جمهوری اسلامی صورت گرفته است. از این رو نمی توان رفتار هیات حاکمه آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی را در به دسته متمایز جمهوری خواه و دمکرات و سیاه و سفید تقسیم نمود. اما سیاستمداران دمکرات به طور نسبی بیشتر از همتایان جمهوری خواه تمایل به حل و فصل مشکلات نشان داده اند. اما در عرصه سیاست خارجی آمریکا که عملگرایی، توجه به گفتگو و فن دیپلماسی، واقع گرایی سیاسی و ماهیت دینامیک سیاست ابزار های رایج هستند، تعامل با جمهوری اسلامی همیشه طرفدارانی داشته است. سیاست جرج بوش پسر در برابر جمهوری اسلامی متغیر بود و روند یکسانی نداشت. در ابتدای ورود به کاخ سفید سیاست کلاسیک حفظ فشار، منزوی سازی و نادیده گرفتن جمهوری اسلامی در معادلات خاورمیانه را دنبال کرد. بعد از یازدهم سپتامبر حمله نظامی به ایران در حلقه نزدیکان وی مطرح شد ولی هیچگاه تبدیل به سیاست نشد. حتی جان کری معتقد است در دوره بوش هیچ طرح نظامی از سوی وزارت دفاع آمریکا برای حمله به تاسیسات اتمی ایران تدوین نشده بود. در حالی که در دوره اوباما این کار صورت گرفته است. برخی از گروه های یهودی که اخیرا با اویاما در خصوص توافق هسته ای دیدار کرده بودند، نقل کرده اند اوباما اعلام کرده وقتی متوجه شده بوش هیچ طرح نظامی برای حمله به ایران آماده نکرده بود، متعجب شده است.

با توجه به خاطرات حسن روحانی می توان حدس زد که نخستین بار در حد فاصل سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ بوده است. حسن روحانی در خاطراتش مدعی می شود که البرادعی رئیس وقت آژانس اتمی جهانی پیغامی را از طرف دولت وقت آمریکا منتقل می کند که آماده حل اختلافات هسته ای هستند، اما نظام آن را نمی پذیرد.

البته ادعایی نیز مطرح است که در سال ۲۰۰۳ نامه ای از سوی دولت اصلاحات با هماهنگی رهبری خطاب به دولت آمریکا جهت حل و فصل مشکلات صادر می شود، که با پاسخ مثبت از سوی بوش مواجه نمی شود. هنوز اطلاعات کامل پیرامون این نامه و چگونگی آن دردسترس عمومی قرار نگرفته است.

اما دولت بوش دیدگاه سخت گیرانه ای نسبت به برنامه هسته ای ایران داشت و تا پایان دوره اول ریاست جمهوری تاکید بر تعطیلی غنی سازی اورانیوم داشت و تعلیق دوباره فعالیت ها را شرط گفتگوی هسته ای قرار داده بود. در واقع جرج بوش متقدم گفتگوی مشروط با ایران را در حوزه حل اختلافات هسته ای برگزیده بود. اما بعد از شکست سنگین جمهوری خواه ها در انتخابات میان دوره ای سال ۲۰۰۶ به تدریج سیاست هسته ای بوش تغییر یافته و نرم تر شد. برای اولین بار ویلیام برنز دیپلمات برجسته آمریکایی در نشست ۵+۱ با جمهوری اسلامی ایران در ژنو شرکت کرد. دولت بوش عملا خط قرمز قبلی خود را در تعلیق غنی سازی اورانیوم به عنوان پیش شرط مذاکرات را یر پا گذاشت. حضور برنز سرآغاز تماس ها و مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا در حوزه هسته ای شد. همچنین این پالس را صادر کرد که دولت آمریکا ممکن است در صورت اطمینان کامل از برنامه هسته ای ایران، برنامه غنی سازی محدود را بپذیرد.

روایتی وجود دارد که دولت بوش اظهار تمایل کرده بود تا هنگام حضور علی لاریجانی در نیویورک دیداری بین وی و کاندولیزا رایس برگزار شده و طرفین راهکاری برای حل و فصل اختلافات پیدا کنند. علی لاریجانی در نیویورک حضور نیافت و دلیل این کار را امتناع سفارت آمریکا از صدور روادید برای تمامی هیات اعزامی ایران برشمرد. اما برخی از منابع مدعی هستند با دخالت رهبری و نظر مخالف وی این سفر منتفی گشت. احتمالا این رویداد تلاش دوم مورد ادعای جان کری است.

مسئولان بیناد راکفلر که از سال ۲۰۰۳ تا کنون فعالیت های سیاسی، دیپلماسی غیر رسمی برای برقراری تعامل بین ایران و آمریکا انجام داده و میلیون ها دلار نیز در این راه خرج کرده اند، مدعی هستند تلاش های آنها برای گفتگو با دولتمردان ایران و هموار سازی گفتگو ها مورد حمایت شخصی جرج بوش و کاندولیزا رایس بوده است.

جرج بوش پیش از آنکه پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت برود، بار ها تاکید کرد که به حل دیپلماتیک بحران هسته ای ایران متمایل است. البته در عین حال تهدید نیز می کرد اما سیاست دوگانه تهدید ومذاکره مانند دوره اوباما در خصوص پرونده هسته ای ایران را تعقیب کرد. جنگ های عراق و افغانستان و حضور برخی از نیرو های مدافع نظامی گری در جمع نزدیکان وی باعث شده بود تا تهدید های وی به جنگ بیشتر برجسته تر گشته و جدی تر گرفته شود. اما رصد کردن تحولات نشان می دهد هیچگاه برخورد نظامی محدود و یا همه جانبه با جمهوری اسلامی ایران در دستور کار جدی قرار نگرفت و تنها به صورت یک امکان و طرح مد نظر برخی از دولتمردان وقت آمریکا از جمله دیک چنی بود.

در عین حال تغییر شرایط در خاورمیانه و پدیدار شدن پیامد های منفی دخالت نظامی آمریکا در عراق و افغانستان نیز در تغییر دیدگاه جرج بوش موثر بود و چه بسا وی مجبور شد سیاستش در قیال جمهوری اسلامی را نرم تر سازد و انعطاف بیشتری نشان دهد.

غلط نیست اگر گفته شود پایه اولیه دستیابی به توافق هسته ای جامع با ایران در اواخر دوره ریاست جمهوری وی و بعد از تدوین گزارش بیکر – همیلتون گذاشته شد. البته امتناع ظاهری دولت وی از پذیرش غنی سازی اورانیوم و تاکید بر تصویب تحریم ها باعث شد تا رهبری جمهوری اسلامی پذیرای مصالحه هسته ای نشود. بخش مسلط حکومت در ان دوره تصور می کرد توانایی جلو بردن ماجرا جویی هسته ای را دارد وفشار تحریم ها نیز سنگین نبود.

البته برای داوری جامع و کامل پیرامون سیاست جرج بوش نسبت به برنامه هسته ای ایران هنوز زود است و اطلاعات لازم در این خصوص منتشر نشده است که ممکن است صورتبندی مسئله و ارزیابی ها را دگرگون سازد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.