دو گانه ” جبهه ” و ” تشکیلات سیاسی”

چگونگی فعالیت سیاسی و سازماندهی موثر هنوز چالشی جدی برای کنشگران و گروه های سیاسی است. به نظر می رسد راه اندازی یک ابر جنبش اجتماعی و با ائتلاف بزرگ از میان گروه های مختلف که دیدگاه های نا متجانس و بعضا متضادی دارند ، به الگوی غالب تبدیل شده است. بیشتر نیرو ها راغب هستند خود را در قالب جبهه ای از نیرو های متکثر و متنوع سازماندهی نمایند.
گروه های متشکل از فعالین سیاسی که از نزدیکی مواضع دیدگاه های سیاسی برخوردار بوده و یا استراتژی مشترکی را برای گذار به دموکراسی تجویز می کنند کم تعداد بوده و بیشتر کنشگران سیاسی علاقه دارند محدوده فعالیت خود را در ذیل ائتلاف های بزرگ سیاسی تعریف کنند و یا بگاه شکل گیری جنبش های اجتماعی بزرگی چون جنبش سبز با نادیده گرفتن تمایزات سیاسی و عقیدتی به آن بپیوندند . برخی از گروه های سیاسی موجود نیز قدیمی بوده و دچار پیری شده اند. در اصل آنها از روند تحولات جامعه فاصله زیادی پیدا کردند.
از اینرو در حال حاضر مجموعه های متعددی در داخل و خارج از کشور می توان یافت که با ترکیبی نا همگون از جریان های گوناگون سیاسی می کوشند تا یک ائتلاف پایدار سیاسی درست کنند. اما همکاری و همسویی اغلب آنها شکننده بوده و حالت پایدار نیافته است. البته در هم پیوستگی ها در داخل بیشتر از خارج است. اما نمی توان اتحاد استراتژیک و ریشه داری را در بین آنها مشاهده کرد.
افول و کاهش گروه های سیاسی منسجم و دارای همگنی عقیدتی و سیاسی بالا به صورت یک روند قابل مشاهده است. در کنار این روند گسترش واگرایی در بین فعالان سیاسی اعم از حکومتی و اپوزیسیون و برجسته تر شدن فردیت در رفتار سیاسی جامعه نیز در کم رونقی کار حزبی و تشکیلاتی سیاسی نقش زیادی دارند. در جغرافیایی کنونی سیاسی ایران شرایط بگونه ای شده است که بعضا وزن و توان تاثیر گزاری افراد از گروه ها بیشتر است.
مجموعه این عوامل و بخصوص طولانی شدن دوران گذار و انتظار برای نقطه ثبات جدید باعث شده است تا فعالیت جبهه ای هژمونی پیدا کند. اما آیا این روند امر مثبتی است ؟ و می تواند سرنوشت مثبتی را برای جنبش دموکراسی رقم بزند؟
به باور نگارنده موفقیت در گذار مسالمت آمیز به دموکراسی مستلزم کار جبهه ای است. اما جبهه ای که متشکل از گروه های با طرز فکری مشخص و دیدگاه های شفاف باشد . گروه هایی که به صورت واقعی وجود دارند و با فعالیت مستمر و تشکیلاتی به انباشت تجربه و افزایش مهارت و دانش سیاسی می پردازند. این گروه ها پایگاه اجتماعی و مخاطبان مشخص و محدودی را نمایندگی می کنند. اجتماع این گروه ها می تواند جبهه مناسب و ضروری برای هدایت جنبش دموکراسی به ساحل نجات را خلق کند. افراد در داخل پروسه همکاری طولانی با یکدیگر نسبت به هم اعتماد پیدا می کنند و بدینترتیب رابطه های پایدار شکل می گیرد. اساسا کسانی که از یک تبار سیاسی می آیند و با هم سابقه مشترک دارند و یا رفاقت ها و نزدیکی هایی بین آنها برقرار است می توانند روابط مستحکم و ادامه داری را برقرار سازند .
همچنین تعامل و رقابت بین این گروه ها می تواند فضای سالم سیاسی ایجاد کرده و عرصه سیاسی در ایران را فربه سازد.
اما اکنون فضای سیاسی کشور جولانگاه برخی اشخاص و یا گروه های کوچک شده که به دنبال ایجاد جنبش های فراگیر بزرگ با اتکاء به جمع کردن برخی از کنشگران با سلایق سیاسی گوناگون و بعضا متضاد هستند. آنها عمدتا توجهی به گروه های سیاسی موجود ندارند و سعی می کنند بر بالای سر آنها پل زده و نیرو های گروه ها را جذب کنند. یا در فرمولی که برای تصمیم گیری پیشنهاد می دهند جایی برای مانور گروه ها وجود ندارد. معمولا چند فعال سیاسی که بعضا سابقه فعالیت گروهی و حزبی نیز داشته اند با اتکا به حضور رسانه ای قوی خود و یا ارتباطات سیاسی که دارند پیش قراول شده و دیگران را برای تشکیل جبهه آزادی دعوت می کنند. یا ممکن است برخی از اعضاء شاخص خانواده های بزرگ سیاسی ایران پیشگام شوند.
تجارب ناکام مبارزه سیاسی و ضرورت توجه به معیار های دموکراسی و پذیرش حقوق دیگری نیز کثیری از نیرو های سیاسی را به سمت اتحاد و همبستگی مخالفین سوق داده است و از اینرو کار جبهه ای را برای نیل به این هدف و تجمیع نیرو مناسب می دانند.
البته کار جبهه ای در تاریخ معاصر ایران ریشه های دوری دارد. نقطه عزیمت آن وحدت نیرو های مختلف مشروطه خواه برای شکست استبداد صغیر است . بعد ها تشکیل جبهه ملی با محوریت دکتر محمد مصدق برای خلع ید انگلستان از مالکیت صنعت نفت ایران نقطه عطفی در کار جبهه ای شد. در آستانه انقلاب نیز برخی از نیرو ها راز موفقیت در تغییر حکومت شاه را تشکیل جبهه ای از نیرو های مبارز می دانستند. آیت الله طالقانی به دنبال تشکیل جبهه ای از نمایندگان گروه هایی بود که با رژیم شاه پیکار می کردند. در خاطرات رهبران حزب توده آمده است که ایرج اسکندری بر خلاف نور الدین کیانوری که نظر به حمایت حزب توده از نهضت آیت الله خمینی و روحانیت مبارز داشت ،پیشنهاد تشکیل جبهه ای از نیرو های مدافع آزادی بیان و احزاب را داد. بعد از انقلاب نیرو های مدافع آیت الله خمینی نیز طیف خط امام را سازمان دادند. اما پس از سال ۱۳۶۰ مجاهدین خلق با راه انداختن شورای مقاومت ملی نمونه دیگری از کار جبهه ای را وارد عرصه سیاسی ایران کردند. این مدل اگر چه کامیابی سیاسی برای آنان بار نیاورد و به مرور بخش مهمی از نیرو های تشکیل دهنده شورا از آن جدا شدند ،اما به نظر می رسد این مدل فعالیت مورد توجه پشتیبانان کنونی فعالیت جبهه ای در خارج از کشور است.
اما رویکرد دیگری نیز وجود دارد که در اوج دوران جنبش سبز بوقوع پیوست. برخی از گروه ها و افراد بعد از شتاب یافتن اعتراضات و مقاومت تحسین برانگیز مهندس موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی ، بدون در نظر گرفتن تمایز ها به پشتیبانی مطلق از جنبش پرداخته و در آن ادغام شدند. مشابه این برخورد در انقلاب اسلامی و هجوم شمار زیادی از فعالان سیاسی معروف به نوفل لوشاتو و بیعت با آیت الله خمینی صورت گرفت.
حال با بازخوانی تجارب تاریخی و ریشه یابی مشکلات می توان گفت که کار جبهه ای نیازمند وجود گروه های سیاسی ریشه دار و یا در شرایط کنونی شبکه های اجتماعی مشخص است. این گروه ها و یا شبکه ها باید موجودیت واقعی و عینی داشته باشند. فعال بوده و به شکل مستمر ولو با آهنگی کند به تکاپو و تلاش عملی و تئوریک بپردازند . آنها نه تابع هیجانات روز می شوند و نه می پندارند که با تشکیل جبهه های خلق الساعه می توان معضل استبداد دینی در ایران را حل کرد. آنها جو گیر نمی شوند و تصور نمی کنند اگر تحت تاثیر پروپاگندای تبلیغاتی زود گذر جبهه های سیاسی و یا جنبش های اجتماعی قرار نگیرند و به دعوت آنان لبیک نگویند ، از قافله عقب خواهند افتاد.
کار جبهه ای در بدو امر ساده تر به نظر می رسد که می توان همگرایی بین اعضاء ایجاد کرد. اما در حین عمل تضاد ها بروز می کند و بقاء جبهه در شعله ور شدن آتش اختلافات نابود می شود. اما وقتی جبهه متشکل از نمایندگان گروه های نسبتا منسجم است و پذیرفته اند حول برنامه مشترک و مقطعی فعالیت بکنند ،این معضل به میزان زیادی حل می شود و یا دستکم دامنه اختلافات محدود می گردد.
این گروه ها و شبکه ها توسط افرادی تاسیس شده اند که بین آنها یا قرابت سیاسی و فکری برقرار است ،یا از برنامه مشترک سیاسی دفاع می کنند و یا به استراتژی واحدی در گذار به دموکراسی باور دارند. موجودیت واقعی این گروه ها و شبکه ها به همراه فعالیت تدریجی و مستمر ضمن اینکه مهارت و غنای سیاسی ایجاد می کند و کادر های توانا پرورش می دهد رابطه مناسب و اندام واره با بخشی از جامعه پیدا می کند و بدینترتیب جامعه اندامواره و متشکل که لازمه جامعه مدنی است تحقق پذیر تر می گردد.
کار جبهه ای زمانی به سرانجام می رسد که مرکب از چنین گروه هایی باشد و خود را در عرض گروه ها و شبکه های سیاسی تعریف نکند. کار تشکیلاتی زمان بر و پر زحمت است اما تنها از دل این تلاش می توان نیرو های سیاسی شایسته و توانا تربیت کرد.
البته سامان سیاسی مناسب در فضای کنونی ایران بیش از یک جبهه سیاسی را می طلبد. اختلافات و پراکندگی آراء بگونه ای است که نمی توان همه نیرو ها را در زیر یک جبهه جمع کرد. معتقدین به تغییر کل نظام با کسانی که هنوز به اصلاح نظام سیاسی باور دارند نمی توانند در یک جبهه قرار بگیرند. فعالیت مشترک مدافعان مشی مسالمت آمیز با دیدگاه های معتقد به خط مشی مسلحانه امکان پذیر نیست .اما برنامه ها و گرایش های سیاسی گوناگون می توانند در جبهه های مختلف خود را سازمان دهند و در عین حال با رعایت قواعد بازی به رقابت سالم بپردازند. در این میان از همه مهمتر رعایت استقلال و مرز های عقیدتی و سیاسی در فعالیت های مشترک است. به عنوان مثال حمایت از جنبش سبز و یا رهبران سمبلیک جنبش سبز نیازمند ادغام و به تعطیل در آوردن حوزه های اختلافی نیست.
طبیعی است نیرو های ساختار شکن و یا آنهایی که دیدگاه جهانی و راهبرد سیاسی متفاوتی دارند، نمی توانند رنگ نیرویی را بگیرند که به دنبال اجرای بی تنازل قانون اساسی است و یا این تز را مطرح کرد که دیگر همه نیرو ها خواسته و مطالباتی واحد را می خواهند و دیگر نباید تفاوت ها را مطرح ساخت. همچنین طرح مبهم وحدت نیرو ها نیز می تواند مشکلات را بیشتر کند.
به عنوان مثال اجتماع افرادی که خدا ناباور هستند در کنار کسانی که هنوز دل در گرو حکومت دینی دارند و یا کسانی که سبک زندگی آزاد و لیبرال دارند در کنار کسانی که می خواهند ارزشی زندگی کنند در قالب یک مجموعه سیاسی عمر محدودی دارد و حتی ممکن است به نزاع های سنگینی در پایان کار منجر شود. وحدت مناسب نیازمند توافق و سازش بر سر اختلافات و تکیه به فصل مشترک است نه اینکه تناقض ها و تضاد ها به حال خود باقی بمانند و ساماندهی به آنها به آینده ای نا معلوم موکول شود . چنین امری به تشتت و سردرگمی بیشتر نزدیک است تا اینکه به آن نام تکثر داد.
تجربه بهمن ۱۳۵۷ و “وحدت کلمه ” آیت الله خمینی این هشیاری را ضروری می سازد تا از دنباله روی یکسویه و شکل دهی تک صدایی در رهبری جنبش دموکراسی خواهی اجتناب نمود. این طرز تلقی منافاتی با رویکرد حمایتی ندارد اما برای همکاری چک سفید امضا نمی دهد و یا خود را در درون سامان جبهه ای منحل نمی سازد. بلکه با رعایت استقلال و تمایزات سیاسی ، فکری و روش بنیاد صف بندی جداگانه ای ایجاد می کند و در چهارچوب مشخصی به حمایت از جنبش فراگیر می پردازد.
اکنون نیز نیروهای ساختار شکن و رادیکال شایسته است تا با ساماندهی مستقل به حمایت از رهبران نمادین جنبش سبز بپردازند. کنشگران همفکر و هم اندیش چه در قالب دستگاه فکری ، سامان حکمرانی و یا راهبرد سیاسی مشترک سریعتر و بهتر می توانند به هم آوایی برسند.
در خاتمه باید گفت کار جبهه ای ضروری است. اما این جبهه زمانی شکل مفید پیدا می کند که اجتماعی از گروه ها و شبکه های واقعی و فعال باشد و حالت خلق الساعه و فرد محور پیدا نکند. هر گونه شتابزدگی حکم آفت را دارد .همچنین حمایت و حضور در یک جبهه فراگیر و یا ابر جنبش اجتماعی به معنای به تعلیق در آوردن موجودیت مستقل و منفک گروه های همسو و همفکر نیست. جنبش دموکراسی ایران زمانی قدرتمند می شود که متکی به شبکه ای بزرگ از تشکل ها و زیر شبکه های متعدد و منسجم باشد. کار جبهه ای منافاتی با کار تشکیلاتی و منسجم سیاسی ندارد. راه رسیدن به ائتلاف فراگیر نیرو های دموکراسی خواه از مسیر شکل گیری اجتماعات و تشکل های کوچک و پیوستن آنها به هم می گذرد. این مسیر میانبر ندارد که بشود با بی اعتنایی به کار تشکیلاتی و جمع کردن یکسری از افراد که معلوم نیست نمایندگی چه بخشی از جامعه را دارند ، گذار مسالمت آمیز به دموکراسی را هدایت کرد. نیاز امروز عرصه سیاسی ایران جدی گرفتن کار تشکیلاتی و توجه به ارتقاء سطح سازماندهی در لایه های گوناگون جمعیت کنشگران سیاسی ایران است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.