رابطه بین تئوری ولایت فقیه و تمامیت خواهی سیاسی امری پیچیده و چند وجهی است. گوناگونی نظریات پیرامون ولایت فقیه دیگر عاملی است که داوری در این خصوص را دشوار می سازد اگرچه نزدیکی و قرابت مفهومی بین ان دو می توان مشاهده کرد. اما نمی توان اقتدار گرایی سیاسی را تنها ناشی از نتایج ذاتی و برونداد طبیعی نظریه ولایت فقیه دانست. در این میان شخصیت و ویژگی های فردی فقیهی که بر منصب ولایت می نشیند اهمیت بسیار دارد و چه بسا عامل تعیین کننده در شدت بروز خشونت سیاسی و اقتدار گرایی است.
نظریه ولایت مطلقه فقیه و بخصوص قرائت فرد محورانه از آن چون یک فرد را در جایگاه تعیین سرنوشت سیاسی یک ملت قرار می دهد و تشخیص او را درست تر از عقل جمعی بشمار می آورد و همچنین این همانی بین دیدگاه وی و مصلحت جامعه مسلمین بر قرار می سازد و در نهایت نظر یک مجتهد را در برداشتی مطلق انگارانه معادل تمامیت اسلام جلوه می دهد لذا مصداقی بارزی از توتالیتاریسم است.
اما تحقق تمامیت خواهی در قالب نظریه ولایت مطلقه فقیه بستگی تامی نیز با خلقیات و باور های شخص ولی فقیه دارد. به عبارت دیگر چگونگی و محدوده اعمال ولایت بر اساس نظرات شخصی فقیه صاحب منصب ولایت ،قبض و بسط می یابد.
حال با این مقدمه کوشش می شود تا این مدعا به بحث گذاشته گردد که دیدگاه اقتدار گرایانه و تمامیت خواه آیت الله خمینی نقشی مهم در جباریت سیاسی ناشی از نظام ولایت فقیه در جمهوری اسلامی داشته است. به بیانی ساده تر آیت الله خمینی چگالی خشونت را در تئوری ولایت فقیه افزایش داد.
سه ویژگی مهم وی را بر جایگاه تمامیت خواهی نشاند.
نخستین ویژگی ، مطلق انگاری وی است که گویی هر چه می اندیشد عین اسلام است و نظر خود را برتر از دیگر مراجع و عالمان اسلامی بشمار می آورد. او همانگونه که در دیدار خصوصی به آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی گفته بود خود را برخوردار از نوعی حمایت غیبی نیز می دانست. او این همانی بین خود و اسلام برقرار کرده بود و دیدگاه خود را حق مطلق می دانست. حاضر به کار شورایی و جمعی با دیگر مراجع تقلید نبود و اساسا اعتباری برای نظرات آنها قائل نمی شد. انگار خداوند وی را فرستاده بود تا اسلام و مکتب تشیع را پس از ۱۴ قرن احیا کند و از اینرو خود را تنها مرجع تشخیص مصالح اسلامی و احکام شرع می دانست. وی فقط خود را دارای ولایت از شارع مقدس می دانست و چنین موهبتی را برای دیگر مراجع تقلید و فقهای برجسته معاصرش قائل نبود . در حالی که نیابت عامه امام زمان که الیته روحانیت به صورت خود خوانده آن را مطرح می کنند و شکل تام آن پایه و اساس محکمی ندارد ،مشمول همه فقها می شود نه یک فقیه خاص.
ویژگی دوم محوریت دادن به کسب قدرت سیاسی و حکومت در اشاعه و گسترش دین بود. او برای حفظ و توسعه حکومت دینی آنچنان اهمیت قائل بود که آن را فراتر از احکام ثانوی اسلام و نظرات علمای بزرگ شیعه قرار داد. در نگاه وی اختیارات حکومت اسلامی و در واقع محدوده اعمال فرمانروایی فقیه حاکم محدود و مقید به باور های اصلی تشیع و عرف حاکم بر حوزه های علمیه و تشخیص مراجع بزرگ نبود. حاکم مطلق العنان می توانست بر مرکب قدرت بتازد چرا که حفظ نظام سیاسی مقدس ترین واجب شرعی بود. در باور وی اسلام و احکام شرعی زمانی می توانستد تداوم یابند که حکومت مبتنی بر آنها باشد و دین و دولت پیوند گسست ناپذیر پیدا کنند. او هشدار می داد که اگر قوانین بر خلاف اسلام تصویب شوند کافران و یهود بر علما اسلام مسلط می شوند و اسلام از بین می رود. بنابراین لازمه بقاء و شکوفایی اسلام تصرف انحصاری قدرت سیاسی است که در آن اسلام گرایان دست بالا را داشته باشند و با استفاده از قوه قهریه دولت مانع ترویج اندیشه های غیر اسلامی گردند. در بینش وی جایی برای آزادی وانتخاب اگاهانه و نا محدود افراد وجود نداشت. او آخوندی ارتدوکس بود که حکومت را حق انحصاری روحانیت می دانست.
ویژگی سوم اعتقاد وی به اعمال خشونت بر علیه مخالفان اسلام بود. وی ابایی از دعوت آشکار به ضرب و جرح و قتل کسانی که به زعمش افکار الحادی را اشاعه می دادند و یا مخالفت با حکم خداوند می کردند، نداشت. آیت الله خمینی عمیقا به فایده مندی اعمال خشونت برای حفظ و گسترش اسلام باورمند بود . وی از معدود مراجع تقلید معاصر بود که نسبت به حفظ جان مردم و ریخته شدن خون افراد حساسیت نداشت. از منظر او پیشبرد اهداف سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی آنقدر ارزش داشت که جمعی نیز قربانی شوند و خون آنها نهال مبارزه برای حاکمیت احکام خداوند را آبیاری کند.
همچنین وی در سرکوب خونین و حذف مخالفین اسلام کوچکترین تردیدی نداشت. منظور از مخالف اسلام نیز مخالفان دیدگاه خاص وی بودند . هر آنکس که رو در روی وی و نحوه حکمرانی مطلوبش می ایستاد فرقی نمی کرد یک مرجع طراز اول باشد یا یک کمونیست دو آتیشه ، بسته به جایگاهش یا مورد ترور شخصیت واقع می شد و حقوق اجتماعی و سیاسی اش لگد کوب می شد ،یا در بند اسیر می گشت و یا جان و مالش ستانده می شد. او رحم و شفقتی در برخورد با مخالفان تاثیرگزار نداشت تا جایی که حتی حکم داده بود اگر سید حسین خمینی نوه اش خواست با استفاده از اسلحه مانع از اجرای فرمان او مبنی بر بازگشت تحت الحفظ از مشهد به تهران شود ،او را با تیر بزنند !(۱)
حال در ادامه نمونه هایی از خشونت طلبی آیت الله خمینی در ادوار مختلف زندگی اش آورده می شود.
آیت الله خمینی در اوایل ده بیست که موقعیت خود را به عنوان یک مدرس در حوزه علمیه قم تثبیت کرده بود ،موضع گیری بر علیه احمد کسروی و میرزا علی اکبر حکمی اتخاذ کرد و یکی از صدا های بلند بر علیه سیاست های مدرنیزاسیون حکومت پهلوی در قم بود . وی یک نامه تحت عنوان” بخوانید و بکار ببندید” در شهریور ماه ۱۳۲۳ خطاب به علماء و متدینین منتشر کرد و در آن به پاسخگویی به کتاب ” شیعیگری ، بخوانند و داوری کنند” احمد کسروی اقدام نمود . در این نامه وی از عبارات تند و ناسزاگویی استفاده می کند. این رویه به همراه نفرت پراکنی و خشونت کلامی بعد ها به یکی از خصائل اصلی آیت الله خمینی تبدیل شد. در حالی که از یک مرجع تقلید ،روحانی بلند مرتبه و بخصوص کسی که دستی در عرفان داشته و اشتهار اصلی وی به تدریس عرفان در حوزه علمیه قم بوده است ،اصلا انتظار نمی رفته که به دشنام گویی بپردازد. در فرازی از این نامه وی می گوید:
” همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـ روحی له الفداء ـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟ ای آقای محترم که این صفحات را جمع آوری نمودید و به نظر علمای بلاد و گویندگان رساندید! خوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضا می گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت به دین جسارتی می شد، همه یکدل و جهت از تمام کشور قیام می کردند. خوب است دینداری را دست کم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگی کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بی دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی دینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود.”
وی بنا به گفته آیت الله عزالدین زنجانی از مراجع تقلید کنونی علی رغم چشم درد ، دو ماه عینک دودی می زند و کلاس های درس را تعطیل می نماید تا کتاب کشف الاسرار را در پاسخ به کتاب ” راز های هزاران ساله ” علی اکبر حکمی تبریزی بنویسد.(۲) وی در این کتاب ضمن توهین به نویسنده عبارات تندی خطاب به احمد کسروی می نویسد و تا آستانه صدور حکم برای قتل وی پیش می رود. فرازی از این کتاب به شرح زیر است : ” سوابق آن مرد ابله در تبریز و طهران در دست است و آن ها که او را میشناسند به ناپاکی و خلاف عفت میشناسند چنین عنصری که خود ناپاکترین عناصر است مردم را به آئین پاک که آئین زرتشت موهوم است دعوت میکند…. دولت اسلام با مقررات دینی و مذهبی اشخاصی که این باوه سرائی ها را میکنند در حضور هواخواهان دین اعدام کنند و این فتنه جویان را که مفسدفی الارض هستند از زمین بر اندازند.” (۳)
البته آیت الله خمینی در همین حد بسنده می کند فتوی ارتداد احمد کسروی طبق قول مشهور توسط آیت الله سید حسین طباطبایی قمی صادر شده است و در بین اسامی روحانیونی که در تدارک نواب صفوی برای قتل کسروی نقش داشتند نامی از وی در میان نیست.
آیت الله خمینی پس از انقلاب در برنامه تلوزیونی تفسیر سوره حمد گفت : ” کسروى یک آدمى بود تاریخ نویس، اطلاعات تاریخىاش هم خوب بود، قلمش هم خوب بود؛ اما غرور پیدا کرد.” شیخ صادق خلخالی نیز در کتاب خاطراتش روایت می کند بنیانگزار جمهوری اسلامی می گفته که اطلاعات تاریخی و روایی کسروی از آیت الله بزرگ تهرانی صاحب کتاب الذریعه بیشتر بوده است. آیت الله خمینی در نامه ای به آیت الله لواسانی در دوران حبس از وی می خواهد تا کتاب تاریخ مشروطیت احمد کسروی را برایش بفرستد. ( ۴)
حمایت از نواب صفوی که آشکارا مشی تروریستی داشت و در توهین به بزرگان حوزه علمیه قم و نجف و روحانیت غیر معتقد به تشکیل حکومت اسلامی از هیچ امری فروگذار نمی کرد، مبین روحیه تند و اقتدار گرای آیت الله خمینی در دوره دیگری از زندگی است.
بخش دیگری از طبع تند آیت الله خمینی را در مشاجره وی با آیت الله العظمی بروجردی می توان مشاهده کرد. ماجرا بدین شرح بوده است :” پس از عقب نشینی آیت الله بروجردی از طرح پیشنهادی اصلاح حوزه علمیه ، آیت الله خمینی به همراه آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی و دیگر اعضای هیأت مصلحین حوزه نزد وی می روند تا علت را جویا شوند. در خلال مذاکرات، ناگهان آیت الله بروجردی می گوید:از کجا بدانم که می خواهید اصلاح کنید؟! آقا مرتضی حائری با عصبانیت می گوید آقا یعنی ما مفسد هستیم؟! پدر من حوزه ای به آن خوبی تشکیل داد و ما مفسد هستیم؟! این را می گوید و عمامه اش را به زمین می زند. با دخالت یکی از اطرافیان آقای بروجردی، حاج آقا روح الله خمینی هم استکان چایش را که در دست داشته به دیوار می کوبد که می شکند. آقای بروجردی بلند می شود به اندرون می رود. آنها هم برخاسته از خانه خارج می شوند .
در سخنرانی معروف ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ آیت الله خمینی ضمن استفاده از دشنام بر علیه شاه چون” بدبخت ” ،” بیچاره” و ” ذلیل ” در فرازی از صحبتش می گوید “… آن مردک که من اگر ببینمش گوشش را خواهم پیچاند گفت پلوخوری تمام شد ،مفت خوری تمام شد. علمای ما مفت خورند ؟ ….)
او در یکی از درس هایش در حوزه نجف پیرامون ولایت فقیه که بعد ها به صورت کتاب منتشر شد به صراحت و قریب به مضمون می گوید :” من متعجبم از این جوان های مذهبی با غیرت ،چرا در برابر آخوند های درباری ساکت هستند . آنها را از منبر پایین بکشند ، کتک بزنند . فقط آنها را نکشند. آنها ارزش کشته شدن را ندارند”
در تاریخ شیعه امر نادری است که یک مرجع تقلید اینگونه صریح دعوت به اعمال خشونت بر علیه روحانیونی بکند که با نظرات سیاسی وی موافق نیستند.
پس از حضور آیت الله خمینی در تهران و در آستانه انقلاب اسلامی او به صراحت روحیه اقتدار گرا و اعتقاد به خشونت بر علیه مخالفان را آشکار ساخت. در سخنرانی که پس از تنفیذ حکم نخست وزیری مهندس بازرگان داشت گفت : ” من باید یک تنبه دیگری هم بدهم و آن این که من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمی هستم که به واسطهء ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم واجبالاتباع است، ملت باید از او اتباع کند. یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است؛ باید از او اتباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ جزای آن بسیار زیاد است”(۶)
وی عبارات مشابهی را در آستانه رفراندوم قانون اساسی نیز تکرار کرد و مخالفان جمهوری اسلامی را تلویحا تهدید کرد که مخالفت آنها به منزله ایستادگی در برابر حکم خداوند است و مجازات سنگینی دارد. وی در توضیح المسائل خود که البته مشابه فتاوی کثیری از علمای مشهور شیعه است نا فرمانی در برابر حکومت دینی را مصداق فساد فی الارض و محاربه می داند که مجازات آن قتل است. اما آیت الله خمینی تا آنجاییکه جانب افراط را می پیماید که معتقد است حتی پرتاب سنگریزه به طرف حکومت اسلامی نیز محاربه محسوب می شود!
همچنین لازم به ذکر است آیت الله خمینی پیشنهاد آیت الله طالقانی و برخی دیگر از افراد مبنی بر اعلام عفو عمومی پس از انقلاب را نپذیرفت .
با موافقت آیت الله خمینی دادگاه های انقلاب با قضاوت شیخ صادق خلخالی بدون رعایت ضوابط شرعی و قانونی و آئین دادرسی منصفانه ، مقامات بلند پایه ارتشی و کارگزاران ارشد رژیم گذشته را محاکمه و اعدام کردند. محل اجرای احکام اعدام های نخستین بر بالای مدرسه علوی محل سکونت اولیه آیت الله خمینی بود و وی نه تنها با چنین امری مخالفت نکرد بلکه تشفی خاطر نیز پیدا نمود.
البته باید توجه داشت که اعدام وابستگان به رژیم گذشته و کسانی که در سرکوب معترضین و نیروهای انقلابی نقش داشتند متکی به حمایت توده ای بود و همچنین اکثر گرایش های انقلابی چون حزب جمهوری اسلامی ، سازمان مجاهدین خلق ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سازمان چریک های فدائی خلق از اعدام ها حمایت می کردند و آن را لازمه قاطعیت انقلابی و عدم بازگشت ضد انقلاب می دانستند. اما مسئولیت اصلی اعدام های بی ضابطه با آیت الله خمینی بود که جواز چنین کاری را صادر کرد. آیت الله تا مقطعی از این روند دفاع کرد اما سرانجام پس از بالا گرفتن اعتراضات در داخل و خارج و بخصوص از سوی دولت موقت موضعش را تعدیل کرد. شیخ صادق خلخالی در خاطراتش می گوید دکتر یزدی و برخی از روحانیون مانع وی در برگزاری دادگاه ها می شدند و مدعی بودند وی حکم از آیت الله خمینی ندارد. وی به اعتراض پیش آیت الله خمینی می رود و می گوید شما به دکتر یزدی گفته اید که مانع انجام محاکمات توسط من شود ، آیت الله خمینی در پاسخ می گوید:” نه و توصیه می کند وقتی ابراهیم یزدی آمد ، یقه او را بگیر و از اتاق بیندازش بیرون و بگو این امور به تو ربطی ندارد و بفرستش پیش من .”
او در سال ۱۳۵۸ و پس از بالا گرفتن انتقادات نسبت به از دستور کار خارج شدن تشکیل هیات موسسان و تنزل آن به جمع ۷۵ نفره خبرگان قانون اساسی در یک سخنرانی عمومی اعلام کرد :” اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم … اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم، یک حزب! و آن حزب الله، حزب مستضعفین و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم. و من اعلام میکنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل میکنیم” (۷)
این اظهارات اوج خشونت گرایی و در عین حال اعتقاد آیت الله خمینی به حاکمیت تک صدایی را آشکار می سازد. وی فقط یک حزب تحت عنوان حزب الله را مشروع می داند که با واسطه وی نظرات الله را بازتاب می دهد و مخالفین وی دشمنان الله هستند و از هیچ حقی برخوردار نیستند و ولی فقیه بر جان ، مال و ناموس آنها مسلط است.
بر مبنای همین نظرات اعدام ها و فجایع حقوق بشری در زندان های جمهوری اسلامی در دهه شصت صورت گرفت و سرانجام وی حکم ننگین جنایت بر علیه بشریت اعدام هزاران زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ را صادر کرد که حکم مجازات آنها صادر شده بود و در حال تحمل حبس بودند . البته وی در این فجایع به تنهایی نقش نداشت و دیگر رده های حکومت نیز مسئول بودند و چه بسا برخی از آنها تحریک نیز می کردند و با اصرار و دادن اطلاعات غلط وی را تحریک به مواضع تند می کردند. به عنوان مثال نقل است محمد ری شهری از افتخارات خود می دانسته که یازده بار به آیت الله خمینی رجوع کرده تا در نهایت موافقت وی با حکم اعدام صادق قطب زاده را جلب کرده است .
اما باور وی به اقتدار گرایی سیاسی و خشونت طلبی نقشی مهم در این برخورد ها داشت. در تمام دورانی که گروه های موسوم به حزب الله به تجمعات قانونی و مسالمت آمیز گروه های سیاسی غیر خط امام حمله می کردند و با چوب و چماق و سلاح سرد به جان مردم می افتادند وی هیچگاه این برخورد ها را محکوم نکرد. حتی حاضر نشد از آیت الله لاهوتی که یکی از نزدیکان و مدافعان وفادار او در پیش از انقلاب بود و سال ها زندان و شکنجه را برای حمایت از وی تحمل کرده بود ، دلجویی کند، وقتی وی توسط مدافعان حزب جمهوری اسلامی و مخالفان بنی صدر در نماز جمعه مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
همچنین بنام حمایت از او برخورد های سنگین ،موهن و شنیعی با روحانیت منتقد از جمله آیت الله شریعتمداری ،شیخ مرتضی حائری یزدی ، آیت الله حسن قمی ، آیت الله احمد خوانساری، آیت الله رستگاری ، آیت الله سید صادق روحانی ،علامه نوری ، آیت الله سید عبدالله شیرازی، آیت الله حسینعلی منتظری، شیخ طاهر عیسی شبیری خاقانی و … صورت گرفت.
وی در ماه های پایانی عمرش نیز فتوی معروف ارتداد سلمان رشدی را صادر کرد و از مسلمانان جهان خواست تا وی را بکشند. اگر چه کثیری از مراجع تقلید حکم ارتداد را قبول دارند. اما کم تر فقیهی در زمانه معاصر پیدا می شود که آشکارا حکم به قتل یک فرد دگر اندیشی بدهد که به مخالفت صریح با دین اسلام و تخطئه پیامبر پرداخته است. بیان نظر آیت لله حجت از مراجع تقلید معروف حوزه علمیه قم پیش از آمدن آیت الله بروجردی در این خصوص روشنگر است. وی در پاسخ به تقاضای کسب تکلیف عزالدین زنجانی در خصوص پاسخ به کتاب میرزا علی اکبر حکمی ، می گوید : ” شما کاری به این کارها نداشته باشید و درس تان را بخوانید. الباطل یهجر بترک ذکره (حرف باطل را اگر نشنیده بگیری و رها کنی، خود به خود متروک می شود).”(۲)
در این کتاب بیش از ۹۵ درصد اعتقادات شیعه و احکام شرعی خرافه و در تعارض با اسلام راستین معرفی شده بود.
بدینترتیب مشاهده می شود که خصوصیات خشونت گرایانه و تمامیت خواه در آیت الله خمینی نقش زیادی در عملکرد ضد حقوق بشری و خشن نظام ولایت فقیه در ۳۳ سال گذشته داشته است. البته نظریه ولایت فقیه خود به خود به اقتدار گرایی سیاسی منجر می شود و به شکل بنیادی با دموکراسی و مردم سالاری در تعارض است .بخصوص از این منظر که قدرت مطلقی را در دستان یک فرد می گذارد اما در عین حال چگونگی اعمال ولایت فقیه می تواند تفاوت های مهمی را ایجاد کند. به عنوان مثال فرق است بین فقیهی که اعمال ولایت را بر اساس بینش استبدادی جلو ببرد و فقیهی که موازین دموکراسی را برای بسط ولایت قبول کند. کافی است تصور شود به جای آیت الله خمینی یکی از فقهای برجسته مثل آیت الله شریعتمداری ، آیت الله منتظری موخر ، آیت الله سید صادق روحانی و یا آیت الله طالقانی ولی فقیه می شدند. قطعا برونداد نظام ولایت فقیه تفاوت پیدا می کرد اگر چه هیچگاه به دموکراسی و حاکمیت ملی منجر نمی گشت.
منابع :
۱- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۰/۰۶/۱۳۷۸ ص ۱۳ به نقل از سید حمید روحانی. لازم به ذکر است بنا به سابقه منفی سید حمید روحانی حرف های وی را نمی توان لزوما درست دانست. ولی این روایت بار ها پس از برخورد طرفداران دولت با سید حسن خمینی به صورت گسترده بازگو شد اما مرکز نشر آثار و اسناد آیت الله خمینی بر خلاف سنت رایج این نهاد در خصوص موضع گیری پیرامون نسبت های خلاف واقع به بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را تکذیب نکرد.
۲- گفتگوی دکتر عبدالله نصری با آیت الله عزالدین زنجانی در شبکه چهار (برنامه دیدار با فرزانگان)
۳- کتاب کشف السرار تالیف آیت الله خمینی ص ۱۵
۴- صحیفه نور ج۲۱ صفحه ۴۹۹
۵- زندگانی آیت الله بروجردی، علی دوانی، ص ۳۱۰
۶- روزنامه آیندگان ،۱۳ بهمن ۱۳۵۷
۷- ↑ «بیانات امام خمینى در جمع اقشار مختلف مردم». مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، ۲۷/۵/۱۳۵۸٫ بازبینی شده در ۳۰-۰۶-۲۰۱۱٫
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات