آیت الله شیخ مرتضی مطهری بیشتر به لحاظ فعالیت های فکری و فرهنگی اش در حوزه معارف اسلامی و مباحث فلسفی شناخته شده است. شخصیت سیاسی وی هنوز در هاله ای از ابهام است.
وی دوران کوتاهی از عمرش را به مبارزات سیاسی اختصاص داد بیشتر وقتش را به بحث های ایدئولوژیک ، ایده پردازی ، تبیین اصول فکری و فلسفی برای نهضت اسلامی ، مبارزه فکری با مکاتب غیر دینی و بخصوص مارکسیسم ،نوزایی دینی با رویکرد فقهی ،کادر سازی ،سازماندهی محافل فکری و دانشگاهی و تولید و نشر کتاب و پژوهش های دینی گذارند.
تحولات فکری و سیاسی او سیر منسجمی را طی نکرد بلکه با از هم گسیختگی هایی همراه بود و در برخی مقاطع عمرش مواضع متضادی را اتخاذ کرد. اما در کل می توان گفت به لحاظ سیاسی وی جزو طیف بنیاد گرایی اسلامی و سنت گرایی ایدئولوژیک قرار می گیرد. اما در این طیف او در قطب میانه رو ترین و محافظه کار می گنجید و از دیدگاه های رادیکال فاصله داشت.
او همچنین ضد اندیشه چپ بود و پس از درگیر شدن با شریعتی در این مسیر جانب افراط را پیمود . از این رو وی را باید به عنوان یکی از راست ترین روحانیت انقلابی بشمار آورد. او از همان ابتدا بمانند بسیاری از روحانیون هم دوره اش دل بسته تشکیل حکومت اسلامی بود. زندگی سیاسی وی با حمایت و شیفتگی نسبت به حرکت نواب صفوی آغاز می شود.
او منتقد و مخالف سیاست مدرنیزاسیون پهلوی و بی اعتنایی وی احکام و اصول شرعی بود. البته پاره تن آیت الله خمینی در عین حال انتقاداتی نیز به روش نواب صفوی و بخصوص توهین های او به مرحوم آیت الله بروجردی داشت. اما این مساله به علاوه همراهی وی با طرح اصلاح حوزه علمیه برایش گران تمام شد . آیت الله بروجردی نسبت به این طرح که از سوی آیت الله خمینی ، مرتضی حائری ، سید ابوالفضل زنجانی و … آماده شده بود، بدبین گشت . همچنین وی ذهنیت پیدا کرده بود که آقای مطهری و آیت الله خمینی پشت سر فعالیت های تخریبی نواب صفوی در حوزه علمیه قم هستند.
زعیم حوزه علمیه قم چنان نسبت به مطهری مسئله دار شده بود که تقاضای مکرر ملاقات شاگرد سابقش ر ا بی جواب گذاشت و حتی حاضر نشد نامه وی را که به وساطت آیت الله منتظری عرضه شده بود ، باز کند و بخواند.
مشکلات مالی و روی گردانی رئیس حوزه علمیه قم باعث شد تا مطهری به تهران بیاید. او در سال ۱۳۳۴ در دانشکده علوم معقول و منقول دانشگاه تهران با عنوان استاد پیمانی و حق التدریسی پذیرفته شد. در سال های بعد توانست رتبه دانشیاری و سپس استادی را بدست آورد. همچنین همزمان در مدرسه مروی تهران نیز درس می داد سرانجام وی پس از درگیری با دکتر امیر حسین آریانپور از این سمت استعفا داد و به صورت زود هنگام بازنشسته شد. بر خلاف قول مشهور او خواهان اخراج آریانپور نبود بلکه می گفت وی به عنوان استاد فلسفه و علوم اسلامی درس ندهد بلکه کرسی تدریس مکتب مارکسیسم در اختیار وی قرار بگیرد.
آیت الله مطهری در ایام اقامت در تهران ارتباطش با آیت الله خمینی را حفظ کرد. همچنین به صورت متناوب در حوزه علمیه قم نیز حضور می یافت. در ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ، وی فعالانه در مدیریت اعتراضات در تهران حضور یافت و به دلیل سخنرانی تند و مهیج بازداشت شد و مدت ۴۳ روز را در زندان بود.
پس از آزادی مشغول کار های فکری و سیاسی شد. در این ایام ارتباط نزدیکی با انجمن های اسلامی دانشجویان ، پزشکان ، مهندسین برقرار کرده بود. همچنین روابط خوبی با مهندس بازرگان ، آیت اله طالقانی و دکتر سحابی داشت. این نزدیکی و ارتباط باعث شد تا وی صریح تر انتقاداتش نسبت به ساختار حوزه های علمیه و روحانیت را مطرح سازد و به سمت دیدگاه های نو گرایی دینی تمایل نشان دهد. البته وی کماکان از اسلام فقاهتی دفاع می کرد و همچنین معتقد بود فلسفه اسلامی بالذات است و منشاش را از خود منابع دینی گرفته است. او همچنین بنا به توصیه آیت الله خمینی ارتباطش با حوزه های علمیه را نیز حفظ کرد.
وی اگرچه از شاگردان نزدیک و معتمدین آیت الله خمینی بود اما در عین حال خود را به صورت کامل در چهارچوب تبعیت از مواضع وی قرار نمی داد. به عنوان مثال علی رغم موضع مخالف شدید بنیانگزار جمهوری اسلامی با دار التبلیغ ، آیت الله مطهری در آنجا درس می داد و حتی پیغام داد برای آیت الله خمینی که شایعات در مورد دار التبلیغ وابسته به آیت الله شریعتمداری را باور نکند چرا که امثال وی در آنجا درس می دهند.
پس از تشکیل هیات های موتلفه او رابطه نزدیکی با آنها داشت و از جریان ترور حسنعلی منصور اطلاع داشت. پس از بازداشت افرادی که در ترور فوق دست داشتند محمد بخارائی در اعترافات نام وی را به میان می آورد. اما قاضی پرونده که قبلا در حوزه علمیه قم پیش وی درس خوانده بود ، به او پیغام می فرستد که «حق استادی را به جا آوردم» و بدین ترتیب مطهری از دردسر نجات می یابد.
بعد از این اتفاق فعالیت های سیاسی عملی وی به کمترین می رسد و وی بیشتر به کار های توضیحی ، سخنرانی ،نوشتن مقاله و کار های تشکیلاتی می پردازد. به همراه ناصر میناچی مقدم و محمد همایون حسینیه ارشاد را تاسیس می نماید.
او در آن دوره بیشتر رویکرد اصلاح گرانه در حوزه دین دارد و از اینرو از افرادی چون دکتر علی شریعتی دعوت می کند تا در حسینیه ارشاد سخنرانی کند. در عین حال به نحو خفیفی هم مبارزه سیاسی می کند. در سال ۱۳۴۸ به خاطر صدور اعلامیهای با امضای وی ،علامه طباطبایی و سید ابوالفضل موسوی زنجانی در خصوص جمع کمک مالی برای آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی ضد اسرائیلی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در سلول انفرادی محبوس شد .
از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ برنامههای تبلیغی مسجد الجواد را برگزار می کرد و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر مطهری دستگیر و مدتی کوتاه در بازداشت قرار گرفت. پس از آن مطهری سخنرانی های خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال ۱۳۵۳ ممنوع المنبر گردید .
اما از اواخر دهه ۴۰ مطهری که خود مشوق استفاده از دیدگاه های نو گرایانه دینی و نقد باور های موجود دینی داشت ناگهان موضعی تند بر علیه شریعتی و ینیانگزاران سازمان مجاهدین خلق اختیار کرد. از این مقطع به بعد مبارزه با آنچه وی التقاط می نامید ، دغدغه اصلی وی شد. بنابراین مطهری که روزگاری به دنبال تحول در حوزه های علمیه و پیرایش تحریفات از دین بود و نگاهی انتقادی نسبت به نظام روحانیت داشت ، به دیدگاه محافظه کارانه و دفاع مطلق از روحانیت تغییر رویه داد . وی علاوه بر حساس شدن نسبت به شریعتی و احساس خطر از ناحیه تاثیر منفی آثار وی بر حیات دینی و باور های مذهبی جامعه با میناچی نیز در خصوص نحوه مدیریت حسینیه ارشاد دچار مشکل می شود و قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد از رفتن به آنجا خود داری می کند.
تمایلات ارتدوکسی و فقه محورانه در دهه پنجاه در مطهری به اوج می رسد. او اسلام بدون روحانیت را سرابی بیش نمی داند و خواهان محوریت روحانیت و تبعیت از علمای برجسته دینی در محافل مذهبی می گردد. به زعم او مکلا ها و غیر معممین صلاحیت و اعتبار لازم برای نظریه پردازی در خصوص مسائل اسلامی را ندارند. او تلاش زیادی را بر علیه شریعتی و افکار وی صورت می دهد و به نقد کلامی و نوشتاری آثار وی می پردازد . در این دوره وی حتی می کوشد تا آیت الله خمینی را تشویق به موضع گیری بر علیه شریعتی وا دارد اما موفق نمی شود. انشعاب در سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ و مارکسیست شدن برخی از اعضاء این سازمان باعث می شود تا وی سطح فعالیت هایش بر علیه التقاط و تفکر چپ غیر مذهبی را گسترش بدهد. وی انحراف در مجاهدین را از ابتدا می دانست و بیش از تقی شهرام و بهرام آرام (رهبران تجدید نظر عقیدتی سازمان مجاهدی خلق از اسلام به مارکسیسم ) پای بنیانگزاران این سازمان را وسط کشیده بود. او حتی علیه فخر الدین حجازی نیز موضع گرفت .
در سال های پایانی حکومت پهلوی جهت گیری اثلی او ب علیه کمونیست ها و نیرو های نو گرای مذهبی بود که در بینش مذهبی تبعیت محض از روحانیت را قبول نداشتند و اسلام را فراتر از روحانیت می پنداشتند. مهدوی کنی در خاطراتش توضیح می دهد که از مطهری دعوت کرده بود در مسجد جلیلی سخنرانی پیرامون علل گریز از ایمان انجام دهد. حملات صریح آیت الله مطهری به مارکسیست ها و منتسب کردن نو گرایان دینی به مادیگری باعث اعتراض حجت
الاسلام لاهوتی می شود. او می گوید الان جهت گیری ما باید فقط بر ضد شاه باشد و بگونه ای حرف بزنیم که باعث وحدت همه نیروی های انقلابی حول وحدت مشترک تغییر حکومت پهلوی باشد. اما آیت الله مطهری می گوید ما با چپ ها هدف مشترک نداریم(۱)
در سال ۱۳۵۵ طی سفری به نجف با آیت الله خمینی دیدار کرد و پس از بازگشت در سال ۱۳۵۶ همراه با جمعی دیگر از افراد روحانی جامعه روحانیت مبارز تهران را پایه گزارد. با بالا گرفتن امواج انقلاب وی نقشی مهم پیدا کرد.
اگرچه عواملی چون کم شدن فعالیت های مبارزاتی وی ، عضویت در انجمن سلطنتی فلسفه و تدریس در دار التبلیغ و تهاجم بی امان و تند به شریعتی و سازمان مجاهدین خلق باعث فاصله گیری نیرو های انقلابی مذهبی از وی شده بود اما نزدیکی به آیت الله خمینی باعث شد تا بر خلاف تصور ها وی موقعیتی ویژه پیدا کند. او در نوفل لوشاتو با آیت الله خمینی دیدار کرد و حکم تاسیس شورای انقلاب را از وی گرفت. او به همراه آیت الله بهشتی ، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی ، آیت الله محمد رضا مهدوی کنی و حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر جمع اولیه شورای انقلاب را تشکیل دادند تا با تایید آنها نفرات بعدی اضافه شوند.
او با عضویت آیت الله طالقانی در شورا مخالفت کرد و دلیل مخالفت را نیز عضویت وی در جبهه ملی اعلام کرد. البته نظر مخالف وی با آیت الله طالقانی به رویکرد متضاد دینی آموزگارا مدارا بر میگشت که از نوگرایی دینی و رویکرد های تجدید نظر و عدالت محورانه در بینش دینی استقبال می کرد و از حوزه های علمیه فاصله گرفته بود. حتی آیت الله مطهری در جلسات خصوصی به روحانیون انقلابی می گفت تقوی مهندس بازرگان از آیت الله طالقانی بیشتر است. البته او آشکارا از تجاهر شریعتی به فسق و بی اعتنایی به احکام اسلامی و تداوم در ارتکاب معاصی کبیره سخن می گفت.
در بازگشت وی نقش فعالی در سازماندهی روحانیت سنتی و ایجاد شبکه ای از روحانیت و نیروهای سنتی مذهبی خارج از مجاهدین خلق و هواداران شریعتی ایفا نمود. تحصن روحانیون در دانشگاه تهران به ابتکار وی انجام شد. وی در سازماندهی راهپیمایی های اعتراضی در پاییز و زمستان ۱۳۵۷ فعال بود . میل قدیمی تشکیل حکومت دینی در وی بیدار شده بود و هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی می کوشید تا جمهوری اسلامی را با رویکردی سنت مدار تثبیت سازد. نظامی که به زعم وی محتوایش اسلام بود و شکل آن جمهوری . به لحاظ عملی وی موضعی تند داشت و می کوشید تا در شکل دهی نظم سیاسی جدید ، روحانیت انقلابی نزدیک به آیت الله خمینی در راس امور باشند و دست نیرو های التقاطی از مصادر مهم حکومتی قطع شود.
البته گرایش وی به سنت گرایی برای برخی از نیرو ها عجیب بود اما این اتفاق افتاد همانگونه افرادی که در مسجد هامبورگ فعالیت های سید محمد بهشتی را دیده بودند هر گز باور نمی کردند وی زمانی مصرانه پیشنهاد گنجاندن احکام فقهی قصاص در نظام مجازات کشور را مطرح سازد! هجوم روحانیت برای تصرف قدرت پس از انقلاب باعث شد تا پای برخی از کسانی نیز که به نو گرایی منسوب بودند نیز سست گردد وبا این موج همراه شوند.
آیت الله منتظری توضیح می دهد که چگونه تهدید وی و آیت الله مطهری باعث شد تا آیت الله خمینی نرمش با بختیار و پیشنهاد مصالحه با وی را کنار بگذارد. او مسئولیت ستاد استقبال از آیت الله ر ابر عهده گرفت. ترکیب نیروهایی که در ستاد وجود داشتند علی رغم کنترل های وی مطلوبش نبود. او نقش زیادی در منتفی شدن سخنرانی حاج خلیل رضایی پدر رضایی ها در بهشت زهرا قبل از سخنرانی آیت الله خمینی ایفا کرد.
وی همچنین نسبت به حضور نیرو های وابسته به لطف الله میثمی که از سازمان مجاهدین خلق انشعاب کرده بود در مدرسه رفاه اعتراض داشت. این کار با موافقت آیت الله بهشتی انجام شده بود. این دلخوری و همچنین احساس نگرانی از کنترل آیت الله خمینی توسط نیروهای نهضت آزادی باعث شد تا وی بیش از یک شب حضور آیت الله خمینی در مدرسه رفاه را تاب نیاورد.
حمید رضا نقاشان اولین محافظ آیت الله خمینی در ایران توضیح می دهد ساعت۱۱ شب آیت الله خمینی و مطهری آمدند و با تحکم از من خواستند تا آیت الله خمینی ر ا بیدار کرده و با او صحبت کنند. وی نیز موضوع را با اکراه منتقل می کند آیت الله خمینی بیدار شده و پیشنهاد آنها را می پذیرد تا فردا به مدرسه علوی نقل مکان کند که نیروهای مطلوب آیت الله مطهری چون موتلفه و گروه توحیدی صف کنترل آنجا را در دست داشتند. (۲)
از اینجا به بعد مطهری تلاش زیادی می کند تا در نظام جدید نیرو های موسوم به خط امام کنترل امور را در دست بگیرند. این نقش وی مغفول مانده است. چون او حضور کم رنگی در رسانه ها در اول انقلاب داشت. همچنین از پیروزی انقلاب تا زمان ترور وی کلا ۸۰ روز بود. اما او در همین مدت کم در تثبیت حکومت دینی و ایجاد انحصار سیاسی فعال بود.
وی پیشنهاد تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را داد و تعمدا گفت از اسم مجاهدین استفاده کنند تا با موازی کاری از تاثیر سازمان مجاهدین خلق کاسته شود.
آیت الله مهدوی کنی در خاطراتش می گوید : « ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند در مدرسه رفاه نشسته بودیم این قدر یادم هست که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیت الله خامنه ای، آیت الله مفتح، آیت الله محلاتی، آیت الله شاه ابادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند. در اتاقی بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت می کردیم. ساعت حدود یازده و نیم بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: الان این نهضتی ها و بعضی از این وزرای نهضت، اینها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته اند و بناست ساعت ۱۲ از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست ولی ایشان فردی عاطفی و احساسی و ساده است و اینها دورش را گرفته اند و…». بعد از مهدوی کنی می خواهد تا این سمت را بپذیرد. نفوذ وی بر آیت الله خمینی باعث شد تا وی تجدید نظر بدهد و کمیته ها را در اختیار مهدوی کنی قرار بدهد. تفاوت عملکرد لاهوتی و مهدوی کنی بی نیاز از توضیح است.
خسرو شاهی در مصاحبه ای توضیح می دهد که وی با برخی از وزرای کابینه مهندس بازرگان از جمله میناچی نیز موافقت نبوده اما به خاطر اینکه متهم به عدم همکاری با کابینه نشود سکوت کرده است . (۳)
همچنین در آخرین دست نوشته های وی مطلبی پیدا شده است که پیشنهاد می دهد آیت الله اسدالله مدنی به تبریز برود. جو تبریز در اول انقلاب در اختیار آیت الله شریعتمداری بود و این امر خوشایند روحانیون انقلابی نزدیک به آیت الله خمینی چون مطهری نبود . بدینترتیب به نظر می رسد پیشنهاد حضور آیت الله مدنی به تبریز که در آن زمان در همدان بود ، کار وی بوده است. این اقدام در دست گرفتن فضای تبریز موثر بود.
البته رویکرد محافظه کارانه وی با مخالفت هایی در بین نیرو های رادیکال خط امام مواجه بود. این نیرو ها که بعد ها به طیف چپ موسوم شدند جون جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و روحانیونی چون موسوی خوئینی ها نظر مثبتی نسبت به مطهری نداشتند. برخورد تند وی با شریعتی و افراط در چپ ستیزی عامل اصلی شکاف بین آنها بود.
همسر وی می گوید:« بر خی مسلمانان انقلابی چون از پس قدرت فکری او بر نمی آمدند همه نوع تهمتی نثارش می کردند. مثل ساواکی، سرمایه دار، راحت طلب، غیر انقلابی و سنی». (۴)
البته روحانیت سنتی نیز از دیرباز نظرات وی را نمی پسندیدند و بخصوص کتاب حجاب وی را تکفیر کردند. کتاب اقتصاد اسلامی او نیز پس از انقلاب با صلاحدید برخی از روحانیون مسئول و موافقت آیت الله خمینی خمیر شد.
زمان کوتاه حیات پس از انقلاب اجازه نداد تا وی نظرش نسبت به استعفای دولت موقت و یا نظریه ولایت فقیه را صریح ابراز دارد. البته مخالفت او با نهضت آزادی و حساسیت نسبت به آنها مسلم است. وی از کلیت ولایت فقیه دفاع می کرد اما تعریفی که از آن می کرد با آنچه که بعد ها عملی شد تفاوت محسوسی داشت. او در آن دوره کوتاه جزوه ای منتشر کرد تحت عنوان پیرامون انقلاب اسلامی که چندان مورد توجه حکومت قرار نگرفت. نظرات وی در این کتاب تفاوت ملموسی با عملکرد سیاسی وی دارد. وی در این کتاب از ضرورت آزادی های سیاسی برای مخالفین در حکومت اسلامی سخن می گوید. سانسور و محدودیت در مطبوعات ر ا به صورت مطلق رد می کند.
یکی از نقاط مبهم زندگی سیاسی وی چرایی عدم حضور در جمع بنیانگزاران حزب جمهوری اسلامی است. با توجه به نزدیکی وی با بهشتی و رفسنجانی علی القاعده و شباهت دیدگاه روحانیت محور وی با آنها علی القاعده باید در این حزب حضور می یافت. ولی چنین اتفاقی نیفتاد. ممکن است دفاع وی از ضرورت وجود آزادی ها و ارتباط شخصی خوبی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی داشت دلیل این کار باشد. اما او نیز بمانند موسسین حزب جمهوری اسلامی در صدد تشکیل حکومت مکتبی بود و نظر خوشی در کل نسبت به دولت موقت نداشت . به هر حال روشن شدن این مساله کمک بیشتری به تکمیل سیمای سیاسی مطهری خواهد کرد.
میراثی که از وی در دوران هشتاد روزه پس از انقلاب و دوران چند ماهه ریاست شورای انقلاب باقی ماند هموار سازی تشکیل حکومت دینی با قرائت فقه سالارانه و انحصار طلبی سیاسی نزدیکان آیت الله خمینی بود. شباهت هایی را بین عملکرد او درآن دوره کوتاه و علاقه دوران جوانی اش به رویکرد سیاسی نواب صفوی می توان مشاهده کرد. در مجموع دیدگاه سیاسی وی قرابت زیادی با بنیاد گرایی اسلامی دارد که در رویکردی اقتدار گرایانه برای روحانیت زعامت سیاسی قائل است. برآیند فعالیت های سیاسی وی نیز تقویت کننده نیروهای سنتی و ستیز با نیروهای نو گرا و مدرن بود. عملکرد و دیدگاه های سیاسی وی با دموکراسی سازگاری نداشت اما در عین حال بر رعایت آزادی بیان تاکید زیادی داشت. در کل ویژگی های وی به نحوی بود که رفتار منفرد در سیاست را بازتاب می داد و از رفتار گروهی و تشکیلاتی بدور بود.
منابع :
۱- خاطرات مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
http://www.khabaronline.ir/detail/135257/
۲- امام خمینی به روایت محافظش
http://www.moolaabasi.blogfa.com/post-132.aspx
۳- گفتگوی روزنامه ایران با سید هادی خسروشاهی در خصوص مطهری
http://www.khosroshahi.org/main/index.php?Page=definition&UID=36686
۴- مصاحبه با همسر آیت الله مطهری
http://khabaronline.ir/detail/210596/politics/parties
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات