سومین سالگرد جنبش سبز نزدیک به رسیدن مهمترین موسم سیاسی موجود در کشور یعنی انتخابات ریاست جمهوری است که در دوره قبل زمینه ساز بروز یک جنبش اعتراضی وسیع شد که در بطن خود نطفه رویکرد انقلابی را پرورش داد اگر چه خود سمت و سویی اصلاح طلبانه داشت اما مسیر شکل گیری مبارزات سیاسی معطوف به تغییرات بنیادی را هموار ساخت.
واقعه انتخابات ریاست جمهوری بستری بود که جنبش سبز با آن شروع شد. هدف اولیه کسب ریاست جمهوری بود که تقلب آن را ناکام ساخت. هدف دوم ابطال انتخابات و سلب صلاحیت از احمدی نژاد بود که آن هم توفیقی نیافت و اینک دوره احمدی نژاد می رود تا تمام شود.
حال انتخابات ریاست جمهوری آینده چه نسبی با جنبش سبز پیدا می کند ؟ در گام اول باید گفت جنبش سبز در قالب خاص خود به پایان رسیده است. اما معمولا جنبش های سیاسی نمی میرند بلکه از صحنه کنار می روند حال با این نگاه انتخابات ریاست جمهوری آینده می تواند فرصتی برای احیای آن تلقی گردد.از جهتی دیگر جنبش سبز به عنوان یک جنبش اجتماعی و اعتراضی وسیع به نظر می رسد که به پایان رسیده است ولی محصول فعالیت این جنبش شکل گیری یک طیف سیاسی است که تمایل دارد جمع خو دش را تحت نام جنبش سبز نام گذاری کند و رهبران نمادین انها نیز میر حسین موسوی و مهدی کروبی هستند.
طبیعی است تدوین هر نوع استراتژی برای این واقعه مهم سیاسی آینده کشور از منظر جنبش سبز نیازمند سازگاری و تطابق با مسیری دارد که این جنبش پس از انتخابات با ورود به اعتراضات خیابانی پیمود و باید راه حل ها و پاسخ هایی برای عبور از تنگنا ها و مشکلاتی که باعث شد این جنبش به اهدافش نرسد، داشته باشد .بنابراین رویکرد انتخاباتی جنبش سبز یعنی کسانی که با این جنبش همراه بودند می بایست از آنجایی شروع شود که جنبش متوقف شد.
به موازات جنبش سبز بخشی از اصلاح طلبان که تمایل به مرزبندی و حفظ تمایز خود داشته اند از انتخابات مجلس به بعد بازنگری در مسیری که جنبش سبز طی کرد را در دستور کار قرار داده اند .
این طیف که سید محمد خاتمی رهبری آنها را بر عهده دارد تصمیم گرفته اند بازگشت به قدرت و فعالبت در داخل ظام سیاسی و تعامل با خطوط قرمز حکومت را در پیش بگیرند. از دید آنها فرصت انتخابات ریاست جمهوری پیشرو فرصتی است تا بتوانند اعتماد و موافقت حکومت برای سیاست ورزی در چهارچوب نظام را جلب نمایند.
به نظر می رسد هدف برای آنها لزوما پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نیست بلکه فرصت حضور در رقابت های انتخاباتی است تا فضایی را برای فعالیت ولو هر چه محدود در عرصه سیاسی کشور بدست آورند.
احتمالا افرادی چون محمد رضا عارف و اسحاق جهانگیری مورد نظر جریان خاتمی باشند. محور اصلی این جریان بنیاد باران است و در وهله بعد احزابی چون مجمع روحانیون مبارز و کارگزاران سازندگی را شامل می شوند. در مداری دور تر سازمان مجاهین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت قرار دارند.
این گروه ها در حال حضار قعال نیستند و در وضعیت به هم ریخته ای بسر می برند. فشار حکومت باعث رکود و نیمه تعطیلی فعالیت های آنان شده است .ارتباطات بین آنها و بنده شان از بین رفته است.
آنها می پندارند حضور در انتخابات ریاست جمهوری به آنها فرصت می دهد تا شبکه های از هم گسیخته شان را ترمیم کنند.
اما چالش بزرگ این جریان چگونگی تعیین نسبت با بدنه جنبش سبز و رهبران نمادین آن از یکسو است و در سوی دیگر موافقت نظام سیاسی و رهبری با فعالیت مجدد انها است. حضور در انتخابات ریاست جمهوری آینده در شرایطی که رهبران نمادین جنبش سبز در حصر بسر برند و زندانیان نیز آزاد نشده و احزاب ورسانه ها مجال فعالیت آزاد پیدا نکرده باشند از دید کثیری از نیرو هیا سبز بی معنا است و حتی بخشی از آنان این کار را خیانت تلقی می کنند.
حکومت آشکارا نشان داده است که اصلاح طلبان باید با تجدید نظر ، حمله و نفی جنبش سبز و همه مواضعی که به نوعی سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان محسوب می شود راه متفاوت با عملکرد سالیان اخیر بر گزینند.
در این خصوص بین همه گرو ه های اصول گرایان اجماع برقرار است. فقط دامنه و کعیار گزینش فرق می کند. طیف افراطی مثل جبهه پایداری و جمعیت رهپویان تنها برای احزابی مثل مردمسالاری حق فعالیت قائل است. اما طیف میانه مثل موتلفه و تشکل های همسو و جمعیت رهروان ولایت با تعدیل ها و انتقاداتی به سیاست ورزی خاتمی روی خوش نشان می دهند.
اما چالش اصلی این است که رهبری و بخش مسلط قدرت ممکن است دیگر دلیلی نبیند اصلاح طلبان اخراج شده از قدرت را دوباره به داخل حوزه نقش آفرینی در حکومت راه بدهد.بنابراین برخورد با اصلاح طلبان بمثابه مواجهه با نهضت آزادی در دهه شصت و هفتاد خواهد بود . فعالیت آنها تا جایی تحمل می شود که از مرز بین حکومت و اپوزیسیون فرا تر نروند. ازینرو ممکن است فعالیت های انتخاباتی اصلاح طلبان در شرایطی تهدید برای حکوم تتلقی شود وب برخورد های امنیتی جدیدی با آنها صورت بگیرد .
یکی از شانس های اصلاح طلبان بالا گرفتن شکاف و اختلافات در داخل اصول گرایان است تا جناح میانه رو و دور تر آنان از بازگشت اصلاح طلبان به قدرت حمایت کند. اما با توجه به فاصله زمانی کمتر از یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و نقاط اشتراک بیشتر اصول گرایان علی رغم همه تضاد ها و درگیری در مقایسه با اصلاح طلبان لذا این امکان بخت بالایی ندارد.
همچنین به نظر می رسد بخش میانه روی اصول گرایان ، مشارکت سیاسی اصلاح طلبان را نه برای توزیع قدرت بلکه بیشتر به عنوان سپر بلا در برابرحملات حذفی حریف تندرو می خواهد .
اظهار نظر مبهم و دو پهلوی کدخدائی سخنگوی شورای نگهبان در خصوص کاندیداتوری سید محمد خاتمی را نمی توان دلیلی بر تصمیمی در درون نظام دانست. رصد کردن سوابق قبلی عملکرد انتخاباتی حاکمیت نشان می دهد که معمولا حکومت تا قبل از مراحل نهایی انتخابات نوعی گارد باز اختیار می کند تا توجه بازیگران سیاسی گوناگون به انتخابات را جلب کند و درست در گام آخر نزدیک به شروع فرایند انتخاباتی برخورد های حذفی و محدود کننده را انجام می دهد.
به عبارت دیگر مدیریت فضا برای به حاشیه راندن دیدگاه های تحریمی و برخورد منفی با اصل انتخابات یکی از اجزاء مهم مهندسی انتخابات در جمهوری اسلامی است.
اما تا کنون خاتمی قصد و اراده ای برای کاندیداتوری نشان نداده و ترجیح وی ایفای نقش پدر معنوی و رهبری جریان اصلاحات است. البته هنوز زود است در این خصوص داوری کرد. ممکن است اتفاقات غیر منتظره ای رخ بدهد که باعث ورود خاتمی به صحنه انتخابات شود.
در بین کسانی که مشوق بازگشت اصلاح طلبان به داخل مرز های قانونی نظام سیاسی و اتخاذ رویکرد انتقادی نسبت به رفتار های جنبش سبز در قالب اعتراضات خیابانی و رویکرد منفی نسبت به صندوق های رای در انتخابات های غیر آزاد هستند ، عباس عبدی نقش پر رنگی دارد. وی که در پایان دروه اول ریاست جمهوری خاتمی توصیه به خروج از قدرت می کرد امروز منادی بازگشت اصلاح طلبان به قدرت است .
اما در حوزه مشترک بین جبهه سبز و اصلاح طلبان دو رویکرد بینابینی نیز وجود دارد که شباهت های در خوری با هم دارند. سخنان اخیر حجت الاسلام عبدالله نوری و راهبرد های پیشنهادی علیرضا علوی تبار هر دو از این دسته هستند.
راهکار های آنها مبنی بر اتحاد راهبرد دولت محور با اتکاء به جنبش اجتماعی کنترل شده در چهارچوب قانون اساسی است.
دیدگاه آقای علوی تبار تقریبا همان رویکردی است که سعید حجاریان در قالب استراتژی چانه زنی از بالا و فشار از پایین مطرح کرده بود. البته علوی تبار با توجه به شرایط کنونی کشور گام های محافظه کار تر و خواست هایی محدود تر از آن دوره را مطرح می کند.
اما عبدالله نوری که مواضعی تا حدی متفاوت با دوران زندان و انتخابات ۱۳۸۸ اتخاذ کرده ، معتقد به فعالیت هدفمند و متشکل اصلاح طلبان با تعریف جدید و مرزبندی با جریان برانداز و اپوزیسیون معتقد به حمله خارجی است. او معتقد به تعریف فعالیت ها بر اساس همپوشانی اصلاح طلب ها و جنبش سبز است.
به باور وی “شکافتن معنای اجرای بدون تنازل قانون اساسی می تواند یکی از مهمترین ابعاد برنامهی اصلاحات در شرایط فعلی باشد”.
هم علوی تبار و هم عبدالله نوری بر فعالیت در چهارچوب قانون اساسی فعلی و مخالفت باتغییرات بنیادین و انقلابی و جریان برانداز و خشونت طلب تاکید دارند. این فعالیت ها را فعلا باید تلاش های فردی و جمعی محدود برای ساماندهی به جریان اصلاحات دانست.
عبدالله نوری می تواند کاندیدای دیگر اصلاح طلبان باشد . البته وی علی رغم تعدیل مواضع ولی باز تردید وجود دارد که از فیلتر شورای نگهبان بگذرد.
هنوز معلوم نیست تاثیر این فعالیت ها چه باشد و چقدر بتواند اصلاح طلبان را بسیج نماید. اما فعال شدن عبدالله نوری می تواند جریان اصلاحات را از حالت یکه سالاری خاتمی خارج کند و آن ر ا به سمت رهبری چند مرکزی سوق دهد. فعال شدن سید محمد موسوی خوئینی ها نیز می تواند این چند مرکزی را گسترش بخشد .
البته در قطب چپ هم هستند افرادی از جریان جنبش سبز و اصلاح طلبان رادیکال مانند ابوالفضل قدیانی ، محمد نوری زاد و مصطفی تاجزاده که رویکرد نقد صریح رهبری را توصیه می کنند که پافشاری بر آن می تواند منجر به تغییر رفتار شده و نیروی اجتماعی را برای تحمیل تغییرات به خامنه ای خلق کند. شورای هماهنگی راه سبز امید نیز به نظر می رسد کماکان راهبرد اعتراضات خیابانی را مد نظر داشته باشد.
حال باید دید رویکرد رادیکال جنبش سبز و یا محافظه کار خاتمی به جریان غالب در بدنه اصلاح طلبان تبدیل خواهد شد یا راه حل های میانه نوری و علوی تبار مورد توجه قرار خواهند گرفت و این شکاف را پر می کنند.
البته هنوز تا انتخابات ریاست جمهوری خیلی مانده است و هنوز چهره های اصلی در صحنه حضور نیافته اند. فقط محسن رضایی حضور خود را به صورت قطعی اعلام کرد که با توجه به ناکامی های وی در دو دوره پیش وشکست فاحش جریان متبوعش در انتخابات مجلس نهم گزینه ای جدی به حساب نمی آید.
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات