سخنان رهبری در جمع دانشگاهیان نشانگر شدت یافتن خطای وی در ارزیابی از وضعیت موجود جهان و کشور است. وی میپندارد دنیا در آستانه تحول عظیمی است که هژمونی غرب و نظام تک قطبی بینالمللی را به هم ریخته و در نظم جدید جهانی جمهوری اسلامی در موقعیت قویتری قرار خواهد گرفت.
در تصور بیمار او ایران کشوری است که حرف نوین و موج آفرین برای دنیا دارد. البته منظور او از ایران، نیروهای وابسته به حکومت و به خصوص دانشگاهیان و نظریه پردازان مدافع نظام هستند. او در اصل میخواهد بگوید که ایران تحت رهبری وی بر اساس مدلی که او آن را مردم سالاری دینی میخواند، امروز به محوری در سامان مطلوب جهان بدل شده است!
دور افتادن از واقعیت
البته ادعای وی در خصوص مردمسالاری دینی ادعایی گزاف بیش نیست. ضمن اینکه خود این مفهوم نیز بی معنا است و کارایی برای حاکم کردن مردم بر سرنوشت خویش ندارد و بیشتر همان مشروطه مشروعه را باز میتاباند که از پایگاه دین برای مخالفت با مشروطه ابداع شد. حکومت تحت رهبری خامنهای در اصل یک استبداد دینی است که بر تمامیت خواهی فردی وی و سلطه نظامیان بر سیاست استوار است.
این سخنان که نوعی خیال بافی است، آرزوی فردی را باز میتاباند که متوجه شعلههای آتش برخاسته در کنارش نیست و خود را در استخری تصور میکند که خنکی امواج آب به وی مسرت بخشیده است.
ارزیابی وی روشن میسازد که قدرت تشخیصش یا دچار اختلال جدی شده و یا اینکه بمانند سیره همه مستبدین کاری به واقعیت ندارد و میخواهد هر طور شده روایتش را بر واقعیتها تحمیل نماید.
افزایش خرافات در حکومت و زیاد شدن ادعاهای موهوم در بین نزدیکان به رهبری و به خصوص مباحث مربوط به مهدویت آخرالزمانی این احتمال را قوت میبخشد که خود وی نیز عمیقاً تحت تأثیر این حرفها است.
گویا موفقت نسبی در سرکوب مخالفان و تثبیت اقتدار خود در حکومت به تدریج وی را به جایی رسانده است که میپندارد میتواند هر برساخته و ذهنیتی را جایگزین حقیقت امور نماید.
این پریشان گویی و بی اعتنایی به واقعیتها و دل بستن به خانه شکننده رویاهای دست نیافتنی بر نگرانیها میافزاید. اگر دامنه تبعات این محاسبات غلط فقط دامن وی و اطرافیانش را میگرفت، مسئلهای نبود اما با توجه به جایگاه مهم او در حکومت و هرم تصمیم گیری نظام، این کشور و ملت هستند که در تحلیل آخر باید تاوان عظمت طلبیهای بی بنیاد وی را پس بدهند.
جهان امروز
البته از نقش برخی از دانشگاهیان و متفکران ایرانی داخل و خارج نیز، که به گونهای مینویسند و سخن میگویند که گویی نظام سرمایه داری و آمریکا در پیچ آخر عمر خود قرار دارد، نباید غافل شد. بعید نیست که این بحثها در اختیار ولی فقیه قرار گیرد و اعتماد به نفس او را افزایش دهد.
این سخن درست است که جهان در حال تغییر است و نظام تک قطبی آیندهای ندارد، اما این تحول فرایندی زمانبر است و این تردید نیز وجود دارد که جهان به سمت ترکیب متعادلی از توزیع قدرت برود. آنچه امروز در افق دنیا دیده میشود جایگزینی و یا هم سطحی چین در برابر آمریکا است. غرب ممکن است قدرت سابق خود را از دست بدهد اما همچنان یک نیروی عمده در دنیا باقی میماند. بحران اقتصادی کنونی اروپا و آمریکا نیز به مانند بحرانهای قبلی سپری خواهد شد. این مسئله یک واقعیت عینی است و خارج از نظر مثبت و منفی نسبت به نظام سرمایه داری و یا غرب موجودیت دارد.
ایران در جهان
اما حتی اگر فکر کنیم دنیا بزودی سیمای دیگری به خود میگیرد و ابر قدرتی آمریکا نیز افول میکند، باز دلیلی بر این نمیشود که ایران و یا به تعبیر دقیقتر جمهوری اسلامی در سپهر منطقه و دنیا قدرت یابد. رصد کردن واقعیتها و تحولات منطقه و جهان نشانگر ضعیف شدن موقعیت ایران است.
گسترش اختناق، خرافات و ناکارآمدی در حکومت جایی برای حرفهای نوین نگذاشته است. این تصور که گفتمانهای حکومتی در دنیا موج آفرین بوده و یا میتواند جمهوری اسلامی را در تحولات جهانی برنده سازد، یک شوخی و تعارفی بی مسما است.
اکثر قریب به اتفاق اندیشه ورزان و صاحبان تفکر یا مجبور به خروج از کشور شدهاند و یا سانسور و خود سانسوری سازندگی آنها را از بین برده است. در تمامی گفتمانهای بدیل برای نظم مسلط جهان ایران مطلوب خامنهای جایگاهی ندارد. حتی در بیداری اسلامی مد نظر وی، فقط حزب الله است که نگاهی مثبت به ایران دارد. در طول سه دهه گذشته تا این قدر شکاف بین جهان اسلام و جمهوری اسلامی وجود نداشته است.
تصور “قبله عالم”، به شکلی مغشوشتر
حال ولی فقیهی که اینک حتی فصل الخطاب بودنش در جمع پیروان نیز زیر سوال رفته، میپندارد که جایگاهی مهم در تحولات جهانی یافته و در آستانه فتحی تاریخی است!
این میزان توهم و ذهنیت مالیخولیایی در بین حاکمان ایرانی کم نظیر است. حتی پادشاهان قاجار که خود را قبله عالم مینامیدند تا به این حد دچار اغتشاش ذهنی در برآورد قدرت خود و دیگران نبودند.
این مشکل از ذهنیتی بر میآید که فکر میکند با ابزار قدرت میتواند تمامی اذهان را تغییر دهد. از این رو بدون توجه به ناکامیها و زشتیهای عملکرد خود که هزینه گزافی از جمله بر دیانت سنتی تحمیل نموده، با افتخار کارنامه شکست خوردهاش را چون الگویی برای جهان معرفی مینماید تا ببینند ایران با ابتنای تمدن بر پایه “معنویت” چه پیشرفتی کسب کرده است! در حالی که نتیجه کار وی و زیر دستانش عمدتاً پسرفت است و آن بخش از جامعه ایران نیز که توانایی دستیابی به پیشرفت را دارد در زیر ضربه حکومت و ساختار سرکوب به سختی روزگار را میگذراند.
ولی فقیه عامدانه از واژه هندسه استفاده میکند چون فکر میکند در سایه مهندسی و طراحی میتواند هر کاری را انجام دهد و بر همه تنگناها و یا واقعیتهای نا مطلوب غلبه کند. در این مهندسی فقط ادعا میشود و از عمل خبری نیست. همچنین با استفاده از خشونت و ارعاب آن بخش از جامعه را که توانایی تشخیص خالی بودن انبان عمل را دارد، نیز ساکت میگردد. او به صورت گسترده مجاز و واقعیت نما را به جای واقعیت قرارمی دهد و فکر میکند این چنین جواب میگیرد!
“مقام معظم” حکومت، به صراحت ابراز نا خرسندی میکند از اینکه صفت حکومتی برای تشکلهای دانشجویی و دانشگاهی حکومت تبدیل به دشنام شده است. به باور وی جانبداری و دفاع مطلق از نظام یک فضیلت است اما همزمان به صورت پارادوکس دانشگاهها و مجامع علمی غرب را متهم میکند که جهت گیری دارند وبی طرفانه مسائل را نمیبینند! بر خلاف ادعای وی، وجود دانشگاههای مستقل و مکاتب فکری انتقادی از عوامل اصلی پیشرفت غرب بوده و است. دانشگاه مطلوب وی کسانی را تولید میکند که فقط متملق هستند و یا علم و تکنولوژی را در خدمت تداوم بقای قدرت خودکامه قرار میدهند. در دانشگاه وابسته و ایدئولوژی محور که توجیه کننده قدرت باشد نه علم ریشه میدواند، نه حریت و نه میتواند موج آفرینی کند.
دانشگاه بالنده و کارامد نیازمند استقلال و نگرش انتقادی است. به همین دلیل است دانشگاهیانی که در خدمت استبداد دینی قرار گفتهاند، اکنون بدنام هستند و مورد اعتراض دانشجویان و دانشگاهیان.
این سخنان بار دیگر برگ تأییدی است که شخص اول حکومت بنای تغییر موثر در وضعیت موجود را ندارد. توهم بدخیم وی کشور را بیشتر به پرتگاه جنگ و نابودی نزدیک میسازد. خطرات خیال بافیهای وی و نشاندن بر ساختههای کاذب به جای واقعیت بیش از گذشته کیان کشور و ملت را تهدید میکند.
از اینرو نیروهای دلسوز وطن و مدافعان ایرانی آباد و آزاد شایسته است این خطر را جدی بگیرند. ایران در طول تاریخ معاصر بارها ضربات سنگینی از حاکمان متوهم و جاه طلب خورده است. اما این بار آیا کودکی پیدا خواهد شد که فریاد بزند خامنهای لخت است تا پیله توهم وی پاره شود و یا دریابد فریبکاری و رجز خوانی در زمانه کنونی کارساز نیست.