ائتلاف مطلق گرایی بر علیه اعتدال

ماجرای جنجالی و خونین فیلم تحریک کننده و توهین آمیز نسبت به پیامبر اسلام بار دیگر تقابل آزادی مذهب و آزادی بیان را برجسته ساخت. همچنین تساهل مذهبی را در برابر تعصب مذهبی قرار داد. صرفنظر از ماجرای معما گونه و مبهم تولید فیلم و قربانی شدن دیپلمات های بی گناه امریکایی در پای مسئله ای که در آن هیچ دخالتی نداشتند ، جنبه های مذهبی و رویارویی حقوقی و نظری بعدی مهم از بحران اخیر است.


از یکسو جامعه آزاد و ضرورت عدم دخالت دولت در نشر آزاد دیدگاه ها و آثار هنری مطرح است. از سوی دیگر توجه به آزادی مذاهب و شرط الزام آور آن در حرمت گذاشتن به باور های مقدس ادیان اهمیت دارد که شمار زیادی از مردم دنیا دل در گرو آنها دارند.
برخورد خشن و غیر قابل دفاع جمعی از مسلمانان عصبانی و بروز نا موجه غیرت دینی به طور نا نوشته ادعایی دیگر را مطرح می سازد که اگر دول غربی جلوی هتاکان به مقدسات اسلامی را نمی توانند بگیرند ، مسلمانان نیز نمی توانند کنش اعتراضی خود شان را کنترل کنند!
تا کنون در برابر تلاش هایی هنری و ادبی که باور های ارزشی اسلامی در جهان غرب را به چالش طلبیدند ،واکنش اعتراضی توده های مسلمان معمولا خشونت آلود بوده است و این ذهنیت حاکم شده است که این طرح ها بر اساس برنامه ریزی درازمدت دول غربی انجام شده و این دولت ها به همراه اکثریت مردم کمر به نابودی اسلام بسته اند! در حالی که در واقعیت چنین نیست و تفاوت عظیمی بین تصویر ذهنی جهان اسلام و نحوه بروز این برخورد ها در جوامع غربی وجود دارد.
معمولا عده ای محدود بر اساس ابتکار شخصی و یا برنامه گروهی مشخص که ارتباط خاص و سازمان یافته ای با دولت و جامعه مدنی ندارد ، صورت می گیرد و عمدتا نیز خود کار هنری اعم از نوشته ، کاریکاتور ، نقاشی و فیلم مورد تایید اکثریت شهروندان کشور های غربی نیست اما آنها از حق آزادی بیان و نشر این دیدگاه ها دفاع می کنند و این جوامع به راحتی حول صیانت از این حقوق بسیج می شوند اگر چه لزوما موافق محتوی جنجالی نیستند.!
البته در سالیان اخیر جریان اسلام ستیزی در غرب رشد داشته ولی هنوز هواداران توده ای اندکی دارد . این جریان در دامن زدن به درگیری های دینی و نفرت پراکنی مذهبی نقش بسزایی دارد.
اما در کشور های اسلامی وضعیت فرق می کند. بخشی از جامعه که از استبداد مذهبی و یا هژمونی مذهب در عرصه عمومی ناراحت هستند و رویه افراطی ضدیت با اصل دیانت را در پیش گرفتند ، معمولا با توهین به باور های اسلامی همراهی می نمایند . اما بخش های دیگر منتقد جامعه که مذهبی هستند و یا رویکرد آتئیستی معقول و معتدل دارند به مخالفت منطقی و مستدل می پردازند.
توده های مسلمان که نگاه تعبدی به دین دارند ، معمولا بشدت خشمگین شده و واکنش های نا معقول از خود بروز می دهند. آنها چون در جوامعی زیسته اند که امکان نشر و طرح مطالب در عرصه عمومی بدون اجازه دولت وجود ندارد ، لذا قادر نیستند درک کنند که دولت های غربی در جوامع آزاد نمی توانند جلوی پخش مطالب ضد اسلامی را بگیرند . بنابراین از دید آنها دولت های غربی در تحلیل آخر مسئول آزردن مسلمانان قلمداد می شوند.
از سوی دیگر لازمه آزادی مذاهب و تکثر گرایی مذهبی پرهیز از توهین و بیان مطالب تحریک آمیز علیه مذاهب موجود است . حال چگونه می شود این تعارض را حل کرد. دشوار بتوان برای وجهی از آزادی تقدم قائل شد و وجه دیگر را تنزل داد.
به نظر می رسد چاره کار در به رسمیت شناختن حق توهین کردن بمثابه شعبه ای از حق خطا کردن در عین مذمت دانستن خود عمل توهین و تحریک است. تا جامعه از واکنش های خشن و تعصبات خطرناک ایمن گردد. اما در عین حال جریان توهین و تمسخر باور های بخش های مختلف جامعه و جهان نیز محدود گردد و تعادلی بین نقادی حق طلبانه و تحمل عقاید و خطوط قرمز برقرار شود.
اگر چه در بدو امر این راهبرد متناقض به نظر می رسد اما مزیت های فراوان و انکار ناپذیر جامعه آزاد ناگزیر حکم به پذیرش شر حق بیان محتوی های گزنده و توهین آمیز می دهد. اما با نفی خود توهین ، جامعه به سمتی می رود تا از این حق استفاده نکند . جامعه آزاد یک جامعه در هم و مخلوط است که سیمای یکپارچه ناب و پاک ندارد . بمانند طبیعت و اکو سیستم هر نوع انتخابی بسته به هر دستگاه ارزشی در پیش روی انسان قرار دارد اما نتیجه نهائی این جامعه تناسب بیشتری با معیار های ناب دارد و ظرفیت بیشتری برای رهایی و رستگاری انسان خلق می کند.
دخالت در جلوگیری اجباری از این موارد با توجه به ماهیت سوبجکتیو و ذهنی آنها عملا مسیر تحدید بیان را مساعد می نماید. تشخیص اینکه چه چیزی جایز است و چه چیزی فاسد کننده اذهان است و یا توهین آمیز قلمداد می شود کار سخت و در برخی موارد نا شدنی است نمی توان اجماع در این خصوص برقرار کرد. فقط می توان دعوت به تعامل کرد و همچنین قوانینی را وضع نمود تا سامانی به بحث بدهند و به نوعی تزاحم ها و تقابل ها را مهار کنند. قانون قیود موجه آزادی بیان را مشخص می سازد قیودی که منعطف هستند و پویا و از جامعه ای به جامعه دیگر بسته به خصوصیات فرهنگی و درجه توسعه یافتگی و همچنین از زمانه ای به زمانه دیگر تغییر می یابند.
اگر تکثر مذهبی و فرهنگی در نهاد جامعه و ضمیر خود آگاه آن نهادینه شود و قبح توهین و یاوه گویی و هرزه گویی در عرصه عمومی ریشه بدواند آنگاه سخنان توهین آمیز بر علیه ادیان و مسلک ها پژواکی پیدا نمی کند و خود جامعه آنها را مهار می سازد.
مهم آنست که رسانه های جمعی مرتب فضیلت رواداری مذهبی و عقیدتی و ارزش گفتگوی انتقادی و جدلی بین هویت های گوناگون در جامعه را ترویج نمایند. خشونت های فرقه ای و نفرت پراکنی مذهبی هنگامی بوقوع می پیوندد که نوعی اراده برای یکسان سازی و یا حذف اجباری یک هویت و عقیده تجلی می یابد. اگر قوه تشخیص انسان ها و شایستگی آنها برای انتخاب مسیر زندگی خود به رسمیت شناخته شود و بند ناف حیات مکاتب عقیدتی از قدرت بریده شود آنگاه بسیاری از نزاع ها بر سر شکل دادن به باور های آنها از بین می رود چون در نهایت بقای هر آئین بر اساس تداوم نظر مثبت باورمندان به آن تعیین می شود. اگر هر مذهبی پیروان خود را از دست بدهد آنگاه دیگر آینده ای نخواهد داشت. به عبارت دیگر قواعد بازار و مکانیزم عرضه و تقاضای اجتماعی سرنوشت نظام های عقیدتی را مشخص می سازند.
در مقابل هر نظر ، اثر و فرآورده فرهنگی که از نظر جمعی و یا دینی نا مطلوب ارزیابی می شود می توان با ابزار های مدنی و غیر خشونت آمیز برخورد کرد. در چنین فضایی دیگر تعصب و هیاهو رنگ می بازد و ایده ای دوام می یابد که از آزمون مواجهه استدلالی و عقلانی سربلند بیرون بیاید. می توان از طریق نهاد های قانونی که متعهد به رعایت آزادی بیان هستند مدد گرفت و ضربات ناشی از تعرض به باور های مذهبی را جبران کرد. اما برخورد کلامی و اثبات دعاوی نادرست و تمسخر آمیز کارایی بیشتری دارد.
مسلمانان بیشتر نیاز دارند تا به تمرین مدارا و روادرای بپردازند و تحمل خود را نسبت به نظرات مخالف و توهین ها افزایش دهند.
قرن بیستم و بیست و یکم بیش از گذشته منادی دعوت به افزایش تحمل مذهبی و تسامح بوده است. اما به موازات این روند ، گرایش هایی معمولا معطوف به قدرت بوده اند که بر تنور درگیری های فرقه ای و منازعات مذهبی دمیده اند.
ماجرای جنجالی فیلم ” بی گناهی مسلمان ها” آخرین نمود از این تلاش ها هستند که چگونه جریانات متضاد هویتی ، حیات کوتاه مدت یکدیگر را تضمین و فرصت های تاکتیکی فعالیت برای یکدیگر فراهم می کنند و می کوشند تا نیروی مقابل میانه رو را کنار بزنند و عرصه را برای رویارویی نهایی مساعد سازند. جریانات ضد اسلامی در آمریکا و مسحیان پاس می دهند به اسلام گرایان افراطی ضد غرب تا با اقدامات خشونت آمیز و غیر قابل دفاع ، تبلیغات نا درست آنها در برقراری این همانی بین ذات اسلام و خشونت تایید شود. جریانات میانه رو که منادی صلح ، گفتگو و همزیستی صلح آمیز هستند در بین چرخ دنده های طرفین گرفتار می شوند و آماج حمله قرار می گیرند.
کسانی که سفیر بیگناه آمریکا در لیبی را به همراه سه کارمند دیگر و محافظان لیبیایی کشتند و آنهایی که پرچم یک کشور را به زیر کشیدند و آتش زدند نا خواسته بیشتر به اسلام لطمه زدند . اکنون خشونت ها ، ساختمان های ویران شده ، اجساد کشته شدگان و پرچم های سوخته در مقابل انظار جهانیان قرار دارد و فیلم سخیف و موهن بر علیه پیامبر دیده نمی شود!
سازمان دهندگان فیلم فوق خوشحال هستند که به هدف شان رسیده اند که مسلمانان خطرناک هستند و اسلام دینی است که قتل و غارت را تجویز می کند! ممکن است طراحان چندان هوشیار نبوده باشند و از سر نا دانی و نا آگاهی دست به این اقدام زده باشند اما این مسئله در حد این اقدام نیست. حرکت محدود ولی در عین حال در حال رشد اسلام هراسی که در آمریکا به راه افتاده است و اقدامات افراطی و خرد سوز کسانی که جنگ با اسلام را آغاز کرده اند ، در حکم سلاحی کارآمد برای بنیاد گرایان اسلامی است که تقابل خصومت آمیز با غرب و نابودی آمریکا را سرنوشت محتوم جهان اسلام بشمار می آورند. آنها در اشکال متفاوتی هستند از حامیان دو آتیشه ولایت فقیه در ایران گرفته تا تروریست های القاعده که برای اجرای احکام اسلام در کوه و بیابان پناه گرفته اند ، در آرزوی اقدامات ویرانگری هستند که بحران جدی در جهان غرب ایجاد نماید.
البته مسلمانان افراطی مصر که برخورد های خشونت بار و نا عادلانه ای بر علیه شهروندان قبطی مصر داشته اند نیز مقصر هستند چون یا باعث شده اند برخی از مسیحیان قبطی به سمت واکنش خشونت آمیز بروند و یا بهانه به دست نیرو های اسلام ستیز و افراطی آنان داده اند.
جریان سلفی ها که می کوشند پس از بهار عربی ، فضای سیاسی و ساختار قدرت دولت های عربی را تسخیر کنند و آنانی که در رویای گسترش بیداری اسلامی و احیاء خلافت جهان گستر ولایی هستند ، می کوشند تا ماجرای این فیلم موهن و سبک را وسیله پیشرفت سیاسی خود قرار دهند. برای آنان توهین به پیامبر فی نفسه و بخودی خود مطرح نیست بلکه به عنوان سوختی برای تسریع ماشین قدرت خویش به آن می نگرند.
خامنه ای در برخوردی شتابزده بلافاصله انگشت اتهام را به سمت صهیونیزم و دولت آمریکا نشانه می رود تا به زعم خود از این فرصت برای اثبات درستی سیاست ستیزه جویی بر علیه غرب استفاده کند و تاییدیه ای بر نظرش بگیرد که آمریکا خصم آشتی ناپذیر مسلمانان جهان است و ابایی از اهانت های سخیف نسبت به مقام بزرگترین چهره مقدس مسلمانان ندارد!
در آن سوی میدان نیز جریاناتی که تبعیض و بی عدالتی بر علیه مسلمانان را ترویج می کنند تیغه دیگر این قیچی را تشکیل می دهند. این ائتلاف نا خواسته دو دشمن کمر بسته نتایج شومی برای دنیا ، انسانیت و اهداف واقعی ادیان دارد. یکی از چالش های مهم قرن بیست و یکم غلبه بر این اتحاد تاکتیکی و مقطعی مطلق گرایان هویتی بر علیه اعتدال ، میانه روی و تکثر گرایی است.
نمود رویکرد عقلانی ، اخلاق گرا و مدنی در بحران اخیر محکومیت توامان مخالفت خشونت آمیز و قتل دیپلمات ها و نمایندگان دولت آمریکا همراه با رفتار موهن و غیر مسئولانه سازندگان فیلم بر علیه پیامبر اسلام است. اگر چه آنها نیز نباید آماج مجازات های خودسرانه و فیزیکی واقع شوند.
رجوع به نظام قضائی آمریکا و پیگیری حقوقی می تواند این نوع حرکات فاجعه بار را مهار نماید.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.