دموکراسی بستر مناسب بروز کنش ملی

ملیت و صفت ملی مفهومی ریشه دار در فرهنگ سیاسی و رفتار عامه مردم ایران است. اما برخلاف وضوح این مساله در نگاه اول، مفهوم فوق با پیچیدگی و گستردگی روایت و تفسیر مواجه است. اینکه مدلول و مصداق عینی ملی بودن چیست، بحث مفصلی می طلبد. همچنین به پویایی و دگرگونی این مفهوم و تجلیاتش در ادوار مختلف زمانی و پیوند آن با عوامل محتلف نیز باید توجه داشت.

اما بزرگترین مانعی که بر سر دریافت برداشت درست از رفتار ملی و رویکرد ملی در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران وجود دارد نگاه قالبی و تبدیل پاره ای از تجارب تاریخی خاص به جزم هایی فراگیر در تعریف کنش ملی است. شی گرایی و از خود بیگانگی به میزان زیادی در برخی روایت ها از ملی بودن در عرصه سیاسی ایران به چشم می خورد.

در این برخوردها یک مصداق به کلیت مفهوم ملی بودن تعمیم یافته و بخ این ترتیب پوسته بر مغز و جوهره مفهوم سایه افکنده است. البته هر کدام از این روایت ها در مقطع زمانی خود شان پدیده های مثبتی بوده اند و در تکوین حیات ملی ایرانیان نقش داشته اند اما این مطلب مطلق کردن آنها و وارونه سازی فرایند انتساب و تطبیق ویژگی ملی را رد می کند.
در ادامه چهار برداشت اصلی که به غلط معیار انحصاری و اصل یکتای ملی بودن تعریف شده اند و گروه های مختلف و گاه متعارض حامی آنها هستند به اختصار تشریح می شود.

نخست می توان پاره ای از طرفداران ایران پیش از اسلام را ذکر کرد که به گسست تاریخی معتقد هستند وایران بعد از اسلام را شایسته نام ایران نمی دانند و دعوت کننده به احیاء مناسبات ایران دوران ساسانی و چه بسا باستانی هستند. در این دیدگاه ملی یعنی ایران دوره هخامنشی و ساسانی. صرفنظر از اینکه داعیه های آنها و تعریفی که از ایران می کنند صرفا مبتنی بر یک سری فرضیه است و قطعیتی پیرامون این برداشت ها هنوز وجود ندارد و وجه افسانه ای و تخیلی آن پر رنگ تر است، اما آنها بخش خاصی از تاریخ ایران را می خواهند به تمامیت آن تعمیم دهند. در حالی که هیچ دلیل منطقی وجود ندارد ویژگی وخصوصیات ذاتی ساکنان ایران زمین فقط در دوره تاریخی فوق بروز پیدا کرده باشد. یا آن ویژگی ها حالت ناب وخالص واصیل برای ایرانیان داشته باشد.

می توان پذیرفت که هخامنشیان امپراطوری و واحد سیاسی و جغرافیایی ایران را پایه گذاردند و ساسانیان نیز آن را تداوم بخشیدند. ولی تلاش آنها و سامان فرهنگی، سیاسی و تعریف آنها از ملیت و ملت مربوط به یک دوره تاریخی خاص است. برخی مضامین از آن روزگاران تداوم یافته ولی برخی از آنها نیز زوال یافته اند. لذا ویژگی های جامعه ایرانی در پیش از اسلام را نمی توان صرفا معیار ملی و یا غیر ملی بودن و یا نسبت ایرانی قرار داد.

نوع برخورد با سلطنت و اعتقاد به ضرورت آن نیز در همین چارچوب می گنجد. دیرینگی پدرسالاری سیاسی، حکومت فردی و سلطنت در قالب هایی چون برخورداری از فره ایزدی، پادشاه دادگر، ظل الله و ولایت فقیه باعث شده است عده ای به غلط گمان کنند وجود یک فرد به عنوان سمبل در سامان سیاسی کشور لازم است تا تمایز های قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی را انسجام بخشد. در حالی که دیرپایی سلطنت در ایران وابسته به عوامل مختلفی است که همگی تاریخی و تغییر پذیر هستند. لذا نمی توان حکومت فردی و یا وجود نماد فردی در آئین حکمرانی را پیش نیاز تخلف ناپذیر ثبات سیاسی در ایران بشمار آورد.

اما برداشت دیگر به برخورد تام گرا با اسلام در ایران مربوط است. در این دیدگاه که جمهوری اسلامی نیز از آن پشتیبانی می کند، اسلام و مذهب شیعه ستون فقرات ملت ایران بشمار می آید و بدون آنها یکپارچگی ایران فرو می ریزد.

اسلام و مذهب تشیع برخلاف معتقدان به این تصور، اموری تاریخی و مستحدثه هستند که از مقطعی خاص وارد تاریخ ایران شده اند و حالت فرا زمانی ودائمی ندارند. البته اسلام و تشیع در دوره ای که مذهب پارادایم اصلی تعریف کننده جامعه و ملیت بوده است نقش مثبتی داشته اند. اما این نقش را به مثابه تاریخ پیش از اسلام نمی توان به کلیت تاریخ ایران تعمیم داد و آن را ویژگی ذاتی ایرانیان قلمداد کرد.

مذهب شیعه بخشی از منابع هویت و فرهنگ ایران را تشکیل می دهد اما کلیت آن نیست. بنابراین نمی توان اسلام و شیعه را ملاک ملی بودن تعریف کرد. بخصوص در زمانه کنونی که تکثرگرایی عقیدتی و فرهنگی چشمگیری در بین ایرانیان وجود دارد و همچنین تفاوت های زیادی نیز در قرائت از مذهب شیعه مشاهده می گردد.

برداشت دیگر در برخورد برخی هوادارن دکتر محمد مصدق قابل تشخیص است. از دید آنان ارادت به پیشوای جنبش ملی شدن نفت، معیار اطلاق نسبت ملی است. یعنی واقعیت مسئله مبتنی بر اینکه عملکرد دکتر مصدق در نخست وزیری و بخصوص ملی کردن صنعت نفت یک مصداق از ملی شدن است، قلب شده و برعکس دکتر مصدق در جایگاه شکل دهنده عنصر ملی قرار می گیرد. در واقع جای جزء و کل در این برخورد عوض می شود. در حالی که چنین نیست که مخالفان دکتر مصدق لزوما بیرون از حوزه ملی قرار بگیرند.

عملکرد دکتر مصدق در یک بازه زمانی خاص و در شرایط ویژه تاریخی، اجتماعی و اقتصادی صورت گرفته است. اگرچه از عملکرد وی می توان عناصری را استخراج کرد که راهنمای عمل در تمامی دوره ها باشند ولی نمی توان آن تجربه خاص را به تمامی شرایط تعمیم داد و یا ملی بودن را تنها در همراهی با مرام سیاسی و فرهنگی دکتر مصدق منحصر کرد.

بر این مبنا می توان انگاره ای را که ملی بودن را معادل ضد خارجی بودن در همه زمان ها تعریف می کند نفی کرد. ملی بودن در استقلال از خارجی تعریف می شود ولی نافی تعامل و کنش با نیروهای خارجی نیست. هیچ ملتی در دنیا در انزوا شکل نگرفته است بلکه موجودیت ملت ها در داد و ستد با دیگر ملل شکل گرفته است.

اما برداشت آخر به تعریف برخی از چپ گرایان از کنش ملی بر می گردد. در قاموس آنان ملی بودن یعنی ضد غرب بودن و یا دولتی کردن همه سرمایه های عمومی و نفی مالکیت خصوصی. در حالی که این تلقی یک برداشت خاص از ملی بودن است که با الزامات مفهومی آن نیز سازگاری ندارد. ضدیت با غرب لزوما نمی تواند عملی درست باشد چه برسد به اینکه معیار ملی بودن باشد. ملی بودن به معنای استقلال از اغیار است و با وابستگی و دنباله روی تعارض دارد. ولی ممکن است در جاهایی همسویی با خارجی ها واز جمله غرب پیدا کند.

دولتی کردن همه منابع کشور و اقتصاد متمرکز دستوری و مبتنی بر برنامه ریزی لزوما در بردارنده منافع عموم مردم نیست و یا تنها حالت ممکن نیست. در شرایطی کارفرمایان خصوصی می توانند با کار آفرینی و خلاقیت فرصت رشد برای کشور و عموم مردم را فراهم سازند. اقتصاد آزاد نیز یک راهکار برای تحصیل بیشتر خیر عمومی است.

بنابراین باید از تعیین اصول پیشینی به صورت یکسری جزم و پاره ای از برداشت های خاص و تجارب تاریخی به عنوان اصول و ملاک های ثابت و تغییر ناپذیر ملیت احتراز کرد و به خصوص از قالب زدگی و زندانی شدن کنش ملی در پای یکسری گزاره های عقیدتی خاص جلوگیری کرد. کنش ملی یک فرایند پویا است که تنها مردم در هر برش زمانی خود تعیین می کنند مصادیق آن چیست.

چه بسا مناسب باشد معیار و ملاک ملی بودن را در مردمی بودن به معنای پذیرش مشارکت عمومی و انتخاب اکثریت مردم در کنار رعایت حقوق اقلیت در نظر گرفت. مردمی بودن ایرادات برداشت های قالبی و مبتنی بر یکسری اصول پیش گفته را ندارد و در عین حال بیش از همه الزامات رعایت مفهوم ملی را برآورده می سازد.
شرط و پیش نیاز این نگرش وجود ساختارها وشبکه هایی است که به درستی تصمیم و انتخاب مردم را در حالت از پایین به بالا منعکس می سازد.

ملی بودن رود خروشان و در حال حرکتی است که در هر زمانی شکل خاصی به خود می گیرد اما در هر حالی منافع مردم و میهن را مد نظر دارد و می کوشد خواست ساکنان ایران زمین در هر برهه زمانی را با توجه به شرایط زیست زمانه مبنا قرار دهد. معیار های ملی بودن و ایرانی بودن را تنها مردم ایران در مقطع زمان فعلی مشخص می سازند و نمی توان یکسری اصول و پارادایم های گذشته سامان ملی و سیاسی در تاریخ ایران را به اجبار بر اندام جامعه پوشاند و آنها را چون عناصری تغییر ناپذیر در نظر گرفت.

از آنجاییکه مردم نیز مجموعه متنوعی هستند لذا باید شرایط اظهار نظر و مشارکت فعال و موثر برای همه پاره های اجتماعی فراهم باشد تا مصداق امر مردمی به حقیقت نزدیک تر شود.

در این راستا دمکراسی مناسب ترین بستر بروز و تعین کنش ملی در زمانه کنونی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.