راست افراطی و گزینه جنگ محدود

سرنوشت بحران هسته ای مسئله اصلی امروز جامعه ایران شده است. مردم نگران خبرها را دنبال می کنند. مدافعان صلح در تدارک راهپیمایی های ضد جنگ هستند. تهران در کانون توجه جهان قرار گرفته است. مردم جهان با حیرت به رفتار و اظهارات غیر متعارف محمود احمدی نژاد می نگرند. جمعی او را خطر جهانی می دانند و عده ای نیز ایستادگی او را در مقابل آمریکا می ستایند. قیمت نفت با فراز و فرود منازعات جامعه جهانی و حکومت ایران بالا و پایین می رود. و پیکر نحیف اقتصاد ایران هر روز گامی بیشتر در سراشیبی سقوط می لغزد.
در این شرایط بحرانی در درون ساختار قدرت یکپارچگی و بر نامه های از قبل تعیین شده وجود ندارد. رقابت ها و اختلاف نظر ها باعث شده است تا استراتژی منسجم و مشخصی تعقیب نشود و سیاست های آنی و مقطعی بر اساس موازنه قوا در درون بلوک قدرت و کشمکش ها برای کسب امتیازات، چهره ناپایدار و چند گانه ای از حکومت ایران در جهان ترسیم کند. البته در فراز این جنگ قدرت نقش بالادستی با راست افراطی است که متشکل از احزاب پادگانی موسس و حامی دولت، اکثریت مجلس، بخش مسلط فرماندهان سپاه، نیروهای امنیتی و انتظامی، سنت گرایان ایدئولوژیک، بخش هدایت گر شبکه بسیج، نهادهای خط دهنده ائمه جمعه، مداحان و واعظان حکومتی است. این جریان از رهیافت ستیزه جو و خصمانه در سیاست خارجی حمایت می کند و از گزینه جنگ محدود استقبال می نماید. این نیرو که در پرتو حمایت مستقیم و آشکار نهادهای حکومتی، بهره گیری از منابع عمومی و رانت قدرت، مماشات دولت خاتمی و به بن بست رسیدن اصلاحات دوم خردادی در سالیان اخیر رشد و ترقی غیر طبیعی پیدا کرده است، با سازش مخالفت مبنایی ندارد؛ بلکه فرصت زمانی آن را در حال حاضر نمی داند. چون اگر در زمانه کنونی توافق و مصالحه ای صورت گیرد عمده امتیازات به اردوگاه رقبای آنان واریز می شود.
اساسا نوع برخورد اقتدارگرایان با بحران هسته ای که از مهمترین عوامل تکوین و استمرار آن هستند، بهره گیری از این سوژه برای پیشبرد برنامه های داخلی است تا ارکان قدرت به صورت کامل تصرف شود. برنامه آنان را تا حد زیادی مشابه تکرار رویداد گروگانگیری است که پسامد آن به تقابل با سیاست ها و منافع آمریکا نینجامید، بلکه زمینه سازی برای تثبیت قرائت خط امامی از جمهوری اسلامی و حذف رقبا اعم از لیبرال ها، حزب توده، ملی گرایان ، سوسیالیست ها و نوگرایان مذهبی را به بار آورد. حال نو محافظه کاران نشسته بر اریکه قدرت در اندیشه تکرار آن تجربه هستند تا در زمان مقتضی پس از حذف رقبا با آسایش خاطر به مصالحه بپردازند و الگوی حکومتی خود را با پوشش بازگشت به دوران اولیه جمهوری اسلامی و قرائت بنیاد گرایانه و اقتدارگرایانه از حکومت اسلامی تثبیت نمایند. همانگونه که سوابق نشان می دهد از دید آنها منافع ملی و دستیابی به تکنولوژی صلح آمیز هسته ای، فی نفسه ارج و قربی ندارند و فقط در مسیر دستیابی به قدرت و رفع هر گونه تهدیدی که مخل انحصار قدرت باشد، مسائل در نظر آنان ارزش می یابد. جالب اینجاست که برخی از علمای حامی آنها به صراحت به تخطئه ارزشهای ملی می پردازند و با دامن زدن به دوگانگی نماد های ملی و مذهبی در تلاش برای به صدر نشاندن ارزشهای مذهبی در برابر آئین های ملی هستند. این جریان با نفی جمهوریت و دموکراسی، بقای خود را در ساختار توتالیتر می داند که در سایه زور و اقتدار و سازماندهی هواداران در شبکه سراسری ملی حکمرانی کند و میلیتاریزم و دستیابی به فناوریهای پیشرفته نظامی را حربه ای مهم در پا برجایی خود در کشور و منطقه می داند.
این مجموعه به دلایلی که در ادامه تشریح خواهد شد، از درگیری در جنگی محدود ابایی ندارد:
۱- پدید آمدن فرصت برای حذف رقبا و مخالفین سیاسی: این جریان تصور می کند که جنگ محدود خواهد بود و حالت اشغال مانند عراق و افغانستان به خود نخواهد گرفت. بدین ترتیب آن را فرصتی می داند که یکپارچه سازی حاکمیت و پروژه تصرف کامل قدرت و حذف مخالفین داخل و بیرون بلوک قدرت را به نقطه پایان نزدیک سازد و جامعه مدنی را تحت انقیاد کامل در آورد.
۲- سوار شدن بر موج احساسات ملی: این گروه می پندارد تجهیز کشور به قابلیت غنی سازی اورانیوم می تواند روحیه ملی جامعه را تهییج کند و با توجه به اینکه حاکمیت در زمینه حقوق بشر و مشکلات اقتصادی آسیب پذیر تر است، با دمیدن بر تنور احساسات ملی گرایی بهتر می تواند بخشی از مردم ر ا در برابر چالش های داخلی و خارجی با خود همراه سازد.
۳- فرار از پاسخگویی به وعده های ایام انتخابات: دولت احمدی نژاد و حامیانش بر خلاف تصورشان در وضعیت دشواری پس از انتخابات قرار گرفته اند و بر اساس آنچه تا حال نشان داده اند ناتوان از اجرای برنامه ها و وعده هایشان هستند. آنها با تحمیل هزینه گزاف بر ملت و میهن دریافته اند که شاید بتوان بخشی از مردم را با شعار های دهان پرکن و عوام گرایانه فریفت ولی نمی توان کشور را با شعار های دهان پرکن و ادعا های غیر علمی اداره نمود. نه تنها پول نفت بر سر سفره های مردم توزیع نشد بلکه رشد نرخ تورم و گران شدن کالاها عرصه را بر محرومین تنگ تر از گذشته نمود. ادعا های پر طمطراق مبارزه با فساد در پای دیوار بلند فساد پر دامنه و عمیق در هم تنیده در تار و پود ساختار قدرت متوقف شد. بگونه ای که حتی رئیس جمهور نتوانست وزیر نفت دلخواه را بر گمارد. بنابراین جنگی محدود که موجودیت آنها را تهدید نمی کند فرصت خوبی است تا از زیر بار پاسخگویی به مردم، برآورده کردن مطالبات آنان و وعده های داده شده شانه خالی کنند. اگر فضا به روال عادی و در آرامش تداوم یابد گسترش بین شکاف وعده ها و عملکرد، موقعیت اقتدارگرایان در قدرت را با مخاطرات جدی مواجه می سازد.
۴- ماهیت زیست در بحران: این جریان واجد خصلت ستیزه جویی و ماهیتی بحران ساز است که فقط در شرایط ناآرام و تنش زا رشد می کند. این مجموعه موجودیتش پس از انقلاب را مدیون بحران های پیاپی در بزنگاه های سیاسی است. تند خویی و اقتدارگرایی در فضای آرام و پیش بینی پذیر زایل می شود و سازندگی و عرصه مسئولیت های اجرایی خود به خود نیروهای عقلانی و میانه رو را به جلو می راند و دیگر جایی برای نیروهایی که هنرشان اعمال اقتدار و سلطه است، باقی نمی گذارد. لذا این نیروها برای تداوم حیاتشان به بحران سازی در داخل و خارج نیاز دارند همانگونه که خون آشام به خون نیاز دارد.
۵- پیوند خوردن با معارضین آمریکا در منطقه خاور میانه و جهان: اینها می انگارند که آمریکا در عراق گرفتار است و در صورت گسترش حوزه درگیری به ایران می توانند در همکاری با معارضین آمریکا و بویژه القاعده و بقایای حزب بعث عراق , عرصه را بر آمریکا و متحدانش تنگ کنند و در این راه می توانند بر فشار محافل و احزاب مخالف دولت بوش در آمریکا و همچنین جنبش ضد جنگ در جهان تکیه کنند. همچنین سوار شدن بر موج احساسات ضد آمریکایی در جوامع اسلامی از دیگر امید های آنان است تا به نا حق نقش میدان داری این اعتراضات را بر علیه سیاستهای غلط آمریکا و نابرابریها در مناسبات جهانی بر عهده گیرند.
۶- فقدان حساسیت نسبت به تبعات ویرانگر جنگ: اساسا مهمترین عامل تعیین کننده رفتار این جریان “تئوری بقا” است که برای آن حاضرند هر شرایط ناگواری را بر جامعه تحمیل کنند. همانگونه که امروز با واکنش های غیر عقلانی حساسیت های جامعه جهانی را بر علیه ایران تشدید می کنند، باکی ندارند که هیولای جنگ، زیر ساخت های اقتصادی کشور را ویران کند. از آنجاییکه فناوری هسته ای در ابعاد صلح آمیز برای آنان اهمیتی ندارد لذا پذیرش خواست شورای امنیت در توقف غنی سازی اورانیوم و نابود شدن تاسیسات هسته ای برایشان یکسان است. فقط در حالت دوم بهتر می توانند به تثبیت و گسترش قوای خود بپردازند.
۷- امتیاز گیری بر سر مسئله نفت: این مجموعه در این توهم به سر می برد که می تواند با بستن تنگه هرمز، در مسیر انتقال شبکه جهانی انرژی ایجاد اخلال کند و امنیت اقتصادی جهان را به خطر بیندازد. نیاز مبرم کشورهای صنعتی و بویژه روسیه و چین به نفت و نگرانی از افزایش بهای نفت نقشی بازدارنده در برابر سیاست های تنبیهی جامعه جهانی ایفا خواهد کرد.
۸- به خطر انداختن منافع آمریکا و متحدانش در سرتاسر دنیا: این طیف می پندارد که می تواند از طریق شبکه های تروریستی مخالف با دولت آمریکا و دیگر کشورهای جهان منافع آنان را در سرتاسر جهان به خطر بیندازد و بویژه با تقویت نیروهای بنیاد گرا در منطقه خاورمیانه، افکار عمومی آمریکا را به وحشت بیندازد. حمله موشکی به اسرائیل و دیگر پایگاه های آمریکا در دنیا دیگر سیاستی است که این جریان به آن دلبسته است تا آمریکا را در باتلاق گرفتار کند. حزب الله لبنان و حماس و نیروهای همسو در عراق دیگر پارامتری است که تصور می شود با استفاده از نیروی آن می توانند موازنه قوا در منطقه را به نفع خود تغییر دهند و آمریکا را تحت فشار قرار دهند.
۹- گسترش و تشدید فشار بر علیه مردم و نیروهای داخلی: تشدید فشار و گسترش موج سرکوب در داخل دیگر اهرمی است که پنداشته می شود از طریق آن می شود فشار خارجی را بالانس و خنثی کرد. می توان با استفاده از مردم بویژه محیط های عمومی چون مدرسه، بیمارستان، مسجد و. .. دیوار انسانی در برابر مهاجمین ایجاد کرد و با استفاده از پمپاژ تبلیغاتی مردم به ستوه آمده از فشار ها را نسبت به مهاجمین بدبین کرد و از این نارضایتی نیرویی برای مهار و مقابله با حمله خارجی خلق کرد.
۱۰- همراهی مردم ایران: این نیرو فکر می کند از حمایت بخش عمده ای از مردم ایران برخوردار خواهد شد و مردم با اوج گیری احساسات ملی بر علیه بیگانگان بسیج می شوند و با جنگ چریکی برتری تکنولوژیک نظامی آمریکا و متحدانش را خنثی خواهند ساخت. در هنگام بروز جنگ، نیروهای داخل بلوک قدرت و جناح های مختلف نظام ناچار علی رغم پاره ای از اختلافات پشت سر آنان خواهند ایستاد. نگاه های ارتودوکسی در بین نیروهای چپ در تضاد اصلی دانستن امپریالیسم و نگاه سنتی در برخی نیروهای ملی که بیگانه را تحت هر شرایطی بدترین گزینه می دانند، نیز پشتوانه آنان در این نگرش است. همچنین روی نیروهای معتقد به تداوم اصلاحات در داخل ساز و کار قدرت نیز حساب می کنند که در این کارزار در نهایت با آنان همراهی خواهند کرد. نیروهایی که در دور دوم انتخابات از هاشمی رفسنجانی حمایت کردند و در تحلیل آخر، حفظ ساختار قدرت موجود از زوایای مختلف، مهمترین فاکتور تصمیم گیری شان است.
۱۱- دیگر خواسته های جامعه جهانی: این جریان خواسته های جامعه جهانی را محدود به توقف غنی سازی اورانیوم نمی پندارد و معتقد است هر گونه سازش در این زمینه “الفی” خواهد بود که ناگزیر تا “ی” ادامه خواهد یافت. این جریان برنامه نوین آمریکا در منطقه خاورمیانه را تهدیدی برای خود می داند همانگونه که شاه از سیاست باز جیمی کارتر می هراسید. پذیرش توقف غنی سازی اورانیوم، فشار برای پذیرش صلح خاور میانه، حضور در شبکه جهانی اقتصاد و پایان دادن به انحصار طلبی در عرصه حکومت و نقض حقوق بشر را بر حکومت تشدید می کند. بنابراین تا زمانی که تضمین امنیتی از دولت آمریکا برای بقا گرفته نشود نباید پای در وادی سازش و مصالحه گذاشت.
اینها، دلایلی هستند که استقبال حرکت راست افراطی ایران از گزینه درگیری محدود را تبیین می کنند. این نوع نگاه، توضیح دهنده بسیاری از رفتارهای به ظاهر غیر قابل فهم کسانی است که اکنون، سرنوشت مردم ایران را در دست گرفته اند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.