آیا فاز سیاسی جنبش دانشجویی در ایران به پایان رسیده است؟ مصاحبه با دویچوله

پس‌لرزه‌های سرکوب سال ۱۳۸۸ همچنان ادامه دارند؛ هنوز چهره‌های شاخص جنبش دانشجویی یا در زندان هستند یا ممنوع‌التحصیل و ممنوع‌الفعالیت و یا در خارج ایران. با این شرایط آیا می‌توان انتظار حرکتی تاثیرگذار از این جنبش داشت؟
توقیف روزنامه “سلام” بمبی بود که خواب چندین ساله جنبش دانشجویی ایران را برآشفت؛ این تحلیل را با نگاهی به حرکت‌های دانشجویی از زمان استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران تا مقطع مورد نظر یعنی سال ۱۳۷۸ می‌توان تایید کرد.
جمعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ اعتراض دانشجویان خوابگاه دانشگاه تهران به توقیف روزنامه سلام، با حمله نیروهای امنیتی و لباس شخصی به خشونت کشیده شد؛ خشونتی که هرچند تنها یک هفته ادامه پیدا کرد اما تاثیرش را در تمامی سال‌های پس از آن لااقل تا سال ۱۳۸۸ بر جنبش دانشجویی ایران بر جای گذاشت.

0,,17264278_303,00
حالا اما شرایط تغییر کرده است؛ فعالان دانشجویی آن زمان اینک فارغ‌التحصیل شده‌اند و عملا دیگر راهی به جنبش دانشجویی ندارند. اما دانشجویان کنونی آیا توانسته‌اند پا جای پای دانشجویان ۱۵ سال پیش بگذارند؟ آیا اساسا فضای کنونی دانشگاه‌ها ادامه آن مسیر را طلب می‌کند یا می‌توان گفت که فاز سیاسی جنبش دانشجویی ایران لااقل برای مقطعی به پایان رسیده است؟
بیشتر بخوانید: دفتر تحکیم وحدت در هفت پرده
علی افشاری ۱۵ سال پیش فعال دانشجویی بود؛ اینک اما در جرگه فعالان سیاسی قرار گرفته و مجبور به ترک وطن شده است. در تمامی این سا‌لها فراز و فرودهای حرکت‌های دانشجویی در ایران را دنبال کرده و معتقد است نمی‌توان با قاطعیت و به فوریت گفت که فاز سیاسی این جنبش به پایان رسیده است.
او در گفت و گو با دویچه‌وله می‌گوید: «در خصوص اینکه ما یک داوری قطعی و دقیقی داشته باشیم که آیا جنبش دانشجویی در حداقل فاز سیاسی​اش به پایان خود رسیده، به نظر من باید صبر کنیم و زود است که چنین قضاوتی را انجام داد. ولی عملاً در سال‌های گذشته، یعنی به​طور مشخص از سال ۱۳۹۰ به اینسو، ما شاهد فعالیتی در سطح دانشگاه​های ایران و فضاهای دانشجویی نبودیم که بتوانیم فعالیت جنبشی به آن اطلاق کنیم یا بگوییم چیزی به نام جنبش دانشجویی در بعد سیاسی​اش در دانشگاه​های ایران وجود دارد. ولی ممکن است این روند موقتی باشد و دوباره شاهد تحرک سیاسی دانشجویان ایرانی باشیم».

بهاره هدایت و ضیا نبوی، تنها دو نام از میان دهها دانشجویی هستند که از سال ۱۳۸۸ تا کنون در زندان به سر می‌برند. علی افشاری، مهدی عربشاهی، عباس حکیم‌زاده و دهها تن دیگر نیز مجبور به ترک ایران شده‌اند. مهدیه گلرو و مجید دری نیز مانند ده‌ها دانشجوی دیگر هرچند از زندان آزاد شده‌اند اما اجازه هیچگونه فعالیت و حتی اجازه بازگشت به دانشگاه را هم ندارند. در چنیین شرایطی مشکل بتوان از دانشجویان فعالیتی درخور انتظار داشت.
“بومی‌گزینی” سیاستی برای کم کردن پتانسیل اعتراض در دانشگاه‌ها
علی افشاری دلایل دیگری را نیز برای غیرسیاسی شدن دانشگاه‌ها قائل است، ازجمله سیاست‌های به کار گرفته‌شده در سال‌های اخیر مثل سیاست بومی‌گزینی. او می‌گوید: «بار اصلی اعتراضات در دانشگاه​ها برعهده دانشجویان غیربومی ساکن خوابگاه‌های دانشگاه بود. با محدودیت​هایی که در محیط​های خوابگاهی ایجاد شد و همچنین سیاست بومی​گزینی در داخل دانشگاه​ها، این ساختار به هم خورد و خود این سیاست نقش زیادی در کاهش فعالیت​ها و ضعیف​ترشدن جنبش دانشجویی داشت».
بیشتر بخوانید: زنان جنبش مردانه دانشجویی را تغییر داده‌اند
ذهنیت و خواست دانشجویان نیز در این ۱۵ سال اخیر بسیار تغییر کرده است. آقای افشاری معتقد است: «آن میزان توجه به عرصه عمومی، آن میزان آمادگی و تمایل برای پرداخت هزینه، مقاومت یا اساساً اینکه فرد خودش را دارای این توان ببیند که بتواند تغییری بزرگ در فضای پیرامون خودش ایجاد کند، به نحو چشمگیری کاهش پیدا کرده. سطح مطالبات نسل جدید در مقایسه با نسل قبلی بسیار پایین​تر آمده و از همه مهم​تر ما شاهد تداوم و تسری مناسبات دانش​آموزی در محیط​های دانشگاهی هستیم. یعنی به​هرحال بخش عمده​ای از این دانشجویان کنونی حداقل تا این مقطع نشان داده​اند که بیشتر تمایل دارند به دانشگاه به​عنوان یک مدرسه نگاه کنند که وارد آن شوند، در کلاس​ها حاضر شوند، درس​شان را بخوانند و بیرون بیآیند».
«دانشگاه‌ها را غیرسیاسی کرده‌اند»
این که دانشجویان غیرسیاسی شده‌اند، یک بحث است و این که سیاست حاکم فضای دانشگاه‌ها را غیرسیاسی کرده باشد، بحث دیگری است. علی افشاری معتقد است این دو اتفاق هم‌زمان با هم روی داده‌اند.
او می‌گوید: «در طول دهه گذشته شخص خامنه​ای و نهادهای زیرمجموعه​اش و کلیت حکومت، سرمایه​گذاری زیادی را بر روی فعالیت​های علمی در چارچوب پروژه​های حکومت در دانشگاه​ها کرده و این باعث شده آن دیدگاهی که اساساً معتقد است دانشگاه صرفاً باید به مباحث علمی بپردازد و از توسعه آمرانه حمایت کند، در داخل محیط​های دانشگاهی ایران تقویت شود».
در تایید این نظریه می‌توان به سخنان اخیر آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی اشاره کرد. او روز چهارشنبه ۱۱ تیر (دوم ژوئیه) در جمع صدها تن از استادان دانشگاه‌های ایران گفت: «مسئولان ذیربط و مدیران دانشگاه‌ها باید با جدیت از تبدیل مراکز علمی به محل جولان و فعالیت‌های جریان‌های سیاسی جلوگیری کنند.»
البته به نظر علی افشاری منظور خامنه‌ای از فعالیت سیاسی تنها فعالیت انتقادی است. او می‌گوید: «اینکه می​گوید دانشگاه​ها به محل جولان جریان​های سیاسی تبدیل نشود، اساساً با سیاست انتقادی در دانشگاه​ها مخالف است و انتظار دارد که هم دانشجو و هم استاد دانشگاه به توجیه​گر سیاست​​های حاکم و مبلغین دستگاه ولایت فقیه تبدیل شوند و با سنت روشنگری و نقادی در دانشگاه نسبت به قدرت، نسبت به گفتمان​های سلطه همگانی مخالفت دارد و همیشه و در هر مقطعی این مخالفت خودش را آشکار کرده است».
«نباید انتظار زیادی از دانشگاه‌ها داشت»
غلبه فضای سرکوب، غیرسیاسی شدن دانشجویان، غیرسیاسی کردن دانشگاه‌ها، اعمال سیاست‌های کنترل و… آیا توانسته حتی پتانسیل ایجاد یک حرکت مدنی تاثیرگذار را نیز از دانشگاه‌ها بگیرد؟
علی افشاری می‌گوید: «همین موضع​گیری اخیر خامنه​ای نشان می​دهد که حداقل از دید حکومت چنین پتانسیلی بالقوه وجود دارد. ولی از آن طرف هم نباید خوشبین بود و انتظار داشت که در کوتاه مدت از ناحیه دانشجویان و دانشگاه​ها ما شاهد فعالیت​های اعتراضی چشمگیری باشیم و کم و بیش به نظر می​رسد که حداقل در افق زمانی میان​مدت،همین وضعیت کنونی ادامه پیدا می​کند».
اما انتظار حرکت‌های تاثیرگذاری نظیر آنچه در ۱۸ تیر ۷۸ اتفاق افتاد، از دید آقای افشاری شاید دیگر انتظار بیهوده‌ای باشد: «آن چیزی که به نظر من می​شود تقریباً با یک درصد ضریب اطمینان بالایی گفت، این است که دانشجویان آن نقش و موقعیتی را که در گذشته به لحاظ تأثیرگذاری در فضای سیاسی ایران داشتند، دیگر در آینده نخواهند داشت و از منظر پیش​بینی برای تحولات آتی سیاسی در ایران، آن وزن سابق را دیگر نمی‌شود به جنبش دانشجویان و اساساً دانشگاه در ایران داد. ولی باز کماکان به طوری نسبی وزنه مؤثری هستند».

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مصاحبه‌ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.