ماندگار ترین ۱۸ تیر برای من

تیر ماه ۷۸ در قزوین بودم و مهیای سفر حج می شدم که ناگاه تلفن زنگ زد .دوستی با صدای نگران گفت : “خودت را به تهران برسان ، کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شده ” .باور کردنش خیلی سخت بود .جمعه بعد از ظهر به تهران آمدم و یک راست به امیر آباد رفتم .عمق فاجعه عمیق تر از آنی بود که تصور می کردم .

آتش کینه و نفرت از حق طلبی دانشگاه ، اتاق های دانشجویان را خاکستر کرده بود .شیشه های شکسته ، دیوار های سوخته و دانشجویان زخمی تصویر خانه علم و آزادی را به شهری جنگ زده تبدیل کرده بود .

دانشجویان آزرده و خشمگین در اندیشه اعتراض بودند . عده ای در حرکتی خودجوش نقاب به صورت زده بودند و سنگ به دست در برابر نیرو های انتظامی و گروه های فشار صف آرایی کرده بودند .مسئولین می آمدند و می رفتند . اما سخنان و وعده های انان تسکین بخش نبود و فقط بر بانگ فریاد اعتراض دانشجویان می افزود تا جایی که موسوی لاری نتوانست سخنانش را تمام کند و بر اثر هجوم جمعیت معترض عمامه اش از سر افتاد .

جمعیت معترض دانشجویان شب در کوی ماندند .همه نگران حمله مجدد نیرو های انتظامی و گروه های فشار بودند که در خیابان های اطراف امیر آباد پرسه می زدند.

تجمع اعتراضی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۹ تیر در مقابل سر در دانشگاه تهران با حضور گسترده و دور از انتظار دانشجویان و مردم همراه شد که با مشت های گره کرده خواستار مجازات عاملین فاجعه بودند .شعار ” فرمانده کل قوا پاسخگو ” وجه غالب شعار ها بود که با توجه به قرار داشتن نیروی انتظامی تحت نظارت رهبری مسئولیت فاجعه را متوجه او می کرد . لباس شخصی های مهاجم به نام دفاع از ولایت و در پشت پوشش شعار یا زهرا وحشیانه به کوی حمله ور شدند .حجم گسترده جمعیت معترض ، شدت رفتار اعتراضی آنان و احساسی بودن فضا کار را برای هماهنگی و سازماندهی حرکت اعتراضی با دشواری مواجه کرده بود .عده زیادی صحبت کردند .من نیز چند کلامی در ضرورت استمرار اعتراضات تا روشن شدن قضایا تاکید کردم و مطالباتی چون رفع توقیف از روزنامه سلام ، توقف قانون اصلاح مطبوعات در مجلس پنجم ، عزل هدایت الله لطفیان فرمانده وقت نیروی انتظامی ، مجازات عاملین و بانیان فاجعه و معذرت خواهی مسئولین را به عنوان اهداف حرکت اعتراضی مطرح کردم .

منتها از یک طرف انرژی زیاد جمع شده در معترضین مجال توقف نمی داد و از سوی دیگر برخی گروه های سیاسی و ستاد ضد اصلاحات نیز تمایل داشتند که حرکت به شورش های خیابانی گسترش یابد .آن گروه ها فکر می کردند که می توانند آن حرکت را به سمت سقوط نظام سیاسی هدایت کنن و ستاد ضد اصلاحات نیز در ادامه فاز یک پروژه حمله به کوی دانشگاه تهران در تدارک انحراف مسیر اعتراضات به آشوب های خیابانی و بهره برداری از آن برای برخورد با اصلاحات داشت .

بعد گسترده اعتراض و فضای رادیکال حاکم بر آن حاکمیت را به شدت به وحشت انداخته بود .در آن زمان دفتر تحکیم وحدت تصمیم به برگزاری تحصن در کوی دانشگاه تهران گرفت تا در فضایی مسالمت آمیز و قانونی مطالبات مطرح شود و فضا برای جبران فاجعه و تحقق خواسته های دانشجویان مهیا شود .

شنبه عصر جمعی از معترضین در مقابل وزارت کشور جمع شدند .جریان نفوذی آدرس غلط داده بود تا دانشجویان با دولت اصلاحات درگیر شوند .بلندگو را از مصطفی تاج زاده گرفتم و به جمعیت معترض گفتم حادثه کوی را کسانی آفریدند که پرورش دهنده و حامی گروه های فشار هستند و تا زمانی که حرکت سازمان و نظم نداشته باشد به فرجام نمی رسد .سپس از جمعیت خواستم که به کوی دانشگاه بروند . جمعیت بی نظیر بود .یک سر آن در تقاطع فاطمی و ولی عصر و سر دیگر در تقاطع بلوار کشاورز و فلسطین بود ..اقتدارگرایان به وحشت افتاده بودند . مرتب کسی زنگ می زد و از سوی رحیم صفوی تهدید می کرد که اگر مردم به تقاطع فلسطین – جمهوری نزدیک بیت رهبری برسند ، تیراندازی خواهند کرد .

ما از آنجایی که در آن مقطع بر شیوه اعتراضی مسالمت آمیز تاکید داشتیم و هنوز شکست اصلاحات دوم خردادی آشکار نشده بود توانستیم جمعیت را قانع کنیم که خیابان ها را ترک کنند و در داخل کوی دانشگاه جمع شوند .عدم هرگونه تخریب و آشوب نکته جالب آن راهپیمایی ناخواسته بود و شعار هایی که بر علیه دشمنان ملت و در دفاع از دانشگاه و دانشجو سر داده شد .

کوی دانشگاه آکنده از مردم و دانشجویان بود .جوی بسیار صمیمی و دوستانه بود .چه بسیار خانواده هایی که غذا و نوشیدنی آورده بودند تا در کوی تقسیم کنند .گروه های فشار متواری شدند و چند نفر از آنان توسط مردم بازداشت شدند که سلاح سرد و از جمله یک کلت داشتند .که مهاجمین و سلاح هایشان پس از تنظیم صورت جلسه تحویل وزارت کشور شدند .

در تیر اندازی نیروهای انتظامی چندین نفر زخمی شدند و یکی از نخبگان کنکور یک چشمش را از دست داد .صحبت از شهادت چندین نفر بود که بعد ها معلوم شد یکی از آنان عزت ابراهیم نژاد بوده است.

تحصن از روز یک شنبه شروع شد و تا غروب دوشنبه ادامه یافت . دانشجویان و شخصیت های سیاسی حضور پیدا کردند از یک طرف می کوشیدیم تا مطالبات محقق شود و از طرف دیگر تلاش می کردیم تا دانشجویان به آشوب های خیابانی نپیوندند . فشار مضاعفی بر روی مجموعه تحکیم بود .وزارت اطلاعات مرتب فشار می آورد و تهدید می کرد تا تحصن پایان یابد .مذاکرات با دولت و بیت رهبری در جریان بود .رهبری در روز دوشنبه کاملا عقب نشینی کرد .فضا برای تحمیل خواست دانشجویان مساعد شده بود .اما گسترش حرکت اعتراضی به خیابان ها و میدان داری جریانات مشکوک و نفوذی در تخریب اموال عمومی ، سرنوشت ماجرا را عوض کرد .

این موضوع بهانه ای شد تا سپاه کنترل شهر را در دست بگیرد و فضا امنیتی شود .در غروب روز دوشنبه تحصن پایان داده شد و ادامه کار تعقیب مطالبات دانشجویان به شورای منتخب متحصنین واگذار شد که از بین دانشجویان متحصن به تفکیک دانشگاه انتخاب شدند.

از روز سه شنبه دیگر کفه ترازو کاملا به نفع اقتدارگرایان شد .راه پیمایی روز چهارشنبه که قرار بود با سخنرانی دکتر معین و محوریت خواسته های دانشجویان و بازگشت آرامش به کشور انجام شود ناگاه به مانور گروه های فشار و اقتدارگرایان و تهدید های شیخ حسن روحانی تغییر یافت .

افزون بر هزار نفر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدند و تحت بازجویی های سنگین قرار گرفتند .حجم بالای بازجویی ها ان قدر زیاد بود که بند های اوین پاسخگو نبود و ناچار حسینیه اوین و مرکز فرهنگی آن را به صورت بازداشتگاه موقت سازمان دادند .عده ای از بازداشتی ها و از جمله برادران محمدی ،غلامرضا مهاجرنژاد و مریم شانسی زیر شکنجه قرار گرفتند تا سناریوی اطلاعات را بازنویسی کنند و بر طبق فرمول همیشگی در برابر تلویزیون پرده از توطئه آمریکا برای اغتشاش در ایران بردارند .در حالی که همه می دانستند آنان نقشی در شب حادثه و اعتراضات بعدی نداشتند و قربانی سناریو های امنیتی شدند .همچنین افرادی چون احمد باطبی ، مهرداد لهراسبی ، عباس دلدار و جاوید تهرانی که به عنوان افرادی بی پناه انتخاب شدند تا خط و نشان کشیدن های حسن روحانی با انداختن طناب دار بر گردن آنان عملی شود .

آری اینگونه بود که داستان کوی بد فرجام شد و زخم آن بر پیکره جنبش دانشجویی ماند و هنوز هم تازه است . دانشجویان بیگناه زیادی به جرم دادخواهی جنایات صورت گرفته بازداشت شدند و مدتی را در حبس گذراندند و در دادگاه های غیر قانونی و ناصالح به حبس محکوم شدند .از جمع آنان که به تدریج آزاد شدند هنوز برادران محمدی ،احمد باطبی ، حشمت الله طبرزدی ، عباس دلدار ، مهرداد لهراسبی و بهروز جاوید تهرانی به ناحق در زندان هستند .در عوض در دادگاهی فرمایشی جای شاکی و متخلف عوض شد و کل فاجعه کوی به دزیدن ریش تراشی تقلیل یافت و گناه آن نیز به گردن سربازی بخت برگشته افتاد .

فرماندهان خاطی تبرئه شدند .به جایش پرونده جدید برای دانشجویان باز شد و اطلاعات موازی سناریوی جدیدی را کلید زد که کوی دانشگاه تهران پروژه ای طراحی شده از سوی بخش رادیکال اصلاح طلبان برای خلع رهبری بوده است و آمریکا نیز پشتیبان این طرح بوده است !!

فرهاد نظری فرمانده یورش وحشیانه به کوی دانشگاه تا آن جا جسارت یافت که پیگیر شکایت از خاتمی شد و مزدش را نیز با تکیه زدن بر کرسی مجلس فرمایشی هفتم دریافت کرد .

با گذشت هفتمین سال از ۱۸ تیر هنوز چالش بین دانشگاه و خودکامگی و اقتدارگرایی جاری است .حاکمیت امنیتی – نظامی امروز ادامه دهنده خط حمله ناجوانمردانه به کوی دانشگاه تهران است که در تدارک سرکوب قانونی تشکل های مستقل و منتقد دانشجویی است و با پاکسازی اساتید ، اعمال گزینش ایدئولوژیک ، محرومیت از تحصیل و برخورد امنیتی و قضایی با دانشجویان سودای تحمیل سکوت قبرستانی و اطاعت بر دانشگاه را دارد .خواب آشفته ای که هرگز تعبیر نخواهد شد .

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.