میله های زنگ زده زندان

با بازداشت علی عزیزی، حلقه جدید بازداشت های دانشجویی تکمیل شد. گسترش یافتن اعتراضات دانشجویی ‏اخیر منجر به دستگیری آرمان صداقتی، مازیار سمیعی ، پدرام رفعتی و بهنام سپهر مند و برخی دانشجویان ‏دانشگاه اهواز شد. همچنین وضعیت نا معلوم معصومه منصوری را نیز می توان در همین راستا ارزیابی کرد. به ‏نظر می رسد آرام کردن دانشجویان و جلوگیری از شدت یافتن کارزار های دانشجویی و سرایت آنها به جامعه ‏دلیل اصلی این بازداشت ها است. ‏
اما علی عزیزی همچنین، تاوان فعالیت های نقادانه یک سال گذشته اش در انجمن اسلامی امیرکبیر و شورای ‏مرکزی دفتر تحکیم وحدت را می پردازد. او نیز قرار بود در جمع بازداشتی های ۱۸ تیر امسال، میهمان ‏بازداشتگاه امنیتی وزارت اطلاعات باشد، اما دست نیروهای امنیتی به وی نرسید و حال با توجه به فعالیت دوباره ‏وی و حضور پر رنگش در صحنه دفاع از سه دانشجوی پلی تکنیکی دربند، آماج تهاجم نیروهای امنیتی قرار ‏گرفته تا به بهانه فراری بودن، وی را روانه زندان اوین و ” محفل قاضی حداد” کنند و هم چنگ و دندانی به ‏دانشجویان پلی تکنیک نشان دهند.‏
‏ البته شاید هم قرار است در آنجا با او تعامل شود و یا به قول وزیر اطلاعات به او ثابت شود که با هدایت جریانات ‏خارج کشور در پی ایجاد شورش و ناامنی در دانشگاه ها بوده است!‏
جنبش دانشجویی تنها نیرویی است که این روزها علی رغم فشار ها و هزینه های سنگین کماکان استوار ایستاده و ‏خواب آرام را از چشمان حاکمیت پادگانی- امنیتی ستانده است.‏
زندان، اخراج از تحصیل و محرومیت های گوناگون هیچ تاثیری در اراده خلل ناپذیر دانشجویان در نقد بی پروای ‏قدرت و آزادی خواهی نگذاشته است و آنها ضمن دفاع از حقوق خویش، بانگ رسای حمایت از حقوق شهروندی ‏دیگر جنبش های اجتماعی و فعالان سیاسی و اعتراض مستمر به نقض حقوق بشر نیز بوده و هستند.‏
آنها در خط اول مبارزه با دولت مهرورزی و آگاهی بخشی پیرامون چهره دروغین این دولت و عملکرد “مملکت ‏بر باد ده” آن حضور دارند و عملا پرده از بحران اقتدار سیاست ” مشت آهنین” دنبال کنندگان راهبرد “بازگشت ‏به دهه شصت” بر داشته اند.‏
تلاش فراوان حکومت در قرار دادن دانشجویان در مقابل مقدسات و پرونده سازی برای آنها در زمینه عدم حرمت ‏به ارزش های دینی و شوراندن جامعه دینداران بر علیه آنها، نیز چون کوبیدن مشت بر سندان، بیهوده بوده است و ‏دانشجویان بخصوص آنهایی که در زندان هستند در دادگاه افکار عمومی که بالاترین، الهی ترین و صالح ترین ‏محکمه است، تبرئه شده اند.‏
شکل و نحوه برخورد با دانشجویان اهوازی دقیقا تکرار سناریوی پلی تکنیک است. عده ای به یک باره بازداشت ‏می شوند و بدون هیچگونه مستندی به زیر سئوال بردن ارزش ها متهم می گردند که دانسته یا ندانسته تحت تاثیر ‏خط خارجی، قرا ر بوده است بلوا در دانشگاه راه بیندازند تا بدین ترتیب فضا برای شکل گیری انقلاب مخملی ‏تسهیل شود!‏
ولی همانطور که تیر بحران سازان در ماجرای دانشگاه پلی تکنیک به سنگ خورد، طراحان برخورد امنیت- ‏قضایی با دانشجویان اهوازی نیز، فرجامی متفاوت نخواهند داشت.‏
البته مراد آنها از ارزش ها، باور های قدسی نیست، بلکه منویات صاحبان قدرت است که در تفاسیر بی پایه آنها از ‏نظریه ولایت فقیه حتی در مقامی بالاتر از پیامبران و اولیاء الله قرار می گیرد!‏
در حالی که از منظر منطق دینی اهتمام به ارزش های دینی و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر، ‏مستلزم نقد صریح عملکرد حکام مسلمین است. حال با توجه به عملکرد غیر مردمی، نا عادلانه و بدور از انصاف ‏رهبری این ضرورت دو چندان می شود. در واقع آنانی که به تملق و طرفداری از این حکام می پردازند سزاوار ‏ضدیت با ارزش های اسلامی هستند.‏
مروری بر برخورد های صورت گرفته در دهه اخیر با دانشجویان به روشنی شکست این سیاست معارض با ‏حقوق بشر را روشن می سازد. اگر چه این تهاجم ها در بدو امر پیکره جنبش دانشجویی را رنجور ساخته و از ‏شتاب حرکت آن کاسته است، اما در طول زمان بر آبدیدگی آن افزوده و مطالباتش را رادیکال تر کرده است و این ‏دانشجویان بوده اند که جلو رفته اند و نیروهای امنیتی دنباله روی آنان شده و مجبور گشته اند برخی خطوط قرمز ‏و محدوده های ممنوعه را رها کنند.‏
بازداشت و زندان اینک حربه زنگ زده ای است. سرنوشت محتوم هر زندانی، آزادی است و گام گذاشتن دوباره ‏در میدان فعالیت سیاسی منتها با توشه باری غنی تر و وجهه ای شناخته شده تر و در نتیجه با تاثیر گذاری بیشتر.‏
به نظر می رسد دست اندرکاران سیستم امنیتی نیز متوجه ناکارآمدی این روش شده باشند؛ منتها از سر ناچاری، ‏کماکان به این ابزار قدیمی متوسل می شوند. مالیخولیای انقلاب مخملی و بسیج جماعت ناراضی، به گونه ای که ‏از مرزهای سرکوب حاکمیت عبور کنند، کابوسی است که سلسله اعصاب حاکمیت را یک دم رها نمی کند.‏
از سوی دیگر یا شدت یافتن بحران خارجی ، بخش مسلط قدرت چاره را در ایجاد بحران داخلی می دانند تا ‏نیروهای دموکراسی خواه و مخالف فرصت تحرک پیدا نکنند و هم بدین ترتیب فشار خارجی را بالانس کنند و اگر ‏هم مسیر حوادث به سمتی رفت که ناگزیر به نوشیدن جام زهر دیگری شد، احدی جرات نکند ادعاهای توخالی ‏صحنه گردانان رجز خوانی های هسته ای و گزافه گویی های نظامی را افشا کند و خواهان پاسخگویی و محاکمه ‏آنها به خاطر بر باد دادن منافع ملی و فرصت های جامعه شود.‏
البته آنانی که ترمز ها را کنده اند و فرمان را بیرون انداخته اند، چنان مست از توهمات خویش هستند که در ‏پنداری باطل می اندیشند که رسالتی آسمانی بر عهده دارند و عنقریب نیروهای غیبی مدد رسان خواهند شد و آنها ‏را در جایگاه قدرت اول دنیا قرار خواهند داد. ‏
بدیهی است که این تصورات خیال بافانه تحمل اعتراض و ندای حق طلبانه دانشجویان را نخواهند داشت و پس از ‏عجز طرفداران شان در خاموش کردن صداهای دگر خواهانه در دانشگاه ها ، زندان درمانی را پیشه خواهند ‏ساخت تا دانشجویی که جسارت کرده است و لخت بودن پادشاه را فریاد زده است، ادب شود. ‏
اما آنان غافلند که جنبش دانشجویی قائم به افراد نیست. در پشت هر فعال برجسته دانشجویی، ده ها دانشجوی دیگر ‏قرار دارند که حتی در صورت زمینگیر شدن فعال دانشجویی باز داشت شده، پرچم حرکت را بر دست می گیرند ‏و مبارزه را ادامه می دهند.‏
این بازداشت ها نیز، تنها بر کارنامه سیاه حاکمیت در بی حرمتی به دانشجویان، تعرض به آزادی های آکادمیک ‏و تهاجم به کیان دانشگاه و آزادی بیان خواهد افزود، بدون آنکه تاثیری در بازدارندگی دانشجویان از تکاپو بر ای ‏آزادی خواهی ، برابر طلبی و رعایت حقوق بشر داشته باشند.
این مطلب در روزنامه اینترنتی روز در تاریخ ۱۷/۰۹/۱۳۸۶ منتشر شده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.