شمارش معکوس برای مدیریت پلیسی در دانشگاه ها

گسترش یافتن مبارزات دانشجویی، چالش بین حکومت و دانشجویان را وارد دور جدیدی کرده است. دولت نهم با اعمال محدودیت ها، فشارها و محرومیت های گوناگون از قبیل پلیسی کردن فضای دانشگاه، باز داشتن فعالان دانشجویی منتقد از تحصیلات ارشد، اعمال گزینش سیاسی- عقیدتی در نظام پذیرش دانشجو، بازداشت و برخوردهای امنیتی ، محرومیت موقت از تحصیل و اخراج از دانشگاه برای کثیری از فعالان دانشجویی توسط کمیته های انضباطی ، انحلال تشکل های دانشجویی مستقل، موازی سازی در سازمان های دانشجویی و تقویت نهاد های وابسته، تعطیلی گسترده نشریات دانشجویی ،تصفیه اساتید و انتصاب روسای وابسته، سخت گیری بر پوشش دختران و ایجاد محدودیت های فرهنگی و … کوشید تا سیاست تک صدایی را بر دانشگاه ها حاکم کند.
تا در واقع با ایجاد فضای رعب و وحشت دیدگاه های منتقد به حاشیه رانده شوند و دانشگاه مطیع و پیرو اوامر ولی فقیه در پوشش دانشگاه اسلامی تحقق یابد. این برنامه سرکوب گرایانه در قالب آنچه انقلاب فرهنگی دوم از سوی نهاد های مدافع دولت نامیده شد، تصور می کرد با اجرای سیاست های زیر می تواند به تحرک مخالفین در دانشگاه پایان دهد و دستاوردهای یک دهه تلاش های پیوسته اخیر در برقراری استقلال دانشگاه و رعایت آزادی های آکادمیک را از بین ببرد.
• اخراج اصلاح طلبان از نهاد های مرتبط با مدیریت آموزش عالی و گماردن چهره های وابسته و اقتدار گرا بر مدیریت مراکز دانشگاهی
• حذف گرایش های دانشجویی منتقد و بستن تمامی فضاهای رسمی موجود بر روی آنها از طریق انحلال تشکل های دانشجویی مستقل
• بالا بردن هزینه فعالیت های دانشجویی دگر خواهانه از طریق محرومیت از تحصیل، ممانعت از تحصیل در مقاطع بالاتر و سلب امکانات رفاهی چون خوابگاه و تغذیه ارزان
• تقویت نهاد های شبه دانشجویی وابسته چون بسیج دانشجویی و ایجاد درگیری و خشونت توسط آنها با هدف کنترل فضای دانشجویی ، همچنین راه اندازی انجمن های اسلامی موازی با استفاده از نیروهای بسیج دانشجویی
حاکمیت پادگانی – امنیتی در سطحی بالاتر فکر می کرد با فلج شدن جنبش دانشجویی ، فتیله جامعه مدنی نو پای ایران نیز پایین کشیده خواهد شد و کارزار برای دموکراسی و حقوق بشری متوقف خواهد گردید و دولت اقتدار گرا و به اصطلاح انقلابی چون دهه شصت ،دوباره جامعه را در تسلط خود می گیرد.
در این راستا سه دانشگاه پلی تکنیک، علامه طباطبایی و تهران به عنوان فعال ترین مراکز دانشگاهی آماج حمله قرار گرفتند.
اگر چه دامنه تحرک جنبش دانشجویی در بدو این یورش همه جانبه کاهش یافت ، اما به تدریج توانست نهضت مقاومت را سازمان دهد و به دفاع از حقوق بپردازد.
چشمگیر ترین وجه پیروزی جنبش دانشجویی شکست حامیان دولت چون بسیج های دانشجویی، نهاد های نمایندگی رهبری و مدیریت های وابسته به وزارت علوم در داخل فضای دانشگاهی بود. آنها علی رغم برخورداری انحصاری از امکانات دانشگاهی و پشتیبانی قاطع قدرت سیاسی و نهادهای امنیتی نتوانستند چه از طریق فعالیت های تبلیغی و چه از طریق تهاجم به دانشجویان مستقل، دانشگاه ها را در کنترل خود بگیرند.
آنها همچنین در ایجاد خشونت و درگیری فیزیکی در دانشگاه ها ناکام ماندند و جنبش دانشجویی هوشیارانه ضمن ایستادگی بر مواضع خود در دام مقابله به مثل و استفاده متقابل از خشونت نیفتاد.
بدینترتیب نقشه سرکوب جنبش دانشجویی در قالب درگیری بین نیروهای دانشجویی و سیاست “دانشجو بر علیه دانشجو” به هم خورد و دولت نتوانست اعلام کند که خود دانشجویان هستند که خواهان برخورد با دانشجویان متخلف هستند! و یا مدعی حمایت دانشجویان و اساتید از عملکردش در نقض حقوق بشر و آزادی های آکادمیک در دانشگاه ها شود.
همچنین اعتراضات به سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه ها ، حباب تصور مقبولیت مردمی و دانشگاهی وی در افکار عمومی داخل و خارج را ترکاند و این امر بخصوص در عرصه جهانی نمود خیلی زیادی داشت.
اعمال محدودیت و سخت گیری ها بر دانشجویان توسط مدیریت های وابسته و وزارت علوم نیز قادر نگشت ، نقادی در دانشگاه ها را کم رمق سازد.
بدینترتیب دستگاه امنیتی که تا پیش از آن در پشت پرده امور را هدایت می کرد، پس از ناکامی راهبرد های سیاسی وارد گود شد و با محوریت خشن ترین لایه امنیتی به سرکردگی قاضی حداد برخورد با جنبش دانشجویی را در دستور کار قرار داد.
اما اعتراضات اخیر نشان داد که کفگیر بخش افراطی امنیتی نیز به ته دیگ خورده است. مرعوب نشدن دانشجویان و تلاش آنها برای آزادی دانشجویان بازداشت شده و رعایت آزادی های آکادمیک به روشنی بحران اعمال سلطه و اقتدار دولت را نشان می دهد که گماردن خشن ترین چهره ها بر مدیریت نهادهای امنیتی و سیاسی و برخورد های سنگین و شدید با فعالان دانشجویی دگر اندیش نتوانسته رویای طراحان سیاست “مشت آهنین” را محقق سازد.
از این رو جنبش دانشجویی در یکی از مهمترین فراز تاریخ حیات خود قرار دارد که پیروزی آن در ناکامی سیاست سرکوب دانشگاه و عقب راندن اقتدار گرایان تاثیرات مهم درون و برون دانشگاهی دارد.
از آنجاییکه دولت احمدی نژاد یکی از خشن ترین و اقتدار گراترین جریانات بلوک قدرت است که به نوعی می توان آن را حد افراطی خشونت دولتی دانست ، لذا شکست آن در قلع و قمع جنبش دانشجویی به معنای فروکش کردن پتانسیل سرکوب ساختار قدرت و فقدان ظرفیت موثر سرکوب است .
از این رو این مسئله می تواند روند ماجرا را معکوس کرده و منجر به گشایش های پایدار و ارزشمند در فضای دانشگاهی شود و با توجه به جایگاه برجسته جنبش دانشجویی در جامعه مدنی نوپای ایرانی ، تاثیرات قابل ملاحظه ای در عرصه عمومی بگذارد
اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می شود که یه یاد بیاوریم دانشجویان علی رغم همه فراز و نشیب ها توانسته اند مرجعیت خود را در مردم حفظ کنند.بدینترتیب کامیابی آنها در تثبیت موقعیت و دستیابی به خواسته ها قادر به افزایش انگیزه و امید و تحرک بخشی به نیرو های مردمی نیز خواهد بود.
همچنین ویژگی بارز این گشایش ها پایداری و برگشت ناپذیر بودن آنها است چون صرفا بر تلاش عناصر دانشگاهی متکی بوده و طی جنبشی از پایین به بالا حاصل شده اند و مدیون هیچ بخشی از قدرت سیاسی نبوده اند.
به عبارت دیگر پسامد پیکار بین حکومت و جنبش دانشجویی تعیین کننده سرنوشت دخالت نظامیان در عرصه سیاسی و سیاست النصر بالرعب است.
اکنون دانشجویان نوک پیکار مقاومت در برابر دولت مهرورزی هستند . این دولت نتوانسته است آنها را به طور کامل سرکوب کند و حتی گسترش اعتراضات دانشجویی آشکارا رشد جنبش دانشجویی را نشان می دهد که مطالبات و خواسته های شان رادیکال تر شده و از عمق و شدت بیشتری برخوردار گشته است.
از سویی دیگر این اتفاق بار دیگر نادرستی ادعای برخی از اصلاح طلبان دوم خردادی را نشان می دهد، که جنبش دانشجویی را متهم به انفعال در برابر راست افراطی و حاکمیت پادگانی – امنیتی می کردند. امروز نیرویی که در صحنه عمل مبارزه موثری با راست افراطی در راستای گسترش دموکراسی و حقوق بشر دارد و دانشجویان هستند و یک مقایسه کلی و سر انگشتی بین عملکرد اصلاح طلبان دوم خردادی و جنبش دانشجویی روشن می سازد کدام نیرو منفعل است!
گسترش اعتراضات دانشجویی به تمامی دانشگاه های کشور ، همکاری موثر بین تمامی گروه ها و علائق دانشجویی در مبارزه با “اقتدارگرایان و سرکوب آزادی های آکادمیک در دانشگاه ها” و حرکت با برنامه و سازمان یافته و یافتن روش هایی برای ترغیب بدنه دانشجویی به مشارکت بیشتر در کارزار های دانشجویی، عناصر لازم برای موفقیت در پیکار با حاکمیت پادگانی – امنیتی است.
روزهای پیش رو ، دورانی حساس برای جنبش دانشجویی است. هوشیاری، ایمان استقامت ، بی اعتنایی به هزینه های تحمیلی و استفاده از رهیافت های مبتکرانه می تواند ابرهای سیاه فتنه و آزادی ستیزی را از آسمان نظام دانشگاهی ایران برای همیشه دور کند و آزادی ،نشاط و رشد علمی را در محیط های دانشجویی وارد فصل جدیدی کند.
این مطلب در تاریخ آبان ماه ۱۳۸۶ در سایت راهبرد آن لاین منتشر شد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.