نقش جامعه توده ای و جماعت نظم گریز در ناکامی جنبش اعتراضی ۱۸ تیر

وقایع مهم تاریخی همواره منابعی ارزشمند هستند که موشکافی و واکاوی آنها فرصت های جدیدی را برای آینده خلق می کند. فرصت هایی که با ارزیابی از تجارب گذشته ، مسیر تکامل و پیشرفت آتی را هموار می کنند. رویداد ۱۸ تیر نیز از این اصل مستثنی نیست.
آن روز سیاه که دانشگاه به تمامی گریست و سوگوار هتک حرمت چکمه پوشان ولایت مدار شد ، تنها سمبلی برای اعتراض های دانشجویی نیست ، بلکه دامنه تبعات آن تا تسریع تغییر شیوه حکمرانی و سیمای حاکمیت از یک سو و بازنمایی توانمندی ها و تنگناهای جامعه توده ای و غیر متشکل ایران در سویی دیگر تسری یافت.
سنگینی داغ این زخم کهنه بر پیکره جنبش دانشجویی و برقرار نشدن مطالبات آن کارزار اعتراضی بزرگ، اجازه نمی دهد تا ۱۸ تیر به موضوعی تاریخی تبدیل شود، بخصوص که حامیان و سلسله جنبانان آن یورش وحشیانه امروز مصادر قدرت را به صورت کامل و یکدست قبضه کرده اند و سرکوب خونین و خشونت آمیز دانشجویان در گذشته را اینک در مسیر حشونت قانونی و دولتی ادامه می دهند.
در واقع جنبش اعتراضی ۱۸ تیر پایان نیافته است و در تمامی این ۹ سال پر فراز ونشیب در کشمکشی مستمر مانع تعبیر خواب آشفته سیطره کامل حکومت بر دانشگاه و تهی کردن آن از جوهره نقادی و اعتراض شده است.
اما با این وصف هنوز جامعه دانشگاهی در جستجوی نشاط و سرزندگی خود در روزهای ماقبل ۱۸ تیر سال ۱۳۸۷ به سر می برد و نتوانسته است به صورت کامل خود را از صدمات آن حارج کند.
البته این کشمکش فقط مسئله دانشجویان نیست بلکه کل جنبش تحول خواهی ایران با آن دست به گریبان است.
راز طولانی شدن این جستجو در آشکار شدن سنگلاخی و ناهمواری این مسیر است که جرقه های آن برای نخستین بار در ۱۸ تیر زده شد. آن روز ناتوانی شیوه اصلاحات انتخابات محور و پارلمانتاریستی خود را نشان داد که قادر به تحقق مطالبات حداقلی و حتی آنچه که از سوی رهبر جنبش اصلاحی دوم خرداد کف اصلاحات نام گرفت ، نیست و معلوم شد که صاحبان اصلی قدرت برای بقاء خود هیچ خط قرمزی نمی شناسند و از ارتکاب هر جنایت و پلشتی ابایی ندارند.
هنگامی که روشن گشت، ساختار سلطه چنان در نظام سیاسی ریشه دار است که با تکیه بر نهاد های غیر انتصابی و انتخاب دولت و مجلسی همسو با خواست عمومی نمی توان آن را مهار کرد ، امید های ملتی رنگ باخت که فکر می کردند با گزینش مشی اصلاح طلبی ، خواسته های شان برآورده خواهد شد و چرخه اجتناب ناپذیر جابه جایی قدرت از مسیر خشونت وداع خواهد کرد. ۱۸ تیر طلوع ظهور این واقعیت تلخ بود که راه رسیدن به آرزوها سخت و پر هزینه است و تغیییراتی بنیادین را طلب می کند.مسیری که نیازمند زحمت و صبر زیاد و البته مواجهه با مخاطرات فراوان است.
در سوی دیگر میدان نیز حاکمیت با این واقعیت سرسخت و خدشه ناپذیر مواجه شد که به طور کامل قافیه را در جامعه باخته است . پشتیبانی نیروهای حامی اش به علاوه نیروهای شبه مردمی نظیر حزب الله و بسیج در مواقع بحرانی کفایت نمی کند و استراتژی تروریسم و خشونت غیر رسمی توسط گروه های فشار و ظاهرا ناشناس در برقراری فضای مورد نظر حکومت ناتوان است اکثریت جامعه دیدگاهی منفی نسبت به ایدئولوژی، عملکرد و ساختار حکومت دارد و خواهان تحولات جدی است. حتی سقف مطالبات نیروهای دوم خردادی از کف درخواست های نیروهای تحول خواه کمتر است. این آگاهی همچون عاملی شتاب بخش در افزایش حضور نظامیان در سیاست و چرخش به سمت راهبرد خشونت دولتی و قانونی به عنوان ابزار اصلی ارعاب و وحشت آفرینی عمل کرد و از آن تاریخ به بعد به تدریج جامعه، شکل و شمایل پلیسی تری به خود گرفت و تلاش شد تا با کنترل همه جانبه ، تمامی روزنه ها و منافذ برای ایفای فعالیت های دگرخواهانه مسدود شود.
استارت حاکمیت پادگانی- امنیتی در اصل از روزی زده شد که سپاه به بهانه برخورد با اغتشاش گران و خط ضد انقلاب مسئولیت امنیت شهر تهران را به عهده گرفت و. اشتهای پرویز مشرف های سپاه در گسترش دامنه نفوذشان در حوره های مختلف جامعه افزایشی چشمگیر یافت.
اما چه شد که علی رغم عقب نشینی آشکار محافل حکومتی و فوران خشم و اعتراض مردم و مشارکت گسترده خیل ناراضیان ، این کنش اعتراضی گسترده به حرکتی کور منتهی شد؟ چرا جنبشی که بالقوه توان تبدیل شدن به انقلابی محملین را داشت و نیروهای حکومتی را از صحنه متواری ساخت ، اینچنین در مسیری بن بست ضایع گشت و در دستیابی به اهدافش ناکام ماند؟
می توان ازجوانب مختلف ، پاسخ های مختلفی به این سئوال داد. اما در میان آنها ، ویژگی جامعه توده ای و و تراکم مطالبات گوناگون از یک طرف و فقدان ظرفیت برای سازمانیابی و متشکل کردن پتانسیل انبوه آزاد شده مردم از طرف دیگر، اهمیت خاصی دارد که چون چشم اسفندیار، نقطه آسیب پذیر جنبش را تشکیل می داد و نیروهای حکومتی در اصل با آماج قرار دادن آن توانستند سرنوشت کارزار را به نفع خود تغییر دهند.
این پاشنه آشیل کماکان ترمیم نیافته و چون سدی بلند در پیش روی جنبش دموکراسی خواهی ایران عمل می کند و چه بسا ناتوانی از حل آن و یا مخاطرات ناشی از بروز آن دلیلی مهم در عدم اقبال فراگیر جامعه به کنش های اعتراضی رادیکال است. اساسا در مسیر گذار مسالمت آمیز به دموکراسی که متضمن تغییر بنیادین ساختار قدرت است ، فرایند عبور سریع از بحران خلا قدرت با چنین معضلی روبرو می شود که چگونه می توان جامعه توده وار با مظالبات گوناگون متراکم شده را در ظرف سازمانی مناسبی جا داد تا انفجار و غلیان آن ، هستی کشور و ملت را با خطر مواجه نکند.
به عبارت دیگر چگونه می توان سدی درست کرد تا امواج این سیل خروشان به نحوی کارآمد مهار گردد و در مسیری سازنده جاری شود.
ماهیت اقتدارگرا و بسته حکومت به شکلی برنامه ریزی شده و ساختاری اجازه سازمانیابی به هیچیک از بخش های جامعه را نمی دهد. حتی در داخل لایه های محتلف حکومت نیز ، مجال شکل گیری تشکل های سیاسی ریشه دار داده نمی شود.حکومت های تمامیت حواه اساسا از رشد هر جریان سیاسی و اجتماعی می ترسند حتی اگر خودی باشد.
در مقابل این رویکرد بسته جامعه ای توده ای شکل می گیرد که افراد به صورت ذراتی در جامعه پخش هستند و هر کدام بنا به موقعیت و ذائقه خواسته ها و نگرش هایی دارند. این خواسته ها زمانی که تصادم با دیدگاه های رسمی و یا محدوده های مجاز پیدا می کند، به دلیل ترس از اقتدار حکومت ، امکان ظهور پیدا نمی کند و در داخل سینه فرد و یا محافل غیر متشکل محبوس می شود. گذشت زمان این مطالبات سرکوب شده را متراکم می کند و در نهایت بسان انبار باروتی در می آید که در آستانه افول قدرت حکومت و یا ایجاد شکافی جدی در آن ، فعال شده و به ناگاه منفجر می شود.
همانگونه که در فاجعه ۱۸ تیر شاهد بودیم که با گسترش یافتن دامنه حرکت به بیرون از دانشگاه امواج مطالبات از خواسته های دانشجویی به مجموعه ای از تقاضا های گوناگون، ناهمسان و بعضا متعارض توسعه یافت و چنان بزرگ شد که نیروی پیشبرنده جنبش را در خود غرق کرد.
علت اصلی ناکامی جنبش اعتراضی ۱۸ تیر در ناآمادگی در مواجهه با این حالت و فقدان ظرفیت موثر برای سازمان دادن و مدیریت فوران فریادها و بغض های خفته در گلو بود.
در این حالت وقتی اهرم های بازدارنده و مهارکننده حکومت از کار می افتد، نیروی خفته جامعه آزاد می شود حال هر فرد و گروهی می خواهد خواسته های سرکوب شده اش را مطرح کند و سریع به تمامی آن ها دست یابد.یکی می خواهد از شر پوشش حجاب اجباری خلاصی یابد، دیگری می خواهد انتقام خون عزیزانش را بگیرد ، دیگری در سودای جبران محرومیت های اقتصادی است ، عده ای دل در گروبسط آزادی ها دارند،پاره ای فرصت را برای واژگونی نظام سیاسی مستقر و تصرف منابع قدرت در دست خود مساعد ارزیابی می کنند و خلاصه مجموعه رنگارنگی از تقاضا ها و انگیزه های مختلف و متضاد شکل می گیرد و شور و هیجان حاکم اجازه تعقل ، تعامل و توجه به ملاحظات دیگری را نمی دهد. همه به دنبال خواسته های حداکثری هستند و به کمتر از تحقق همه آرزوها و امال پایمال شده راضی نیستند.
به قول گوستاو لوبن ” هنگامی که مردم در جریان هیجان جمعی قرار می گیرند که توسط جماعت به وجود آمده ، موقتا برخی قوای تعقل منطقی را که در زندگی عادی دارند ، از دست می دهند. آنها فوق العاده تحت تاثیر اصرار و ترغیب رهبران غوغا سالار و یا عوامفریب قرار می گیرند.در این حالت افراد تحت تاثیر جماعت به سوی انجام واکنش های ابتدایی تر و عمل بر مبنای غریزه سوق پیدا می کنند.”
در چنین شرایطی جنبش های اجتماعی و اعتراضات خیابانی به مجرد اینکه گسترش پیدا می کنند و جماعت بیشتری را جذب می کنند و افراد درگیر احساس می کنند قدرت دارند و در عین حال به دلیل غلبه گمنامی و ناشناختگی در حمع ، لزوما مسئولیتی برای ارتکاب اعمالشان ندارند ، خطر انحراف آنها به غوغا و آشوب نیز افزایش پیدا می کند. چرا که آشوب مشخصا بیانگر فوران سرخوردگی ها و ناکامی های مردمی است که نتوانسته اند برای بیان نارضایتی ها و یا فشار آوردن برای اصلاحاتی که لازم می دانند به مجاری رسمی و رویه های موجود دسترسی پیدا کنند.
در واقع یکی از مهلک ترین تبعات نظام های سیاسی خودکامه و تمامیت خواه محبوس کردن نیروها و پتانسیل های اجتماعی در لایه های درونی جامعه است که به تدریج در اثر انباشت و بسته شدن تمامی سوپاپ ها خصلت انفجاری پیدا می کند.
۱۸ تیر به خوبی آشکار ساخت که جامعه به ظاهر آرام بر چه گسل های ناپایداری قرار دارد که در معرض زلزله های سهمگین است و در مقابل ظرفیتی برای بهره برداری درست و هدایت آن در مسیری مفید وجود ندارد.
این بزرگترین ضعف نیروهای اپوزیسیون و جنبش های اجتماعی که البته ساخت مطلقه قدرت و حکومت اقتدارگرا مهمترین علت وجودی آن است ، هزینه حرکت های رادیکال و خلاء قدرت در دوران گذار را افزایش داده است و این مسئله به نوبه خود باعث پذیرش وضع موجود و عدم همراهی بخشی از جامعه با روش های مبارزاتی رادیکال به دلیل ترس از مخاطرات وریسک های غلیان خشم و نارضایتی موجود در قالب شورش های کور است.
در شرایط کنونی ایران که دستیابی به آزادی ، عدالت اجتماعی ، توسعه ، فساد زدایی از ارکان حکومتی ، اصلاح نابسامانی های فرهنگی و اخلاقی نیازمند رویکرد اصلاحات ساختار شکن است و روش ها ی مبارزاتی کم هزینه چشم اندازی برای موفقیت ندارد ، این مانع مشکلی جدی برای متوقف کردن سیر قهقرایی جامعه و کشور است.
اکنون به مراتب بسیار بیش تر از۱۸تیرماه سال ۱۳۷۸ جامعه دستخوش زلزله های درونی است و روند تراکم و انباشت مطالبات تحقق نیافته ،آهنگ بسیار سریعتری به خود گرفته است. نارضایتی ها و اعتراضات عمق وشدت بیشتری یافته اند و بخش عمده ای از آن به حالت کینه و انتقام درآمده است. ناکآرامدی وبی کفایتی حکومت و افزایش نظامی گری به شکلی روزافزون التهاب درونی جامعه را زیاد کرده وچونان کاتالیزوری، وقوع انفجار آن در مسیری کنترل ناپذیر را افزایش می دهد.
وضعیت فاجعه آمیز اقتصادی و مشکلات حاد معیشتی نیز بر وخامت اوضاع و تشدید ابعاد مخاطره آمیز شورش های غیر سازمان یافته و کور می افزاید.
بخصوص آنکه توده به جان آمده از مصایب اقتصادی و بی عدالتی های فاحش اجتماعی فاقد سمت گیری سیاسی و انجام رفتاری خردمندانه است و فقط به سمت فعالیت خودانگیخته برای سیر کردن شکم خانواده اش و انتقام گیری از برخورداران کشیده می شود و در نهایت غوغا سالاران و پوپولیست ها با استفاده از آشفتگی اوضاع و غلبه شور و هیجان بر منطق، این نیروها را جهت خواهند داد . معضلات و نابسامانی های گوناگون به خصوص در زمینه شکاف های طبقاتی و فرهنگی و مسائل مربوط به قومیت های ایرانی دیگر منبع قابل توجه برای بی ثباتی و شدت یافتن خط آشوب است.
بنابراین چاره اندیشی برای این وضعیت با توجه به بهره گیری از تجارب گذشته و نجات میهن و منافع ملی وسرزمینی ، امری استراتژیک برای تمامی فعالان مدنی ، گروه های سیاسی و اجتماعی و روشنفکران ایرانی است.
در شرایطی که از سویی مسیر اصلاح امور ناگزیر از تغییرات بنیادین در ساختار قدرت می گذرد و از سوی دیگر حربه حکومت برای سرپوش گذاشتن به ناکامی ها، افرایش اختناق و خاموش کردن صداهای مستقل و منتقد است و اقتصاد فلج شده کشور ، زمینه بروز ناآرامی ها اجتماعی و اعتراضات صنفی ومعیشتی را تسریع می کند، اصل سازمان دهی می بایست به عنوان اولویت برای نیروهای جامعه مدنی و دموکراسی خواه در بیاید. برای حصول بدین منظور نباید در فکر سازمان های بزرگ و یا اشکال کلاسیک وسنتی سازمان بود که بر تمرکزگرایی شدید و ساختار عمودی سلسله مراتبی تکیه داشتند.
تشویق و آموزش افراد در حوزه های محتلف اعم از کنشگران سیاسی ، هنرمندان، دانشجویان ،کارگران ،زنان ، فعالین سازمان های غیر دولتی ، مدافعان محیط زیست و فعالان اجتماعی به تشکیل هسته های خودجوش سازمند واستفاده از مدل شبکه ای سازمان ،کمک بزرگی برای متشکل کردن جامعه است. به جای آنکه در فکر سازمان بخشی به کلیه پیکره جامعه بود و اهداف بزرگی را تعریف کرد بهتر است در فکر متشکل کردن گروه های کوچک و اتصال آنها در شبکه ای به هم پیوسته بود. هنگامی که گروه ها به شکل مستقل انسجام یافتند حال جمع آنان در کنار هم و یا تعامل و رقابت آنها اندام جامعه را نیز همبسته می کند.
بدینترتیب می توان بر مانع جامعه توده ای و غلیان هیجان جمعی در قالب شورش های کور غلبه کرد. برای این کار نباید در انتظار روز موعود بود که منفعلانه در برابر امواج خروشان آن قرار گفت و یا در جدالی نابرابر عرصه را به عوامفریبان واگذار کرد و یا غمگینانه شکستی دیگر در برابر دولت تمامیت خواه را تجربه کرد ، بلکه از همین امروز باید در فکر چاره اندیشی بود. جنبش دانشجویی تا حدود کمی و در حد بضاعتش در این خصوص کوشیده است ولی نتایج به دست آمده پاسحگوی نیاز ها نیست . به همین دلیل هنوز جنبش دانشجویی اسیر فضای سرکوب پس از ۱۸ تیر است. رهایی از آن و بازگشت به دوران اوج وشکوفایی مستلزم غلبه بر ضعف مزمن سازمان دهی است.
جامعه ایران به هم از منظر شرایط درونی و هم از منظر شرایط بیرونی آبستن تحولات و اتفاقات مهمی است که میزان توانایی فعالان و نخبگان سیاسی واجتماعی در سازماندهی تحرکات و کنش های اجتماعی نقشی مهم در مثبت ویا منفی شدن نتایج این تحولات ایفا خواهد کرد. به عبارت دیگر توان سازماندهی کلیدی ترین عاملی است که می تواند شورش ها واعتراضات انفجاری آینده را به فرصتی برای بهبود جامعه تبدیل کند و برای نیروهای به جان آمده از نابسامانی های گوناگون جایگاه مفید و مناسبی در قالب جنبش دموکراسی خواهانه تعریف کند و مطالبات ناهمگون آنها را در ظرفی مناسب تناسب بخشد. تا بدینگونه هم خواسته های آنان در حد امکانات تحقق یابد و هم کلیت کشور و جامعه با عبور از مخاطرات ، سامان و شاکله نسبتا مناسبی پیدا کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.