گسترش برخورد با دانشجویان

با گذشت چند روز از درگیری خشونت آمیز بر سر دفن شهدا در دانشگاه امیرکبیر، ابعاد این بحران بیشتر آشکار ‏شده است. هجوم سنگین و تاسف بار به دانشگاه امیرکبیر در چهارم اسفند ماه را می توان یک کوی دانشگاه در ‏ابعاد کوچک نامید که به نوعی از ویژگی ها و تبعاتی مشابه برخوردار است با این تفاوت که این بار شهدا ابزار ‏سوء استفاده و پوشش اغراض سیاسی حاکمیت پادگانی شدند.‏
یورش سازمان یافته نیروهای طیف ولایت مدار حامی حکومت، استفاده از سلاح های سرد، ضرب وشتم بی ‏رحمانه دانشجویان، میدان داری گروه های فشار، حضور چشمگیر نیروهای امنیتی و سپاهی، همکاری نیروهای ‏بسیج دانشجویی با حمله کنندگان بیرون دانشگاه، بازداشت گسترده چهره های شاخص دانشجویان معترض وتلاش ‏گسترده رسانه های حکومتی در تحریف و قلب واقعیت ماجرا، خطوط کلی مشابه دو فاجعه ای هستند که در آنها ‏حرمت و کیان دانشگاه، آماج کینه توزی عمله استبداد دینی قرار گرفت. ‏
در حالی که قریب به یک هفته از این ماجرای تاسف بار می گذرد، هنوز دستگاه قضایی کشور از پذیرش ‏مسئولیت بازداشت بیش از ۲۵ دانشجوی دانشگاه امیرکبیر طفره می رود! این برخورد دامنه نگرانی ها نسبت به ‏سرنوشت نامعلوم بازداشت شدگان را افرایش داده است که معلوم نیست در کدام بازداشتگاه و در چه شرایطی بسر ‏می برند. ‏
‏ با توجه به اینکه کنش اعتراضی دانشجویان سنگین و گسترده بود و از سوی دیگر چالش جدی برای اقتدار ‏حاکمیت در حوزه دانشگاه ایجاد کرد، بیم آن می رود که دستگیر شدگان با برخورد های سنگین تر وشدیدتری ‏مواجه شوند. بخصوص آنکه نیروهای امنیتی با بهره برداری از اتهام بی اساس و نسبت خلاف واقع “ضدیت با ‏شهدا” فراغت بیشتر و فرصت بهتری برای تنبیه دانشجویان معترض و وجاهت دادن به اعمال سرکوبگرانه خود ‏دارند. ‏
در این میان از موج سنگینی که رسانه های پلیسی چون کیهان و خبرگزاری فارس به راه انداخته اند، می توان ‏گمانه زد که “تخطئه فرهنگ شهادت، ایثار و مقاومت” و انتساب سازماندهی اعتراضات دانشجویی به محافل ‏بیگانه اتهام های اصلی هستند که قرار است بازداشت شدگان نسبت به آنها اعتراف کنند! ‏
اگرچه می توان پیشبینی کرد که بازداشت شدگان در بازداشتگاه امنیتی ۲۰۹ باشند اما با توجه به حضور مشهود ‏نیروهای وابسته به سپاه بعید نیست که آنها دربازداشتگاه های نظامی تحت مدیریت سازمان حفاظت اطلاعات سپاه ‏چون بند ۳۲۵ سابق زندان اوین بسر برند. این بازداشتگاه ها بی قانونی ها، اعمال خودسرانه، خشونت فیزیکی و ‏سخت گیری های بیشتری نسبت به زندان های امنیتی دارند که توسط وزارت اطلاعات مدیریت می شوند. البته در ‏دوره دولت مهرورز احمدی نژاد مدیریت کلان این واحد ها همسو هستند اما سوابق و موجودیت متمایز آنها باعث ‏می شود که کماکان نوع برخورد ها متفاوت باشد اگر چه با ختلاف کمتر.‏
اما دستگاه امنیتی از این بازداشت ها فقط به دنبال نقره داغ کردن دانشجویان دانشگاه امیرکبیر و آینه عبرت ‏ساختن بازداشت شدگان نیست بلکه هدف کلان تر زمینگیر کردن جنبش دانشجویی را دنبال می کند. ‏
حضور پررنگ کنش های اعتراضی دانشجویی در سال تحصیلی جاری که نقطه اوج آن مراسم ۱۶ آذر امسال بود ‏و ناکامی سیاست های محدود کننده در منفعل کردن دانشجویان باعث شد تا حاکمیت پادگانی به فکر تدبیر جدیدی ‏برای خنثی کردن موج جدید اعتراضات و تحلیه پتانسیل دانشجویان بیفتد بخصوص آنکه برگزاری موفق انتخابات ‏شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و حضور تیمی هماهنگ وبا تجربه در مرکزیت مجموعه انجمن های اسلامی ‏منتخب دانشجویان، پیشاپیش زنگ خطر را برای آنها به صدا در آورده بود. بدینرتیب بود که پس از انتشار بیانیه ‏دفتر تحکیم وحدت در خصوص “فاجعه انسانی غزه” سناریوی جدید با حمله سنگین به دفتر تحکیم وحدت و انجمن ‏های اسلامی دانشجویان از سوی نهاد های حکومتی چون وزارت علوم، وزارت اطلاعات و حمایت دنباله های ‏رسانه ای وسیاسی آنها شروع شد تا با اعلام غیر قانونی بودن دفتر تحکیم وحدت، زمینه حذف انجمن های اسلامی ‏دانشجویان وابسته به دفتر تحکیم به عنوان بزرگ ترین و فراگیر ترین سازمان دانشجویی منتقد را فراهم کنند. ‏
این برخورد که بخشی از سیاست “قبرستانی کردن دانشگاه” و تحمیل اطاعت و تک صدایی در دانشگاه ها است ‏با اعمال فشار به این تشکل ها، آنها را در دوراهی انحلال یا خروج از دفتر تحکیم وحدت قرار داد. ‏
در این راستا انجمن های اسلامی خواجه نصیر و صنعتی اصفهان با بهانه جویی های بی اساس منحل شدند و فشار ‏بر روی دیگر انجمن ها ادامه دارد. همچنین مدتی است فعالان دانشجویی دانشگاه شیراز در زیر فشار شدید ‏برخورد های امنیتی هستند. ‏
حال متصدیان سناریوی امنیتی “قبرستانی کردن دانشگاه، پس از اجرای پروژه دفن شهید گمنام در دانشگاه ‏امیرکبیر در پی آن هستند که از فضای بازداشت ها بهره برداری کرده و آن را به برخورد با دیگر دانشگاه ها ‏گسترش دهند.”‏
دستگیری آقای عباس حکیم زاده از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز اراده ای را نشان می دهد که ‏در پی کشاندن پای دفتر تحکیم وحدت به ماجرا است. ‏
البته در این میان فقط فعالان انجمن ها، هدف برخورد ها قرار نگرفته اند، بلکه فعالان دانشجویی چپ نیز مصون ‏نمانده اند. برخوردی که در دانشگاه اصفهان با آقایان محمد پورعبدالله و علیرضا داوودی صورت گرفت اینک به ‏تهران نیزکشیده شده است و خانم ها سانازاللهیاری، نسیم روشنایی، مریم شیخ و آقای امیرحسین محمدی فر نیز به ‏خیل دانشجویان زندانی اضافه گشته اند.‏
بسیج نیروهای حامی و اقناع عناصر مسئله دار شده دیگر هدفی است که حاکمیت پادگانی تعقیب می کند. وجود ‏تناقضات فاحش بین دعاوی و عملکرد دولت اولترا اقتدار گرای احمدی نژاد که مدعی کوتاه کردن دست مافیاهای ‏اقتصادی و آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم بود، در سالیان اخیر باعث شبهه دار شدن برخی از نیروهای ‏صادق اصول گرایان شد که به غلط این دعاوی را باور کرده بودند و حتی شماری از آنها ریزش کردند. حال شهدا ‏پیراهن عثمانی شده اند تا هم نیروهای حامی را بسیج کرده و نفسی تازه به آنها بدهند و هم نیروهای مسئله دار شده ‏را قانع کنند که دست هایی مشکوک در دانشگاه ها به دنبال دهن کجی به ارزش ها و مقدسات هستند تا بار دیگر ‏آنها را فریب داده و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آینده مورد بهره برداری قرار دهند. ‏
اما موضع گیری صریح دانشجویان معترض نسبت به پاسداشت و تکریم شهدا و مخالفت با تجارت سیاسی با این ‏قهرمانان صحنه عزت و سربلندی کشور اجازه نمی دهد تا این حربه کارساز بیفتد. ‏
حامیان دفن شهید در دانشگاه ها توضیح نداده اند که آخر این چه تکریمی از شهیدان است که پیکر های آنان باید ‏شاهد صحنه های تلخ درگیری های خشونت آمیز باشد؟ آیا کسانی که زمینه این صحنه های تاسف بار را پدید ‏آوردند، تا اینچنین القا شود که اکثریت دانشجویان کشور با شهدا مسئله دارند، بیشتر به شهدا بی حرمتی می کنند یا ‏معترضین به استفاده ابزاری از آنها؟ این چه دفاعی از ارزش های والا است که باید از پنجه بکس، چاقو و اسپری ‏فلفل مدد گرفت؟ اگر ترویج فرهنگ شهادت و پخش عطر شهیدان مستلزم حضور قبر های آنان در محیط است ‏چرا فقط باید دانشگاه و تفرجگاه ها از این سعادت برخورد دار باشند و دیگر بخش ها که در تیول عناصر ‏حکومتی هستند از این مسئله بی نیاز باشند؟ اگر چنین منطقی درست باشد آنوقت باید قبور بزرگان و اولیا را نیز ‏به صورت دوره ای در محیط های گوناگون چرخاند تا همه از موهبت آنها برحوردار باشند نه فقط آنانی که ‏دسترسی به مزار های آنها دارند!!!‏
بدیهی است که این سفسطه ای بیش نیست. فرهنگ شهادت در وهله اول امری معنوی و محتوایی است که باید به ‏شکل عقلانی و مفهومی تبیین و ارائه شود و مصادیق آن با عنایت به شرایط زمانی- مکانی و تعریف عصری از ‏منافع ملی و میهنی مشخص گردد. زمانی پیام شهدا زنده می ماند که مردم با رضایت و خودمختارانه از اعتقادات ‏آنها در رفتار شان الگو بگیرند. ثانیا همواره از نماد ها و سمبل ها برای جنبه شکلی و ظاهری بزرگداشت ها ‏استفاده شده است. آفرینش های هنری در قالب پیکره، نقاشی، طرح های معماری برجسته و بناهای یاد بود ‏موثرترین و جذاب ترین وسیله های یادآوری و زنده نگه داشتن یاد و حضور شهدا، قهرمانان ملی و شخصیت های ‏اسطوره ای هرملتی در طول تاریخ بوده اند. جای شهدا در قلب و دل مردم است و نیازی به قرار دادن قبور آنها ‏درمعرض دیدگان افراد نیست.‏
تجربه تشییع جنازه با شکوه شهید عبدالله گلشن در دانشگاه امیرکبیر در سال ۱۳۷۳ به خوبی سست بنیادی ادعاهای ‏حکومت را نشان می دهد. این شهید بزرگوار از دانشجویان پیش از انقلاب دانشگاه پلی تکنیک بود که درهمان ‏سال های اولیه جنگ به جبهه رفته بود و سال ها مفقود الاثر بود تا اینکه پیکر وی در سال ۱۳۷۳ پیدا شد. نگارنده ‏به یاد دارد که جنازه وی به دانشگاه آورده شد و با حضور گسترده دانشجویان، اساتید و کارمندان دانشگاه به نحو ‏بسیار با شکوهی تشییع شد و پس از اینکه چند دور در دانشگاه چرخانده شد، با احترام به بهشت زهرا انتقال یافت ‏تا در کنار دیگر شهدا قرار گیرد. ‏
این نمونه درست تکریم از شهدا را مقایسه کنید با آنچه که در دوشنبه گذشته در دانشگاه امیرکبیر رخ داد تا بدترین ‏توهین و هتک حرمت نسبت به شهدا از سوی کسانی صورت گیرد که منافقانه شهدا را وسیله قرار دادند تا ‏سناریوی امنیتی قبرستانی کردن دانشگاه را جلو ببرند و اینک نیز ناجوانمردانه، مخالفان با ایجاد سکوت قبرستانی ‏در دانشگاه ها را به عناد با شهدا محکوم می کنند!.‏
البته این ماجرا نیز خواهد گذشت و چونان گذشته روسیاهی به چهره آنانی باقی خواهد ماند که از غیرانسانی ترین ‏شیوه ها برای بقاء خود در قدرت استفاده می کنند. همانگونه که تجارب قبلی نشان داده است، سیاست قبرستانی ‏کردن دانشگاه ها در شرایط کنونی جامعه و حضور قوی نیروهای دانشجویی آرمانگرا در صحنه، حتی با ایجاد ‏قبر در دانشگاه ها نیز امری محال خواهد بود و جنبش دانشجویی سرافرازانه از حقوق خود، حرمت دانشگاه و ‏شان و کرامت شهدا دفاع خواهد کرد.‏
حمایت فعال از دانشجویان بازداشتی و تلاش بی وفقه برای آزادی آنها کمک می کند تا این ترفند حاکمیت نیز به ‏بایگانی طرح های شکست خورده اضافه شود. در این میان روشنگری و هشدار پیرامون طرح های نخ نمایی ‏چون اخذ اعرافات اجباری و شو های تلوزیونی مبنی بر ارتباط با بیگانگان، ایجاد آشوب با هدف بر هم زدن ‏امنیت کشور و بی حرمتی به شهدا، نقشی کلیدی دارد.‏
این مطلب در تاریخ ۱۳/۱۲/۱۳۸۷ در روزنامه اینترنتی روز منتشر شده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.