در فراسوی مناظره ها

مباحث مطرح شده در مناظره های تلوزیونی را می توان مهمترین و ارزشمند ترین پدیده این دوره از انتخابات ریاست جمهوری دانست. اصلی ترین نتیجه این رویداد ، تاثیر شالوده شکنانه آن بر نظام سیاسی است. محور مشترک شکست ها و پیروزهای نامزد ها در مناظره های فوق ، مردودی کارنامه نظام سیاسی در تحقق شعار ها و وعده هایش بود. ادعا های آنان گواه این بود که ۲۴ سال قبل از احمدی نژاد و ۴ سال دوره دولت مهرورزی مملو از بی عدالتی، خودکامگی ، سوء استفاده از اموال عمومی، تبعیض، قانون گریزی و سلب حقوق مردم بوده است و تنها هرکدام می کوشیدند مسئولیت اتفاقات روی داده را به دوش دیگری بیندازند. البته مهندس موسوی از همه صادقانه تر ظاهر شد و واقع بینانه در مورد خودش و عملکردش سخن گفت اما ایشان نیز بگونه از عملکردشان در دهه شصت دفاع کردند که انگار هیچ نقص و خطایی در کار نبوده است. انگار فضای بسته سیاسی، تثبیت استبداد مذهبی، وضعیت سخت معیشتی مردم ، فجایع انسانی اعدام مخالفین سیاسی، تک صدایی حاکم بر فضای رسانه ای ، آسیب دیدن منافع ملی به خاطر تداوم توجیه ناپذیر جنگ پس از سال ۱۳۶۱ و سیاست صدور انقلاب در عرصه سیاست خارجی روی نداده اند!!! قطعا مسئولیت این اتفاقات سیاه تنها بر عهده مهندس موسوی نیست بلکه کلیه مسئولان طراز اول آن دوران، جریان های سیاسی حامی آنان و بخصوص شخص آیت الله خمینی در این زمینه مسئول هستند .ممکن است ایشان با استناد به تفکیک قوا ، فقط مسئولیت دستگاه اجرایی کشور را پذیرا باشند اما عملکرد ری شهری وزیر اطلاعات منتخب ایشان امری نیست که بتوان آن را ندیده گرفت . کافی است تا برخورد مسئولانه و آزاد منشانه آیت الله منتظری در آن دوران را در نظر گرفت تا معلوم شود که صرف عدم مسئولیت مستقیم دلیل موجهی برای سکوت نبوده است. بنابراین انصاف و منطق حکم می کند که مهندس موسوی توضیحات لازم پیرامون تعارض بین عملکردشان در گذشته را با شعار ها و برنامه های انتخاباتی امروز شان بیان کنند.
بررسی مناظره ها نشان می دهد که رویارویی نامزد ها به سمت و وسویی رفت که مورد نظر طراحان این ابتکار نبود. آنان می پنداشتند با رقابت کنترل شده کاندیداها هم بازار انتخابات گرم تر می شود و هم فرصت تبلیغاتی ارزنده ای برای نظام سیاسی خلق می گردد. اما عبور کاندیداها از مرز های تعیین شده ،نتیجه ای بر خلاف تصور آنان رقم زد . نظامی که تا کنون کوشیده است خود را مقدس نشان دهد و چهره ای آرمانی از صاحب منصبان خود نشان دهد که تنها شیفتگان خدمتند و نه تشنگان قدرت،اینک برخی از مسئولان بلند پایه اش به سنگین ترین اتهامات آنهم از سوی خودی ها محکوم می شوند. مهندس موسوی به صراحت احمدی نژاد را فردی دروغگو معرفی می کند. طبیعی است دروغگو صلاحیت عهده داری یک مسئولیت عادی را ندارد چه برسد به جایگاه ریاست جمهوری. جالب آن است که این فرد دروغگو، کسی است که بارها و به دفعات در چهار سال گذشته مورد تایید و تجلیل رهبری نظام قرار گرفته است! و از طرفی آقای مهندس موسوی اعتقاد به ولی فقیه و تبعیت از رهبری را نیز به عنوان یک اصل قبول دارد! در آن سوی میدان احمدی نژاد کاندیداهای اصلاح طلب را به انحراف از اصول انقلاب و حمایت مالی مافیاهای اقتصادی معرفی می کند.! طنز قضیه در اینجا است که این افراد مورد تایید شورای نگهبان منتخب رهبری هستند که وی افتخار پیروی و دستبوسی اش را دارد.
بی تردید این رویداد ،قداست خود خوانده نظام سیاسی را از درون خدشه دار کرد. حافظه تاریخی یادآوری می کند، آیت الله خمینی دولت آقای خامنه ای را دولت مورد تاییدات امام زمان نامید که نخست وزیر آن مهندس موسوی بود. آقای خامنه ای دولت هاشمی رفسنجانی را دولت کریمه خطاب کرد و پس از دوم خرداد اعلام داشت که هیچکس برای من مثل هاشمی نمی شود. جریان سیاسی مدافع احمدی نژاد نیز در آن دوران شعار می دادند:” مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است” . رهبری، دولت احمدی نژاد را پاک ترین دولت از زمان مشروطه به این سو نامید و بیان داشت دولت وی خدمات بیشتری نسبت به دولت های سابق انجام داده است. حال این تصویر، از درون خود حکومت شکسته شده و بخش هایی از تصویر واقعی آن که حاکی از بی عدالتی ، سرکوب آزادی های اساسی، فروپاشی اجتماعی و بحران اخلاقی است، آشکار شده است.
اما اگر تبعات شالوده شکنانه این رویدادها بر پیکره نظام سیاسی را کنار بگذاریم ، اولین پسامد آن شکل گیری فصل جدیدی از کشمکش های جناحی در ساخت قدرت جمهوری اسلامی است.کشمکش هایی که قابلیت آن را دارد که چهره جدیدی به نظام سیاسی بدهد . سرشت اتهاماتی که احمدی نژاد مطرح می کند ویژگی اپوزیسیونی دارد و در چهارچوب وضعیت متعارف نظام موجود نمی گنجد. او می کوشد تا خود را از نمایندگی وضع موجود دور کند و در موقعیت مخالف قرار دهد که نسبتی با گذشته نظام ندارد. نوع برخورد او با دولت های گذشته مشابه جدال نیروهای حزب جمهوی اسلامی و طرفداران بنی صدر است که به زعم خودشان با پیاده کردن لیبرال ها، انقلاب را از انحراف نجات دادند و از بحران عبور کردند.
همچنین اقدام او شبیه کودتای پرویز مشرف در پاکستان است. به عبارت دیگر رویکرد احمدی نژاد اصلاح طلبانه از نوع راست هست که نتیجه عملی آن ، تغییر ریشه ای مناسبات موجود به سمت اقتدار گرایی سیاسی بیشتر، رویکرد تهاجمی در سیاست خارجی، عدالت فاشیستی و بنیاد گرایی مذهبی را در بر دارد. در واقع نهایت منطقی این دیدگاه ظهور دوره چهارم جمهوری اسلامی با غربال و حذف عمده نیروهایی است که در سه دوره گذشته صحنه گردان امور بودند. چنین امری به معنای تغییر در ساخت قدرت است . البته این دگرگونی تغییری منفی است که در راستای منافع جریان افراطی قدرت با میدان داری نظامیان تشنه تملک انحصاری قدرت و حامیان قرائت بنیادگرایانه و خرافی از اسلام دنبال می شود.
اما آیا چنین اتفاقی رخ می دهد؟ رصد کردن حوادثی که در چند روز گذشته رخ داده است تردید های جدی را نشان می دهد که جریان احمدی نژاد اراده لازم را برای انجام این ادعا داشته باشد. از سویی دیگر برخورد با رانت خوار ها و مفسدین اقتصادی مستلزم تغییرات اساسی و محاکمه کردن درصد زیادی از مدیران و جریانات اصلی تشکیل دهنده نظام سیاسی است. همچنین ساختار حقوقی و دستگاه قضایی کشور چنین ظرفیت و توانایی را ندارد. مشکل دیگر، شائبه آلودگی برخی از حامیان احمدی نژاد به فساد مالی است. این افراد طیفی از مسئولان دولت نهم تا حامیان سیاسی اش چون جمعیت موئتلفه ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و برخی از نیرو های نظامی را در بر می گیرد. پافشاری احمدی نژاد بر این موضع باعث ریزش آنها می شود.
مانع دیگر، موضع رهبری است. انجام چنین پروژه مهمی حمایت وی را نیاز دارد. طبیعی است وی به عنوان حافظ کلیت نظام سیاسی دشوار بتواند مشوق برخورد انقلابی شود. رفتار وی نشان می دهد تا زمانی به چنین شعار هایی میدان می دهد که سوخت گروه های فشار برای دنبال کردن اهدافش تامین شود که چه کسانی در پست های اصلی قرار بگیرند و افراد نافرمان و غیر مطیع از گردونه خارج شوند. به عبارت دیگر ارتش ذخیره اش را آماده نگه دارد.
تجربه پروژه مبارزه با مفاسد اقتصادی و ثروت های باد آورده نمونه مناسبی است تا نشان دهد که این هیاهوها فقط تاریخ مصرف انتخاباتی دارد .بنابراین احمد نژاد در صورت انتخاب مجدد به احتمال زیاد همان کاری را خواهد کرد که در چهار سال گذشته انجام داد .باز وعده سرخرمن” کوتاه کردن دست غارتگران از اموال عمومی” را می دهد و با امروز و فردا کردن از زیر بار افشای اسامی صحنه گردانان” مافیای قدرت و ثروت خواهد” گریخت. البته ممکن است در صورت شکست وی ،پرونده برخی از مخالفانش چون هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری به جریان بیفتد، همچنانکه شکست ناطق نوری در خرداد ۱۳۷۶ منجر به گشودن پرونده کرباسچی در قوه قضائیه شد.
به هر حال گذشت زمان نشان خواهد داد که منازعات جناحی به کدام سمت خواهد رفت. اما صرفنظر از برآمد این رویارویی، مناظره های فوق تا کنون برای منافع مردم ایران ،جنبش دموکراسی خواهی و فضای آزاد اطلاع رسانی مثبت بوده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.