لقمه حرام تقلب

کودتای آقای خامنه ای و حزب پادگانی اش غافلگیرم کرد. اگر چه نسبت به مشارکت در انتخابات نظر منفی داشتم و می دانستم راه تغییر مثبت، آزادی و دموکراسی از صندوق های رای نمی گذرد. می دانستم حتما تقلب می کنند اما پیشبینی می کردم فاصله رای موسوی و احمدی نژاد آن قدر است که نمی توان با دستکاری در آراء مردم ، نتیجه را عوض کرد.
اما این اتفاق شوم رخ داد و شدت خیانت و نیرنگ ، جهانی را در بهت فرو برد. این اتفاق شوم خاطره ای را در ذهنم تداعی کرد. مرداد ماه ۱۳۷۶ بود و من به همراه دیگر اعضاء وقت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت به دیدار آقای خامنه ای رفتیم تا در دیداری خصوصی به طرح مسائل کشور و ضرورت اجرای برنامه های خاتمی صحبت کنیم. در خلال صحبت ها ، ایشان انتقاد کرد که برخی از اعضای انجمن های اسلامی، آن طور که لازم است در خط نظام و ارزش های انقلاب نیستند. ما در پاسخ گفتیم که آنها منتخبان دانشجویان هستند و ما در گزینش آنها نقشی نداریم. بعد ایشان با کمال صراحت و بدون هر گونه پرده پوشی گفت :” این حرف ها را بگذارید کنار، اگر ما می خواستیم بر مبنای انتخابات و نظر مردم عمل کنیم که نظام تا کنون این مسیر را نیامده بود، کسانی که در چهارچوب ارزش ها نیستند را رد صلاحیت کنید” آن روز هرگز فکر نمی کردم که زشتی این حرف به وقاحت امروز گسترش یابد! که آشکارا در روز روشن و در برابر چشمان مردمی که مشارکتی چشمگیر در انتخابات داشته اند، آراء شان را سلاخی کنند.
اما رهبری همچون دیگر خودکامگان تاریخ تصمیم گرفت که کام ملتی را تلخ کند تا چند صباح دیگری به حکمرانی انحصاری اش ادامه دهد. او برنامه اش را به خط پایان نزدیک کرد تا آخرین بقایای جمهوریت نظام را نیز تخته بند کند و استبداد فردی مبتنی بر احزاب پادگانی را تثبیت نماید. دهه چهارم جمهوری اسلامی دوران استیلای کامل حکومت اسلامی است. روندی که با انحراف انقلاب از دهه شصت شروع شد و با فراز و نشیب های بسیار به وضعیت کنونی انجامید. حکومتی که فقط صفت اسلامی را به یدک می کشد و عملا پوششی برای دیکتاتوری نظامی است تا ارزش های دینی را در مسلخ قدرت طلبی و منفعت جویی قربانی کند.
چنین ذهنیتی باعث می شود تا برای مردم ، شمشیر را از رو ببندد و بر آراء آنها، ولو از باب تزئین و دکور دست رد زند. شیفتگی قدرت مطلقه ، چنان عقلانیت آدمی را کور می کند که حتی حاضر نمی شود لایه نازکی از مردم سالاری، چهره عبوس و زشت استبداد دینی را بپوشاند. انتخاب موسوی برای او تهدید نبود و حتی برای نظام فرصت بود. ریاست جمهوری وی تغییر معنادار و چشمگیری را پدید نمی آورد. اما اکنون او این بخت را دارد تا در راس یک جنبش اعتراضی بزرگ قرار گیرد.
تقلب عظیم و جابجایی کودکانه و ناشیانه آراء، پاسخ شتابزده به موج سبزی بود که به ناگهان در نیمه دوم ایام تبلیغات، تمام کشور را در بر گرفت. تا قبل از او، عالیجناب می اندیشید که با بیرون رفتن خاتمی و حضور کروبی ،موسوی رقیبی جدی نخواهد بود. اما ماجرا سمت و سوی دیگری گرفت و ناتوانی در بیرون آوردن احمدی نژاد با اسفاده از ظرفیت متعارف تقلب، باعث شد تا فرمان این نیرنگ پلشت صادر شود. بی تردید این شعبده بازی یکی از بزرگترین مصادیق فساد سیاسی حاکمیت است که منتخب قلابی آن ادعای مضحک مبارزه با فساد اقتصادی دارد! آقای خامنه ای، الحق و الانصاف سید ضیاء را روسفید کرد و یکی از بزرگتریت تقلب های انتخاباتی در جهان معاصر را مدیریت نمود.
البته این توان بواسطه جایگاهی است که ساختار حقوقی و قانون اساسی به او بخشیده است تا با ادغام قدرت سیاسی و مذهبی بر جان ، مال و ناموس مردم تسلط یابد . ساختار حقیقی نیز رخصت می دهد بدون هراس از پاسخگویی، آنچنان که می خواهد سوار بر اسب سرکش قدرت بتازد.
این دستکاری، پروژه ای سازمان یافته بود که در هفته آخر منتهی به انتخابات کلید خورد. اما هنوز ماجرا پایان نیافته است. اگر چه عالی جناب می کوشد تا با کودتای سیاه ،موج سبز تغییر را سرکوب کند ، اما می توان با اتکاء به نیروی مردم بر آن غلبه کرد . کارزاری که با حضور شجاعانه و خودجوش مردم در خیابان ها جریان دارد، اگر در مسیر مدنی و مسالمت آمیز تداوم یابد و سازمان دهی مناسبی داشته باشد، می تواند فضا را عوض کند. رای واقعی در آنجا است. در این نظام انتخاباتی معیوب، رایی که مردم با حضور خیابانی شان می دهند به مراتب ارزش بیشتری از رایی دارد که به صندوق ها می اندازند.
این تقلب بی شرمانه، قوی ترین عامل مشروعیت ستان از نظام سیاسی است. گروه ها و شخصیت های مختلفی که قلبشان برای ایرانی آزاد ،آباد و سرافراز می تپد ، مستقل از اینکه نسبت به مشارکت در انتخابات چه دیدگاهی دارند، شایسته است در حمایت از بازگرداندن آراء مردم بسیج شوند. این حرکت بیانگر اراده تغییر است . شکست کودتاچیان باعث می شود تا یکی از موانع اصلی اصلاحات ساختاری کنار برود. از سوی دیگر تقلب و مهندسی آراء عملی بر خلاف اصول منشور جهانی حقوق بشر است که به خودی خود در خور نکوهش و مذمت است.
مدیریت کارآمد مهندس موسوی و عمل به تعهداتش در برابر کسانی که به وی رای داده اند ، می تواند جنبش اعتراضی را از خطر تبدیل به شورش کور نجات دهد. گستردگی نفراتی که در صحنه حضور دارند و کیفیت سازمانی یافتگی آنها می تواند تعیین کند که آیا این لقمه حرام از گلوی رهبری و حامیان چکمه پوشش پایین می رود یا نه؟

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.