انتقامی دوباره از جانباز اصلاحات

قریب به دو هفته از بازداشت سعید حجاریان می گذارد. وضعیت نابسامان جسمی او و نیاز مبرمش به نگهداری های ویژه باعث شده است تا بیشترین نگرانی در بین بازداشت شدگان اخیر متوجه وی باشد.
وی مظلومانه در سلول انفرادی با فشار بازجویی عوامل شبه کودتا دست و پنجه نرم می کند. او نه صدایی رسا دارد و نه دستانی قادر به نوشتن تا پاسخگوی سئوالات تیم بازجویی باشد. وضعیت شکننده بدن وی و آثار باقی مانده ترور، باعث وابستگی زیاد وی به مصرف داروها و نرمش های خاص برای حفظ سلامت و عناصر کلیدی حیاتش شده است. از این رو دکتر معالجش بارها با توضیحات مفصل و ذکر لیست قرص ها و دستورالعمل های درمانی، روشن کرده است که او نیازمند کمک چند نفر برای حرکت است و تاب تحمل بازجویی های چند ساعته را ندارد بخصوص که با فضای سنگین، استرس آور وتنهایی خرد کننده سلول انفرادی نیز همراه باشد که گویی گور زندگان است.
بی شک بازداشت “جانباز اصلاحات” یکی از ناجوانمردانه ترین و سیاه ترین اتفاقات شبه کودتای سیاه است و اوج قساوت و عداوت قدرت طلبانی را نشان می دهد که برای حفظ امتیاز ها و منافع انحصاری شان حتی به بدن رنجور یک انسان زخم خورده نیز رحم نمی کنند. البته از کسانی که سیاه کاری هایی چون اعدام نوجوانان و پیرمردان در پرونده آنها وجود دارد، انتظاری جز این نیز نمی رود.
وضعیت نامعلوم سعید حجاریان و انتشار اخبار تایید نشده مبنی بر انتقال وی به بیمارستان و بحرانی بودن حال وی، نگرانی ها یی جدی را پدید آورده است که مبادا اراده ای در جریان است تا مقصد ناپاک و نیمه تمام ترور وی را به پایان رساند! اگر محتوی، مضامین و سمت گیری های محافل رسانه ای و سیاسی راست افراطی تعقیب و رمز گشایی شود براحتی می توان تشخیص داد که چنین تمایل و خواست غیر انسانی در بین برخی از آنان وجود دارد.
آنچه علاوه بر ناتوانی های جسمی، تحمل حبس را برای حجاریان سخت می کند، سر و کله زدن با افراد رده پایین و نااهلی است که اینک از او بازجویی می کنند برای کسی که زمانی در سطح بالای سیستم امنیتی کشور فعالیت می کرده، به لحاظ روحی بسیار رنج آور است تا پاسخگوی تازه به دوران رسیده هایی باشد که الفبای کار امنیتی را نیز نمی دانند و درهیچکدام از صحنه های بحرانی سنگین نظام در دو دهه اول حضوری نداشتند و اینک به لطف میدان دادن رهبری، امنیت و ثبات کشور را بازیچه ماجراجویی های کودکانه و توهمات مالیخولیایی شان کرده اند.
وقتی خبرگزاری ایرنا از شبکه های خبری اصلی شبه کودتای انتخاباتی با درج مطلبی در فردای انتخابات، مدعی شد که سعید حجاریان گفته است: “انقلاب های مخملی راهی برای رسیدن به دموکراسی هستند” معلوم شد که برخورد با وی در دستور کار اتاق فرمان “کودتای مخملی” قرار گرفته است. دیری نگذشت که وی بازداشت شد تا با عبور از مرز های اخلاق و انصاف، بدن رنجور وی طعمه پرونده سازان گردد. در حالی که سخنان انتشار یافته، چند سال پیش و در متن یک بحث نظری طرح شده بود و هیچ ارتباطی با وقایع پیشا انتخاباتی و اعتراضات پسا انتخابات نداشت. سعید حجاریان جز اعلام حمایت ازمهندس موسوی، فعالیت و حضور انتخاباتی نداشت. اساسا حزب مشارکت و طیف پیش روی آن چون حجاریان نقش و حضوری در ستاد و تصمیم گیری های مهندس موسوی نداشتند و صرفا به حمایت از وی و جلب رای می کوشیدند. موسوی عمد داشت که فاصله با آنها را حفظ کند و این نیروهای افراطی به زعم جریان اصول گرا را در حلقه اصلی خود بازی نگیرد بگونه ای که حتی حاضر نشد درهیچیک از فیلم های انتخاباتی اش، این نیروها نقش آفرینی کنند و یا عکس های آنها در پوستر ها و اقلام انتخاباتی در کنار وی چاپ گردد.
حجاریان حتی در چند سال گذشته حضور حداقلی در حزب مشارکت داشت و آشکارا بین نظرات وی و مصوبات حزب تفاوتی چشمگیر مشاهده می شد.
بنابراین عوامل شبه کودتای سیاه از بازداشت وی دو هدف پارادوکسیکال را دنبال می کنند اولا می خواهند به تحقیق در مورد گمانه بی اساس و موهوم زمینه سازی برای “انقلاب مخملی” بپردازند و ثانیا می کوشند تا از وی برای مستند کردن سناریوی خلاف واقع و بی پایه “تحریف مبارزات حق طلبانه و مسالمت آمیز مردم در مطالبه رای های شان به تلاش برای پروژه غربی براندازی نرم” استفاده کنند که در اصل حربه آنها برای تثبیت دولت کودتا و زدن آخرین میخ ها بر تابوت بقایای جمهوریت نظام است.
اما دلیل اصلی اذیت و آزار حجاریان در فراسوی بحران انتخاباتی قرار دارد و ریشه اش به بغض و کینه رهبری و راست افراطی از شخصیت تحول یافته وی بر می گردد. از دید آنان شکل گیری اندیشه اصلاحات در برخی از نیروهای نظام دستپخت افرادی چون وی است. از دید آنان او استراتژیست اصلی جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد بود. این امر از دید محافل افراطی و دخمه نشینان، گناهی نابخشودنی بود که مجازاتی چون شلیک گلوله بر مغز اصلاحات را داشت. اینک که آن سوء قصد به جایی نرسید و باز عرصه برعالیجناب تنگ شد، جانباز اصلاحات را روانه زندان و داغ و درفش کردند تا بدین شکل از او انتقامی دوباره بگیرند.
در این میان از دو اتفاق تاریخی می توان نتیجه گرفت که به احتمال زیاد دست رهبری در پشت سر این بازداشت قرار دارد. پس از دوم خرداد، مجتبی خامنه ای که آن روز ها شهرت و موقعیت کنونی اش را نداشت در گفتگویی خصوصی با نثار دشنام هایی متعدد، سعید حجاریان را عامل اصلی آن اتفاق معرفی کرد که از طریق راه اندازی جنگ روانی مردم را فریب داده است. این ادعا بعدا به صورت ترجیع بند اتهامات محافل راست بر علیه وی تبدیل شد.
رویداد دیگر پس از بهبودی نسبی حجاریان و نجات معجزه آمیز وی از ترور اتفاق افتاد. برخی از مصلحت اندیشان بر اساس تحلیلی اشتباه تصور کرده بودند که ملاقات وی با رهبری می تواند به برطرف شدن مشکلات فی مابین کمک کند. اما آقای خامنه ای با برخوردی تند وی را مورد سرزنش قرار داد و اتهاماتی سخت را متوجه او و جریان سیاسی همسویش کرد.
همچنین حساسیت محسنی اژه ای می تواند دیگر عامل تحریک کننده برای بازداشت و اذیت و آزار حجاریان باشد. وی در جایی مدعی شده بود در صورت اینکه فرصت پیدا کند به عنوان قاضی، پرونده حجاریان را بررسی نماید، برای او حکم اعدام صادر خواهد کرد!
نگارنده در دوران بازداشت در زندان ۵۹ سپاه در سال ۱۳۷۹-۱۳۸۰، ا زنزدیک شاهد بغض و تنفر عمیق اطلاعات موازی و گروه تائب (رئیس کنونی بسیج) از حجاریان بودم که نقشه بازداشت و برخورد با وی را می کشیدند و او را از سردمداران اصلی جریان برانداز قانونی معرفی می کردند و اسیر این توهم بودند که او در صدد تغییر رهبری از طریق مجلس خبرگان است!
به نظر می رسد الان سعید اسیر دستان همین جریان است که با او خصومت شخصی و عمیقی دارند و الان فرصت را برای تحقیر و شکستن او مناسب یافته اند.
اما برخلاف تصور آنان حجاریان به نظام سیاسی بر مبنای وعده های اولیه جمهوری اسلامی وفادار بود. او بر اساس تحولات فکری و سیاسی اش به تفسیری از اندیشه سیاسی آیت الله خمینی معتقد بود که راه حکومت دینی و فقه سالار را به حکومت عرفی هموار می کند. تکیه گاه این تفسیر بر تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار داشت که نهادی عرفی برای حکمیت بین اختلافات پیش آمده بین شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی است. بدنیتریب نهادی که اکثریت اعضاء آن متخصص اسلام و شرع نیستند در موضعی بالا تر از شورای نگهبان به عنوان پاسدار تعالیم اسلامی و قواعد شرعی قرار می گیرند. همچنین او به تاکید بنیانگذار نظام بر مفهوم مصلحت استناد می کرد که ولی فقیه و یا حاکم اسلامی با توسل بدان می تواند حتی احکام اولیه را به تعلیق در بیارد و یا با توسل به اجتهاد پویا برخی از احکام سنتی را بنا به مقنضیات روز تغییر دهد. سعید به دنبال اکمال مشروطیت بود تا نظام به سمتی تحول یابد که ضمن تداوم بقاء خود، پذیرای خواسته ها و مطالبات تغییر خواهانه مردم نیز باشد. او یک بار جانش را پای این راهبرد سیاسی گذاشت و اینک نیز بار دیگر تاوان آن را پس می دهد.
البته از زاویه ای دیگر، او یکی از روشنفکران و اندیشمندان سیاسی برجسته کنونی ایران است که اشراف و دانش بالایی در شناخت گره ها و موانع اصلی توسعه سیاسی در ایران دارد. وی یک سرمایه انسانی ارزشمند برای کشور است که این ویژگی همراه با شخصیت دوست داشتنی، شجاعت، فروتنی و سجایای اخلاقی والا، جایگاه خاصی برای وی در جامعه ایجاد کرده است.
بی تردید مسئولیت هر گونه مشکل برای سعید حجاریان در وهله اول متوجه دستگاه قضایی و امنیتی است و سپس بر عهده رهبری خواهد بود. دست اندرکاران شعبده بازی انتخاباتی تا دیر نشده به این برخورد ناجوانمردانه خاتمه دهند و وی را به خانواده اش بازگردانند. بیشک هزینه هر گونه اهمال عمدی و یا بد رفتاری احتمالی در این خصوص بیش از آنی خواهد بود که طراحان سرکوب خونین و خشن جنبش اعتراضی موج سبز تصورش را می کنند.
این مطلب در تاریخ سه شنبه ۱۶ تیر در روزنامه اینترنتی روز منتشر شد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.