چرایی شعبده بازی انتخاباتی

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بر خلاف انتظار به دوران ساز ترین انتخابات در طول حیات جمهوری اسلامی تبدیل شد . دامنه تاثیر عواقب و تبعات آن به مراتب گسترده تر از یک انتخابات بود . همانطور که فضای پیش انتخاباتی و به راه افتادن موج سبز غافل گیر کننده بود، شدت اعتراض ها و وسعت مبارزه مسالمت آمیز در فردای انتخابات نیز، ایران و جهان را با بهت و حیرت مواجه ساخت.
شبه کودتای انتخاباتی با دستکاری سازمان یافته و تقلب بزرگ در شمارش آراء موجب فوران خشم عمومی و حیرت وصف ناپذیر کسانی شد که در انتظار جشن شکست احمدی نژاد بودند. حضور قریب به چهل ملیون نفر در این انتخابات، رکورد مشارکت در انتخابات های ریاست جمهوری را شکست و پس از رفراندوم جمهوری اسلامی بالاترین نرخ مشارکت ( ۸۵ درصد)را به نام خود ثبت کرد.
بی تردید هراس از تبعات ویرانگر تداوم دولت احمدی نژاد و نبود راه حل موثر برای اصلاحات ساختار شکن باعث شد تا اکثریت نیروهای خواهان تغییر به ناگزیر روانه صندوق های رای شوند و بار دیگر برای کاهش درد ها و مشکلات به معجزه صندوق های رای دل ببندند. اما نتیجه انتخابات معکوس از آب در آمد. دستکاری کودکانه و ناشیانه آراء مردم و جابجا کردن پیروز و بازنده انتخابات، خیلی زود راه تغییر از طریق شرکت در انتخابات را به بن بست رساند. اتفاقی که پیشبنی می شد منتخب اصلاح طلب پس از ورود به کاخ ریاست جمهوری و عزم بر اجرای برنامه های اصلاح طلبانه و مورد علاقه مردم با آنها مواجه گردد.
تخلفات گسترده و شیوه نامتعارف اعلام آراء اعتبار نتایج اعلام شده را زیر سئوال برد. رای بیست و چهار ملیونی احمدی نژاد که افزایشی ۴۱ درصدی را نسبت به آراء دور قبلش نشان می داد بیانگر این بود که آراء خاموش تحریمی ها و تحول خواهانی که باعث افرایش میزان کل رای دهندگان شدند، به نفع او یعنی کاندیدای مدافع وضع موجود، واریز شده است! امری که اصلا با واقعیت های فضای سیاسی و اجتماعی ایران و مشاهدات از فضای تبلیغات انتخابات سازگار نبود. اگر چه هنوز برای ترسیم تحلیلی جامع از رقابت های انتخاباتی و عوامل شکل دهنده و چگونگی کودتای انتخاباتی زود است ، ولی می توان گمانه هایی را برای ارزیابی های اولیه مطرح کرد.
حوادث خونین این انتخابات نشان داد که آیت الله خامنه ای طراح و صحنه گردان اصلی نیروهای افراطی در حکومت است و احمدی نژاد در حکم مهره و مجری اوامر او است.
وی پیش از انتخابات می پنداشت که خاتمی رقیب سرسخت و مهار نشدنی در انتخابات است لذا کوشید با روش های مختلف او را از میدان بدر کند. ترفند اصلی او برداشتن ممانعت از کاندیداتوری میر حسین موسوی نخست وزیر دوران جنگ بود . این عامل دلیل اصلی خانه نشینی و سکوت بیست ساله موسوی پس از پایان نخست وزیری اش بود. برنامه وی شکل گیری انتخاباتی کنترل شده بود تا کاندیداهای اصلاح طلب با رقابت معمولی تنور انتخابات را گرم کنند و سرانجام با استفاده از تقلب متعارف، ماشین رای سازمان یافته حکومت ، توزیع پول در جامعه و استفاده گسترده از امکانات دولتی، بار دیگر احمدی نژاد در منصب ریاست جمهوری ابقاء شود. رهبری اجازه نداد تا مخالفان قدرتمند احمدی نژاد در جریان اصول گرا مانند قالیباف ( شهردار تهران)و علی لاریجانی( رئیس مجلس) کاندیدا شوند تا همه چیز برای انتخاب مجدد احمدی نژاد مهیا گردد. اما روند حوادث بگونه ای دیگر پیش رفت و موج سبز حامیان موسوی تمامی جامعه را به خرکت در آورد. جوانان، جنبش های اجتماعی، اقلیت های نژادی و مذهبی، بخشی از نیروهای تحول خواه و دموکراسی طلبان به ندای کاندیداهای اصلاح طلب پاسخ مثبت دادند و موازنه قوا بین حاکمیت و مردم را به نفع نیروهای خواهان تغییر ،بر هم زدند. از سوی دیگر نیروهای مخالف احمدی نژاد در بلوک اصول گرایان و جریان راست سنتی چون هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ناطق نوری نیز به این حرکت پیوستند تا جایی که تشکیلاتی چون جامعه روحانیت مبارز تهران از احمدی نژاد حمایت نکرد و عمده مراجع مذهبی نیز از کاندیدایی پشتیبانی نکردند. مناظره های انتخاباتی و حملات سنگین و بی سابقه احمدی نژاد به هاشمی رفسنجانی و متقابلا نامه سرگشاده هاشمی رفسنجانی به رهبری فضای انتخابات را کاملا دگرگون کرد و آن را از رقابت بین دو جناح به منازعه آتشین بر سر موافقت یا تغییر ساختار سیاسی دگرگون ساخت. این رویارویی بعد طبقاتی هم داشت بر خلاف هدف اولیه موسوی در بسیج مستضعفین، صحنه انتخابات چنان جلو رفت که وی کاندیدای مورد حمایت طبقات متوسط و بالا شد و طبقات پایین و جمعیت روستایی که ۲۹ درصد رای دهندگان را تشکیل می داد بیشتر به سمت احمدی نژاد متمایل گشتند. البته برخی از محرومان جامعه نیز رای ندادند. چنین فضایی تمامی معادلات آقای خامنه ای و حزب پادگانی – امنیتی تحت امرش را به هم ریخت. شواهدی متعدد گواهی می دهند که طرح کودتای انتخاباتی در هفته های نزدیک به پایان مهلت انتخابات کلید خورد و طرحی نبود که از ابتدا برنامه ریزی شده باشد . به بیان صریح تر روند حاکم بر فضای انتخابات چنین سیاستی را بر راس هرم قدرت تحمیل کرد تا در موضعی دفاعی خواستار حفظ وضع موجود شود. شکست احمدی نژاد و رفتن او در اصل به کاهش معنادار اقتدار رهبری می انجامید و مقدمه فروپاشی ساختار خودکامه و فرد محورانه ای بود که وی پس از ۱۶ سال تلاش بی وفقه، با طلوع دولت نهم بنا کرده بود. آقای خامنه ای نخواست ریسک کند و برای چهار سال زحمت مهار و عقیم سازی دولت موسوی را تحمل کند. بخصوص آنکه موسوی شخصیتی محکم تر و روحیه ای سازش ناپذیر تر از خاتمی دارد. او با صرف هزینه ای هنگفت، حفظ حال را به از دست دادن آینده ترجیح داد. البته وی فکر نمی کرد که ابعاد جنبش “اعتراض به کودتای انتخاباتی” چنین وسیع گردد که در طول تاریخ پس ا زانقلاب بی نظیر بود و چون زلزله ای سهمگین نظام سیاسی را لرزاند. اگر چه او باز سیاست مشت آهنین را برگزید و با سرکوب خونین و خشونت نفرت برانگیز، اعتراضات مسالمت آمیز را خواباند اما چهره عریان استبداد مذهبی و حکومت خودکامه متکی بر کشتار، زندان، شکنجه و ارعاب را آشکار کرد که عواقب سنگینی چون از دست رفتن تمامی مشروعیت نظام و منفی شدن وجهه آن در عرصه بین المللی را به همراه دارد.
رهبری با این برخورد آخرین میخ ها را بر تابوت بقایای جمهوریت نظام زد و برنامه خود در تغییر جمهوری اسلامی از سنت گرایی ایدئولوژیک مبتنی بر تفسیر انقلابی از فقه را به حکومت خودکامه فردی تکمیل کرد.
آرایش نیروهایی که در جنبش اعتراضی پسا انتخاباتی حضور یافتند متنوع و گوناگون بود . در واقع حرکتی خودجوش از بطن جامعه حول صیانت از آراء و شکست دولت کودتا شکل گرفت. در این حرکت هم نیروهای جامعه مدنی ، هم نیروهای سیاسی خواهان اصلاح با استفاده از ساز و کا رقانونی حکومت و هم نیروهای ر ادیکال خواهان تغییر و هم حامیان دموکراسی و آزادی گرد هم جمع شده بودند. همچنین در سطحی دیگر این اعتراضات حوزه رویارویی محدود منتقدین درون حکومت چون هاشمی رفسنجانی، قالیباف، جامعه روحانیت مبارز ، ناطق نوری ، اصلاح طلبان با رهبری و احمدی نژاد نیز بود. همچنین اکثریت روحانیت سیاسی بلند پایه در قم نیز به دلیل ناخشنودی از سیاست روحانیت زدایی حاکمیت در سالیان اخیر نیز در صف منتقدین جای گرفتند و نتایج انتخابات را شبهه دار دانسته و خواستار جلب اعتماد مردم معترض شدند.
جنبش اعتراضی سبز که حرکتی مدنی برای ابطال انتخابات است در اصل ریشه در جنبش کلان تر دموکراسی خواهی در ایران دارد. این جنبش با پایمردی و رشادت زنان و مردان ایرانی و ایستادگی تحسین برانگیز مهندس موسوی و مهدی کروبی شکل گرفته و هدف محدود شکست دولت کودتا و فروحفتن خشم و نارضایتی اکثریت جامعه را دنبال می کند. حال این جنبش مقطعی اگر موفق شود کمکی بزرگ به تسریع گذار مسالمت آمیز به دموکراسی در ایران خواهد کرد زیرا منجر به عقب نشینی خامنه ای و تضعیف دستگاه سرکوب می گردد و بر عکس قدرت مردم و خودباوری آنان افزایش می یابد. اما اگر چنین نشود و به خاموشی گراید باز در حکم آتش زیر خاکستر خواهد بود که منتظر فرصت مناسب برای بروز خواهد ماند. اما بروز آن دیگر حالت انقلابی و از پایین به بالا داشته و مسیری خارج از عمل در ساختار حکومت را دنبال می کند. در اصل آقای خامنه ای با بستن تمامی روزنه های اصلاح و دهن کجی به رای و خواست اکثریت مردم ، آنان را به سمت حرکت هایی چون انقلاب های مخملین و آرام سوق می دهد. پدیده ای که بر عکس ادعای حکومت فقط غربی نیست و ریشه های بومی هم دارد. انقلاب اسلامی و صدر مشروطه دو نمونه روشن از کارزار ساختار شکنانه و مسالمت آمیز مردم ایران در تاریخ معاصر هستند.
به نظر می رسد ماجرا تازه آغاز شده است و شتاب و گشتاوری که جنبش دموکراسی خواهی در ایران پیدا کرده است چون رودی خروشان در امتداد زمان گسترش خواهد یافت. با زور و حکومت نظامی – امنیتی شاید بتوان آن را در کوتاه مدت محدود و مهار کرد ولی قطعا نمی توان جلوی شعله ور شدن آن در میان مدت را گرفت. به تعبیر مهندس موسوی ملت ایران تولدی دوباره یافته است و همبستگی حول خواسته های اساسی حرکت فراگیری را ایجاد کرده که با برخورد های امنیتی و نظامی قابل توقف نیست .بار دیگر روح تغییر خواهی در کالبد جامعه دمیده شده و فصل نوینی را در حیات سیاسی ایران رقم زده است. دولت نامشروع کودتا که رئیس آن در فصای سنگین امنیتی و نظامی و در زیر سایه سرنیزه مراسم تحلیفش را به جا آورد ، روز های دشوار و سختی را در پیش دارد که سرانجام آن با توجه به بی کفایتی ، فقدان مقبولیت مردمی و مشکلات در عرصه بین المللی ، جز تسلیم در برابر خواست مردم نیست.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.