در ستایش شرم

مجموعه برخورد هایی که با خانواده مهندس توسلی تا کنون شده است، را می توان از نمونه های حاد در برخورد های اخیر برشمرد. بگونه ای که مورد نادری از اعمال فشار بر یک فعال سیاسی و عبور از مرزهای اخلاق، انسانیت و حقوق بشر را بازتاب می دهد. ایشان مدتی را بر اساس اتهامات واهی پس از انتخابات در سلول های انفرادی گذراندند و سپس آزاد شدند و مسئولان امینتی و قضایی هیچ مستند قابل قبولی را نتوانستند علیه مشارکت ایشان در سازماندهی حرکات اعتراضی خودجوش ارائه دهند. بدیهی بود که چنین کاری میسر نبود چون چنین مدعای خلافی در عالم واقع رخ نداده بود و صرفا محصول توهمات ذهنی صحنه گردانان کودتای انتخاباتی و میان پرده های آنها برای زمین گیر کردن جنبش اعتراضی بود. پس از گذشت چند ماه فشار ها را بر علیه نهضت آزادی تشدید کردند که این حزب قدیمی باید اعلام کند که فعالیت های اش موقتا تعطیل شده است. اما پس ازاینکه احضار جمعی از مسئولین دفتر سیاسی نهضت آزادی و من جمله مهندس توسلی ناموفق از کار در آمد و آنها تن به این خواست غیر قانونی و ناموجه ندادند. دختران مهندس توسلی یکی پس از دیگری بازداشت شدند و دو ماهی است که خانواده مهندس توسلی تحت فشار های خرد کننده ای قرار دارد تا خواست نا مشروع دستگاه امنیتی در پایین کشیده شدن کرکره نهضت آزادی تحقق یابد.
اکنون دختران مهندس توسلی و داماد ایشان و دیگر اعضاء بازداشت شده اعم از دکتر یزدی، مهندس امیر خرم، مهندس نعیمی پور، کیوان مهرگان و دیگران گروگان گرفته شده اند، تا نهضت آزادی فعالیت هایش را تعطیل کند! بی تردید این رفتار از شدید ترین موارد نقض حقوق بشر و اصول انسانیت است که دردستگاه ولایت فقیه و حامیان دولت کودتا اجرا می شود.
این اقدام نهایت سقوط اخلاقی یک نظام سیاسی را نشان می دهد که برای رسیدن به منویاتش روابط خانوادگی و احساسات عاطفی آدمیان را نیز قربانی می کند. آخر بر چه اساسی باید دختران یک فعال سیاسی تاوان حق طلبی و نقادی پدر شان را بدهند! این نهایت سقوط اخلاقی و قساوت بخش افراطی حاکمیت را پدیدار می سازد و نشان می دهد چگونه مناسبات مبتنی بر سلطه و خودکامگی، حکومت ها و انسان ها را به تباهی می کشند. این رفتار ها که هیچ وجاهت شرعی، قانونی و حقوقی ندارد تنها بازتاب دهنده چهره کریه قدرت طلبانی است که خودخواهی و طعم شیرین امتیازات قدرت ندای وجدان انسانی شان را خاموش کرده است. این واقعیت زمانی مضحک تر و تلخ تر می شود که حاکمیت این اعمال ضد انسانی اش را در پوشش تکلیف شرعی و ارزش های دینی توجیه می کند. اما هر کس که اندک آشنایی با سرچشمه های هویت اسلامی و تاریخ اسلام داشته باشد می داند این رفتار ها مصادیق بارز اسلام اموی است و یاد آور تجارب تلخ استفاده ابزاری از دین برای قبضه انحصاری حکومت، اطفاء شهوت قدرت و اسیر هوی و هوس شدن ها است.
در قاموس تشیع علوی و اسلام راستین چنین کار هایی از مصادیق ظلم و تضییع حقوق مردم است که آمران و عاملان آن باید به دلیل ارتکاب معاصی کبیره سخت مجازات شوند. آقای خامنه ای باید پاسخ دهند که آیا برای حفظ رهبری شان باید دختران یک فعال سیاسی به گروگان گرفته شوند؟ آیا باید یک پیرمرد چون دکتر یزدی که دارای بیماری های متعدد و نیازمند مراقبت های دائم پزشکی است، در وضعیت نامعلوم و نگران کننده ای در سلول انفرادی بسر ببرد تا به زعم شما نظام اسلامی از فتنه مصون بماند!؟ آیا شما برای این اعمال شنیع حجت شرعی دارید؟ یا اینکه حجت شرعی شما در اصل کلاه شرعی است و مشابه احکام شریح قاضی ها است که حرمت ریختن خون نواده رسول خدا و سلب حریت آدمیان را با توجیه ضرورت برخورد با خروج کنندگان بر علیه حاکم اسلامی ، توجیه شرعی کردند!
بازداشت برخی از فعالان نهضت و متعاقبا آزادی آنها ثابت کرد که انبان نیروهای امنیتی خالی است و چیز دندان گیری برای محکوم کردن نهضت آزادی ندارند. اما حال که در جمع کردن بساط اعتراضات مستاصل شده اند و در تنگنا قرار گرفته اند، می پندارند با تعطیلی فعالیت گروه های سیاسی منتقد می توانند بحران را مدیریت کنندو از این رو فشار را بر گروه هایی چون نهضت آزادی زیاد کرده اند.
مشاهده و مرور عمر هفت ماهه جنبش سبز نشان داده است که این جنبش خودجوش و برخاسته از جنب و جوش لایه های متنوع ناراضی از وضعیت موجود کشور است و رفتار آن تحت اراده و رهبری هیچ گروه داخل و خارج از کشور نیست. در اصل نیروی محرکه آن را افراد و هسته های گمنامی تشکیل می دهند که به یمن استفاده از تکنولوژی های نوین اطلاعاتی و استفاده از مدل شبکه ای، جنبش را به پیش می برند.
حال گروه ها و فعالان شناخته شده سیاسی و اجتماعی دارند تاوان ناتوانی دستگاه سرکوب از مواجهه با این جنبش بالنده اعتراضی را پس می دهند.
البته انتقام گیری و استفاده از فرصت موجود برای تصفیه حساب های قبلی نیز مزید بر علت شده است تا صحنه گردانان مدیریت پلیسی فضا را برای تعطیلی تشکل هایی چون نهضت آزادی مساعد بپندارند که ا زدید آنان خاری در چشم بوده است.
اما خامی و ضعف این برخورد زمانی آشکار می شود که هیچگاه از دید حاکمیت و نهاد های رسمی جمهوری اسلامی نهضت آزادی قانونی و مجاز به فعالیت نبوده است. حتی دادگاه انقلاب در سال ۱۳۸۰ رسما انحلال آن را طی بیانیه ای اعلام کرد که منجر به بازداشت فله ای کثیری از اعضاء این حزب سیاسی با سابقه شد. حال باید پرسید که آیا آن برخورد جواب داد که دوباره همان روش را در شکلی دیگر پیش گرفته اند؟
حتی اگر نهضت آزادی رسما اعلام تعطیلی کند. اولا جنبش سبز به راه خود ادامه خواهد داد و ثانیا شبکه اعضاء و هواداران نهضت آزادی نیز از هم گسیخته نخواهد شد و درفرصت مقتضی دوباره فعال خواهد گشت. مشابه تجربه نهضت پیش از انقلاب که سران آن پس از آزادی از زندان به صورت رسمی و علنی فعالیتی نداشتند ولی به مجرد فروپاشی اقتدار رژیم گذشته فعال شدند و حتی شاکله اصلی اولین دولت پس از انقلاب را نیز شکل دادند.
اساسا نهضت آزادی به شهادت پیشینه اش همواره مشی مسالمت امیز و اصلاح طلبانه داشته و درچهارچوب قانون کنش های اعتراضی اش را انجام داده است. در شرایط فعلی هم به میانه روی و پویش مصلحت گرا وفادار مانده و مرزبندی روشنی با رادیکالیسم واصلاحات ساختار شکن انجام داده است. خود آقای مهندس توسلی مصداق بارز این واقعیت است که طی مصاحبه ها و یادداشت هایی بر مطالبات حداقلی در چهارچوب قانون اساسی موجود و پرهیز از تندروی تاکید کرده است.
البته نگارنده با این مشی موافق نیست و اختلاف نظر عمیقی در این خصوص با مواضع نهضت آزادی دارد. غرض تاکید بر این اشتباه فاحش نظام سیاسی است که با برخورد با این جریان عملا راه را بر ردیکال تر شدن حرکت مساعد می کند. امری که نظام طبق اظهارات سران کودتا و شخص رهبری از آن واهمه دارد.
اساسا سیر تحولات جنبش سبز و نوع واکنش حاکمیت بگونه ای است که عملا فضا برای فعالیت و اثر گذاری دیدگاه هایی چون نهضت آزادی روز بروز تنگ تر می شود.
به هر حال خانواده مهندس توسلی و دیگر اعضاء نهضت آزادی به شهادت سوابقشان این هزینه ها را تحمل خواهند کرد و از مواضع شان عقب نشینی نمی کنند. در این میان رو سیاهی از آن حاکمیت است که سیاهه اعمال ننگین و ظلم و ستمش روز به روز سنگین تر می شود تا سرانجام بر اساس سنت تغیر ناپذیر الهی و قانونمندی های اجتماعی زوال یابد و مزاحمتش برای میهن، ملت و مذهب خاتمه یابد. نظامی که سیاه کاری هایش در برخورد با مخالفین محدود به مقطع کنونی نیست و فهرست طولانی از اعدام جوانان و سالخوردگانی چون دکتر جودت و اذیت و آزار خانواده های زندانیان سیاسی در کارنامه اش وجود دارد.
این مطلب در تاریخ ۰۷/۱۱/۱۳۸۸ در رونامه اینترنتی روز منتشر شده است.
——————————————————————————–

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.