هدیه به القاعده

در آستانه سالگرد فاجعه دردناک ۱۱ سپتامبر کلیسایی در شهر گینسویل ایالت فلوریدا اعلام کرده است که در این روز از ساعت ۴٫۵ تا ۶٫۵ بعد ازظهر اقدام به سوزاندن جلد هایی از قران کریم می کند. در این راستا کمپینی هم تحت عنوان موهن ” روز جهانی آتش زدن قران ” به راه انداخته است و مسیحیان در سرتاسر دنیا را دعوت کرده است تا دست به ارتکاب این عمل گستاخانه بزنند. این کلیسا جزو آن دسته از کلیساهای منفرد در امریکا است که ارتباطی با فرقه های شناخته شده مسیحی ندارد. تری جونز اسقف هتاک این کلیسا در توضیح علت این اقدام زشت گفته است: “اسلام دین شیطان است و باعث می شود تا میلیارد ها انسان به جهنم بروند، اسلام دین نیرنگ است ، اسلام دین خشونت است و این مساله بارها و بار ها تکرا رشده است.” وی کتاب ” اسلام شیطان است” را نوشته است و از افراطی ترین چهره های ضد اسلامی در آمریکا است. وی نسخه هایی از اظهارات توهین آمیزش را در یو تیوب نیز منتشر کرده است که حملاتی را متوجه اسلام و مسلمانان می کند. حساسیت این موضوع و تبعات مخربش باعث شده است تا برخی از سازمان های حقوق بشری واکنش منفی نشان داده اند و با راه انداختن کمپین هایی از مردم آمریکا خواسته اند که دلایل مخالفت شان را با این اقدام زشت نشان دهند. همچنین شورای روابط امریکا و اسلام در واکنش، اقدام به توزیع ۱۰۰ هزار نسخه از مصحف شریف کرده است.
اما این این کتاب سوزی در آستانه نهمین سالگرد ۱۱ سپتامبر دعوتی برای اشتعال دوباره نفرت مذهبی است و درست همسو با جریانی قرار می گیرد که این تراژدی بزرگ انسانی را پدید آورد. به عبارت دیگر ۱۱ سپتامبر امسال در سطحی محدود تر باز تولید می شود ولی این بار در مسیری معکوس و به دست کسانی که خود را حامی قربانیان مظلوم آن جنایت هولناک می دانند. اگر چه آنها در دو جبهه مقابل قرار دارند و کمر به نابودی یکدیگر بسته اند. اما هر دو از یک آبشخور سیراب می شوند و ان هم دمیدن بر تنور خصومت و درگیری های مذهبی است.
دنیا پس از تحمل رنج ها و درد های فراوان به لطف رواداری مذهبی از دالان های خونین منازعات مذهبی عبور کرد و احترام به ادیان و آزادی مذاهب را به یک اصل بنیادین در فرهنگ تمدن و ارزش های انسانی تبدیل کرد. حال دوباره گرایش هایی در جهان می کوشند تا به نوعی جنگ های خانمانسوز صلیبی را تکرار کنند.
احترام گذاشتن به کتاب مقدس مسلمانان که ارزشمند ترین عنصر مذهبی در بین یک میلیارد و نیم از جمعیت جهان است ،از الزامات رعایت اخلاق و فرهنگ متمدن است. هر کس چنین نکند و به اهانت و تعرض بپردازد ؛ عقب مانده و بدوی است اگرچه در مملکت پیشرفته زندگی کند. در سرمشق پست مدرنیسم باید به باور ها و عقاید مکاتب مختلف صرفنظر از میزان توسعه یافتگی پیروان آنها ارج نهاد.
نفرت پراکنی مذهبی که از طریق توهین و تمسخر باور های مقدس و مورد احترام یک جمع حاصل می شود از منابع مهم خشونت پراکنی است. تری جونز با اقدام ناپخته و موهنش هم بر طبل خشونت می کوبد و احساسات یک میلیارد و نیم مسلمان در سرتاسر دنیا را جریحه دار می کند و هم توجیه خوبی برای تشدید فعالیت های تروریستی در قالب اسلام خواهی فراهم می سازد.
از دعوت شرم آور او تا پیام نفرت انگیز بن لادن که حکم به قتل بی رحمانه کافران به عنوان دشمنان اسلام می دهد راه درازی نیست. آنها هر دو پیام آور بانگ شوم ناشکیبایی مذهبی هستند که ملیون ها انسان را از آغاز تاریخ تا کنون به کام مرگ فرستاده است. آنها علاوه بر تفاوت ها و تضاد های ظاهری شباهت های بسیار با هم دارند. هر دو مدعی تملک انحصاری حقیقت هستند که انگار فقط مذهب آنها و طرز تلقی خاص آنها ،حقیقت پیام خداوند را آشکار می سازد و مذاهب و نظام های عقیدتی دیگر یکسره باطل هستند و پیروان آنها سزاوار تحقیر ، توهین و مرگ.
بینش هایی چون تری جونز نسخه های اسلامی و یهودی هم دارد که می کوشند با نفی و تخطئه دیگر مذاهب تنها پیروان مسلک خود را سعادت یافته می دانند. در نگاه مطلق گرایان مذهبی رستگاری و سعادت ابدی موهبتی است که تنها شامل مومنان آن مذهب خواهد شد و دیگر انسان ها نه تنها به بهشت راهی نخواهند داشت بلکه مقیم وادی جهنم خواهند بود. صداهای کسانی که فقط معتقدان به ولایت فقیه را نجات یافته می دانند و کسانی که غیر مسیحیان را گمراهانی می دانند که الی الابد از دیدن نور حقیقت محرومند ، فرکانس یکسانی را ارسال می کنند . هر دوی آنها بهشت و وادی رستگاری را آنقدر کوچک می کنند که اکثریت ساکنان دنیا به آن راهی ندارند. حال اگر چنین باشد این پندار متضمن شکست پروژه خلقت است که اکثر بندگان خدا مسیر عصیان و نافرمانی را در پیش گرفته و پیرو شیطان شده اند!
افراط گرایی اسلامی در ارتباط مستقیم با افراط گرایی مسیحی و یهودی است. حیات همه آنها به یکدیگر گره خورده است. اگرچه تروریست های اسلامی بیش از افراط گرایان در دو مذهب دیگر تا کنون به کشتار انسان ها دست زده اند و کارنامه منفی تری دارند، اما دو دسته دیگر چون نفوذ بیشتری در سلسله مراتب قدرت داشته اند از طرق دیگری خشونت مذهبی را اشاعه داده اند که در برخی مواقع باعث شده است تا بنیادگرایان اسلامی برای عبور از بن بست گرفتار شده دست به اقدامات ننگین تروریستی بزنند.
تروریسم و خشونت در ذات و واقعیت هیچ یک از مذاهب اصلی دنیا وجود ندارد و نمی توان خشونت را متوجه کلیت یک دینی کرد اما گرایش های انحرافی در مذاهب اعم از اسلام ، مسیحیت ، یهود و غیره وجود دارند که اعمال شریرانه و انسان ستیزه شان را با توسل به قساوت و خشونت انجام می دهند. این رویکرد در برخی بیشتر حالت سخت افزاری و سخت دارد و در برخی جنبه های نرم افزاری و نرمش می چربد.
اگر تاریخ جنگ های مذهبی واکاوی شود به خوبی روشن می گردد که در اکثر آنها مذاهب و باور های مذهبی در مقابل هم قرار نگرفته اند بلکه برخی از حاکمان و اولیای مذهبی برای بسط حوزه قدرت شان و یا دستیابی به منافع خاص اقتصادی و سیاسی بر طبل درگیری های فرقه ای کوبیده اند و ایمان و تکلیف مذهبی را بازیچه اغراض و هوی و هوس خود کرده اند.
خشونت ابعاد مختلفی دارد که از کلام شروع می شود و به عمل ختم می گردد. خشونت نمادین زمینه ساز مشتعل شدن شعله های ویرانگر خشونت است. کسی که قران را آتش می زند چون در باوری غلط می پندارد که این کتاب مقدس باعث گمراهی انسان ها می گردد و می خواهد از این طریق مسلمان ها را هشدار دهد که سرنوشت آتش در انتظار شان است، در اصل با قرار دادن خود در موضع خداوند ناگزیر به سمتی خواهد رفت که اگر مسلمانی بر عقیده خودش باقی بماند را نیز در آتش خواهد سوزاند که این آتش یا فیزیکی خواهد بود و یا اینکه با تحمیل انواع و اقسام تبعیض ها و ستم های آشکار و پنهان زندگی او را به جهنمی تبدیل خواهد ساخت.
از سوی دیگر برخی از افراد معتقدی که مقدس ترین باورشان را در میان شعله های آتش می بینند ، تحریک می شوند تا با سوزاندن خود در میان شعله های عملیات انتحاری ، هتاکان را به سزای اعمال شان برسانند و بدنرتیب رضایت خداوند را کسب کنند.
بسی مایه تاسف است که هنوز افرادی پیدا می شوند که در قرن بیست و یکم کتاب سوزی را توصیه می کنند و ساده لوحانه فکر می کنند که با سوزاندان کتاب مقدس یک مذهب می توان ایمان و اعتقاد به آن را از بین برد. مگر ژولیوس سزار از سوزاندن کتابخانه یونانیان نتیجه گرفت یا عمروعاص از سوزاندن کتابخانه اسکندریه ، سعد ابن ابی وقاص از سوزاندن کتابخانه دانشگاه جندی شاپور ، صلیبیان از سوزاندن کتابخانه طرابلس و مغولان از سوزاندن کتابخانه بغداد توانستند آن آثار و اندیشه های مندرج در آنها را از بین ببرند!
این اقدام اگرچه از سوی گروه اندک و قلیلی صورت گرفته است و قطعا با مخالفت اکثریت مردم آمریکا مواجه خواهد شد اما به دلیل داغ بودن بحث ساخت مسجد در نزدیکی منطقه صفر شهر نیویورک که یادگار برج های دو قلوی منفجر شده است ، بازتاب خبری گسترده ای داشته است. اینک آزادی مذهب و اعمال مذهبی به عنوان یکی از ارزش های اساسی جامعه امریکا که در قانون اساسی آنها متجلی شده است، چالش برانگیز شده است. موافقت و مخالفت پیرامون ساخت مسجد فوق اگر چه برابر نهاد و معادل پذیرش و یا رد آزادی مذهب نیست ، ولی می تواند این ارزش بنیادین جامعه آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد. نظر سنجی های صورت گرفته تا کنون روشن می سازند که اکثریت مردم آمریکا با ساخت مسجد و مراکز اسلامی در داخل خاک امریکا مشکل ندارند اما ساخت مسجد در نزدیکی محل انفجار برج های دو قلو را درست نمی دانند.
جلوگیری از احداث این مسجد صرفنظر از انگیزه و دلایل طرفداران آن پیامی را منتقل می کند که مشکل ۱۱ سپتامبر را به کلیت اسلام نسبت می دهد. همچنین به روابط مسلمانان و مردم آمریکا لطمه می زند. در حالی که آمران و عاملان آن رویداد تاسف بار گرایشی خاص از اسلام بودند که اعمال و نگرششان با مخالفت قاطع اکثریت جهان اسلام مواجه شده است. جامعه مسلمانان آمریکا و دیگر کشور های مسلمان بلافاصله این حرکت تروریستی را محکوم کردند و به ابراز همبستگی و همدردی با قربانیان پرداختند.
در میان تمامی مذاهب پاره های رفتار های ضد انسانی وجود دارد که خاطره جمعی بشر را آزرده ساخته است. به عنوان مثال رفتاری که کلیسای کاتولیک با یهودیان در اسپانیا انجام داد و یا دادگاه های تفتیش عقاید. بنابراین صحیح نیست که اقدام یک گروه خاص را به کل پیروان یک مذهب تعمیم داد و محدودیت هایی برای آنان ایجاد کرد. طیق قانون اساسی امریکا و ارزش های این کشور هر صاحب ملکی می تواند زمین خصوصی اش را به یک مرکز مذهبی تبدیل کند. نمی توان با پیش داوری او و جامعه مسلمانان امریکا را از این حق محروم کرد که ممکن است گروه های افراطی اسلامی در آینده از این مرکز سوء استفاده کنند. اگر دلیل مخالفت تشابه علائم این مسجد با تروریست هایی است که هواپیماهای مسافربری را بر سینه برج های دو قلو کوبیدند، آنگاه پس باید از ساخت کنیسه های یهودیان نیز جلوگیری کرد چرا که در باور اکثر مسیحیان جهان به نام حراست از عقاید دین یهود ، عیسی مسیح به صلیب کشیده شد! پس هر مرکز یهودی می تواند یادآور به صلیب کشیده شدن و اذیت و آزار مسحیان اولیه باشد. بی نیاز از توضیح است که چنین منطقی نادرست و بی بنیاد است. وجود صفحات مثبت در تاریخ مذاهب و غلبه صلح و انسانیت بر جنگ ها و مصیبت ها نشان می دهد که این رفتار های مشمئز کننده را باید تصمیمات خاص در طرف زمانی و مکانی خودش دید که پایان یافته است .
وقتی اکثریت جهان اسلام از تروریست ها بیزاری می جوید دیگر دلیل ندارد که از ساخت مسجد در نزدیکی منطقه صفر هراس داشت.
به هر حال کل حملاتی که اخیرا علیه اسلام و مسلمانان شده است از جمله اظهار نظر خاخام یهود علیه محمود عباس ضمن آنکه تهدید هایی را بازتاب می دهد اما در عین حال فرصتی هم هست تا جامعه جهانی همبستگی خود را در پاییندی عملی به رعایت آزادی مذاهب و عدم توهین به باور های مذهبی نشان دهد. بخصوص رهبران بلند پایه ادیان آسمانی شایسته است تا با اقدامی مشترک بر همکاری و گفتگو به جای تخاصم و درگیری تاکید کنند و فرهنگ تسامح و بردباری مذهبی را اشاعه دهند.
مناسبترین راهکار در بر خورد با امثال تری جونز خویشتن داری ،روشنگری و کار های ایجابی است. واکنش های عصبی و خشونت آمیز افتادن در دامی است که آگاهانه و یا نا آگاهانه توسط طراحان این برنامه های اهریمنی تدارک دیده شده است
مطلق انگاری مذهبی و اعتقاد به ضرورت ایفای رسالت یکسان سازی مذهبی از منابع عمده بروز خشونت و ستیزه جویی در دنیای کنونی هستند. مهار و تضعیف آنها نقشی مهم در تکوین صلح پایدار در جهان دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.