توهم تسلیم دانشگاه

بازداشت علی جمالی و حسن اسد زید آبادی و احضار معدود اعضاء باقی مانده شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت به دادگاه، پرده هایی از سناریوی حاکمیت برای سال جدید تحصیلی را آشکار می سازد. سازمان ادوار دفتر تحکیم وحدت اگرچه یک حزب رسمی و دارای مجوز است اما به دلیل نزدیکی با تشکل دفتر تحکیم وحدت همواره نقش پر رنگی در پشتیبانی از جنبش دانشجویی داشته است. حال بازداشت این دو عضو که به طور نسبی در ماه های اخیر فعالیت بیشتری داشته اند ،نشانگر هراس و نگرانی حاکمیت از تحرکات دانشجویی در آستانه بازگشایی دانشگاه ها است . اظهار نظر کامران دانشجو که گفته بود دستگاه های جاسوسی دشمن برای تاثیرگذاری در دانشگاه ها فعالند ، طرح حاکمیت برای افزایش فشار و بسته تر کردن فضای دانشگاه ها را فاش می سازد. این اظهارات کاملا همسو با سخنان رهبری در ملاقات با فعالان دانشجویی د ر ماه رمضان است که صراحتا دانشگاه را آماج توطئه های دشمن دانسته بود و بدینترتیب رفتار های سرکوب گرانه و انقباضی بر علیه جنبش دانشجویی را توجیه کرده و مهر تایید بر آنها زده بود.
تغییر ناگهانی و غیر متعارف برخی از روسای دانشگاه ها که برخی از آنها از چهره های شناخته شده دانشگاهی هستند ،تداوم بازنشستگی اساتید مستقل ،اذیت و آزار دانشجویان منتقد و کم کردن ظرفیت پذیرش دانشجو در رشته های علوم انسانی اجزاء مختلف این طرح کنترل کننده هستند. بر خلاف ادعاهای وزیر علوم ، این طرح ها نه تنها سیاسی هستند بلکه سیاستگزاری و پردازش آنها نیز در وزارت علوم انجام نشده است. این طرح ها دست پخت محافل امنیتی است که اکنون نقش اصلی در مدیریت مراکز دانشگاهی را بر عهده گرفته اند. فقط دستگاه قضایی نیست که در پرونده های سیاسی دنباله روی بازجویان شده است. پدیده بازجو سالاری و یا هژمونی امنیتی ها در ماشین دولت به دیگر حوزه ها و از جمله وزارت علوم نیز سرایت یافته است.
روسای دانشگاه ها عمدتا در دوره احمدی نژاد مطیع و آلت فعل وزارت اطلاعات بودند و اینک باقی مانده افراد نیمه مستقلی که به صورت محدود در برابر دخالت لجام گسیخته امنیتی ها مقاومت می کردند ،نیز از مناصب خود اخراج گشتند تا فضا برای حاکم شدن کامل بازجو سالاری بر مدیریت فضاهای دانشگاهی مساعد گردد.
کامران دانشجو بازیچه مسلوب الاختیاری بیش در دستان نیروهای امنیتی نیست. نیروهای امنیتی در نظام های تمامیت خواه و غیر دموکراتیک که ارعاب و دهشت پراکنی ابزار اصلی آنها برای حکومت کردن و تحمیل اطاعت بر شهروندان است، در سطوح بالای هرم قدرت قرار می گیرند. در هر سطحی از قدرت و بوروکراسی دولت حضور دارند و قدرت غیر رسمی آنها دیکته کننده سیاست های اصلی است. آنها خود را اصل نظام می دانند که وظیفه پاسداری و حفظ حیات آن را بر عهده دارند و به همین دلیل خود را محق می دانند تا در راستای منافع نظام هر آنچه را مصلحت می دانند انجام دهند. در غیاب نهاد ها و رویه های کنترل کننده آنها ناگزیر تبدیل به نیروهای اهریمنی می شوند که جان، مال ، آبرو و ناموس انسان ها از تعرض آنها مصون نخواهد بود. آنها خود قاضی کردار خویش هستند و همواره حق را به خود می دهند. این ساختار مهیب وقتی در خدمت ولی فقیهی قرار بگیرد که می پندارد مردم باید از حکومت بترسند، خصلت تخریب گر و انسانیت ستیز آن دو چندان می شود. نقطه اتکا چنین رهبر و نظامی به نیروهای نظامی و امنیتی خواهد بود تا بذر وحشت را بپراکنند و هر آنکس که بی باکی پیشه کند را چنان عقوبتی دهند که مایه عبرت دیگران شود. این دیدگاه و وجود دستگاه اطلاعاتی نظارت ناپذیر بستر اصلی وقوع جنایاتی چون کهریزک است که به لحاظ خصوصیات در عداد بازداشتگاه های مخوف آشویتس و مجمع الجزار کولاگ قرار می گیرد. اگر چه به لحاظ ابعاد و حجم جنایت با آنها برابری نمی کند اما از درونمایه و جوهره یکسانی برخوردار است.
در دوران اصلاحات و بخصوص دوره وزارت علوم دکتر معین تلاش زیادی شد تا دانشگاه از سلطه امنیتی ها خارج گردد و عناصر دانشگاهی تعیین کننده سرنوشت آن باشند. شکافی در درون حکومت و جامعه پیرامون نقش وزارت اطلاعات به صورت کلی و به شکل خاص در دانشگاه ها ایجاد شد. جنبش اصلاحی معتقد بود وزارت اطلاعات و اساسا دستگاه امنیت برای سلامت اجتماع لازم است اما باید تحت نظارت و کنترل نیروهای غیر امنیتی باشد و در ثانی در خدمت امنیت مردم باشد و امنیت ملی را برایند امنیت شهروندان بداند. در نقطه مقابل دیدگاهی معتقد بود که وزارت اطلاعات باید در خدمت اوامر ولی فقیه باشد و اعمال مخالفان وی را رصد کند و باید نقش بالا دستی در تمامی نهاد ها و سازمان های حکومتی داشته باشد و ضد انقلاب از حضورش مرعوب شود. دانشگاه یکی از بستر های اصلی کشمکش این دو نگرش بود. سرانجام رهبری ،اصلاحات محدود دوره وزارت یونسی را تاب نیاورد و پس از قطع امید کردن دستور راه اندازی اطلاعات موازی را داد. این تشکیلات با استفاده از نیروهای اخراجی وزارت اطلاعات و نهادهایی چون حفاظت اطلاعات های سپاه ، قوه قضائیه ، نیروی انتظامی و ارتش خود را سازماندهی نمود و بازسازی استراتژی وزارت اطلاعات در دوران ری شهری و فلاحیان را پی گرفت. این مجموعه خیلی زود فعالان دانشجویی را آماج برخورد قرار داد. وجود برخی از روسای دانشگاه های مستقل و شجاع باعث ایجاد درگیری بین آنها و اطلاعات موازی شد که تا استعفای دکتر معین ادامه پیدا کرد. اواخر دوران ریاست جمهوری خاتمی این مجموعه آرام آرام نفوذش را د ر دانشگاه ها گسترش داد و نهایتا پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد با نقل مکان کردن به وزارت اطلاعات کنترل دانشگاه ها را در دست گرفت. باز حراست ها در دانشگاه ها به مرکز اصلی تصمیم گیری تبدیل شدند و باعث ترس و پریشانی جامعه دانشگاهی.
در طول ۶ سال گذشته دستگاه امنیتی تمامی تشکل های منتقد و مستقل دانشجویی در حوزه سیاسی ، فرهنگی ، علمی ، هنری و صنفی را یا کاملا منهدم کرده است و یا ضربه مهلکی بر آنان وارد کرده است. حال اینک در آستانه سال تحصیلی جدید یورش جدیدی را تدارک دیده است تا جنبش دانشجویی را در موضع دفاع قرار داده و در مقابل فعالیت های اعتراضی و تحول ساز آن بازدارندگی ایجاد کند. آنها می پندارند که حضور افراد و گروه های شناخته شده می تواند به مرکز تجمع تبدیل شود و آن افراد را در موقعیت سازماندهی قرار دهد لذا دستگاه امنیتی به جای آنکه صبر کند تا اعتراضات شکل گیرد ، می کوشد پیش دستی کرده و با ضربه زدن به نقاط اصلی, امکان وقوع آکسیون های اعتراضی را به صفر نزدیک گرداند. در اصل با هدف قرار دادن سلسله جنبانان و رهبران دانشجویی، پتانسیل تحرک و کنشگری در دانشگاه ها را کاهش دهد.
این برخورد در اصل آسیب پذیری حاکمیت در دانشگاه ها را نشان می دهد که از موقعیت متزلزل خود باخبر است و از سر ناعلاجی افزایش فضای پلیسی و انقباضی را برگزیده است. نقطه ضعف این برخورد در فرض اولیه آن است که گمان می کند عناصر سازماندهنده رامی شناسد و می تواند با آنها برخورد کند. در صورتی که خطاهای فاحش مرتکب شده در شکار سوژه ها نشان می دهد که اشراف اطلاعات آنها در جنبش دانشجویی بالا نبوده است. از سوی دیگر اعتراضات همیشه از سوی چهره های معروف و شناخته شده ساماندهی نمی شوند. د ر برخی موارد عناصر گمنام رهبری حرکت ها را بر عهده دارند که به صورت خودجوش و ناگهانی ظاهر می گردند.
در هر صورت افراد معدود و خاصی هستند که در هر نوع مدل از کنشگری موقعیت برتری دارند و سرنوشت حرکت را تعیین می کنند. بر خلاف باور مسلط در مدل شبکه ای هم وزن مشارکت اعضا برابر نیست. نقاطی در شبکه هستند که ارتباطات گسترده ای دارند و بدینترتیب اثر گذاری بیشتری دارند. دستگیری های کور حاکمیت در برخورد با جنبش سبز این هدف را دنبال می کرد تا نقاط اصلی شبکه های فعال را بازداشت کنند و بدینترتیب ارتباطات شبکه را مختل سازند. اما گستردگی حرکت و خصلت خودجوش آن باعث می شد که در اکثر موارد به کاهدان بزنند.
اکنون نیز تهدید اصلی پیش روی حاکمیت در دانشگاه ها ,حرکات اعتراضی غافلگیر کننده و خودجوش با میدان داری عناصر گمنام و یا کمتر معروف است. ضربات سنگینی که گروه های شناخته شده و قدیمی خورده اند و هزینه بالای فعالیت به آنان اجازه نمی دهد تا مانند گذشته به سازماندهی اعتراضات دانشجویی دست بزنند.
بازداشت علی جمالی و حسن اسدی زید آبادی که کاملا در حوزه حقوق قانونی و خدادادی خود فعالیت کرده اند ،باز ناکامی دیگری را روی دست دستگاه امنیتی می گذارد که اینک بواسطه جولان عناصر خام و بی مایه بیش از همیشه آسیب پذیر شده است.
حسن اسدی زید آبادی که تجربه بازداشت دارد و علی جمالی که نخستین بار است سلول های سرد و خفه انفرادی بند ۲۴۰ را تجربه می کند ، قربانی عمل به مسئولیت اجتماعی خود شده اند . گناه آنان ایستادگی در برابر دسیسه های دولت کودتا است که در پوستینی وارونه ,تجاوزش به حریم علم و آزادی را با حربه نخ نمای جنگ نرم توجیه می کند. در اصل حاکمیت است که به جنگ تمام عیار نرم و سخت با دانشگاه روی آورده است و می خواهد انتقام شکست ایدئولوژیک و سیاسی خود در دانشگاه ها را بگیرد که علی رغم تدابیر گوناگون پس از انقلاب فرهنگی تا کنون نتوانسته است گفتمان مقاومت و روحیه نقادی را در دانشگاه ها بخشکاند. به عبارت دیگر تصور تسلیم دانشگاه در برابر چکمه نظامیان و سناریو های امنیتی توهمی بیش نیست و هیچگاه جامه عمل نخواهد پوشید. همانگونه که استبداد رضا خانی نتوانست مانع شکل گیری اندیشه انتقادی شود، پاشیده شدن خون سه آذر اهورایی بر سنگفرش دانشگاه تهران در ۱۶ آذر در زمان پهلوی دوم نیز نتوانست چراغ اعتراض را خاموش گرداند و انقلاب فرهنگی و ۱۸ تیر جنبش دانشجویی مستقل را از بین نبرد، خواب چکمه پوشان و عمله استبداد دینی در تصرف دانشگاه و اضمحلال جنبش دانشجویی, هرگز تعبیر نخواهد شد. دانشگاه تا زمانی که حیات دارد خلق کننده آگاهی و حقیقت طلبی است. حتی اگر تمامی اساتید فعلی را اخراج کنند و عناصر صد در صد خودی را جانشین سازند و دانشجویان ورودی جدید ر ا از فیلتر های گوناگون عبور دهند باز پس از مدتی جوانه نقادی و آزاد اندیشی می روید و به چالش با قدرت خودکامه و اندیشه های مسلط خواهد پرداخت.
جمالی و اسدی زید آبادی دیر یا زود سرافرازانه از زندان بیرون خواهند آمد و فرزند کوچک جمالی سرمای روز های محرومیت از نوازش پدر را در گرمای پرشور تحسین و حمایت مردم فراموش خواهد کرد.
روزی خواهد آمد که آنها نیز چونان دیگر دانشجویان زندانی بهاره هدایت ، میلاد اسدی ، شیوا نظر آهاری، شبنم مدد زاده ، محمد پور عبدالله ، عابد توانچه ، حشمت الله طبرزدی ، مجید توکلی ، عبدالله مومنی ، علی ملیحی ، ضیاء نبوی ،مجید دری،مهدیه گلرو، علی کاکایی، ابراهیم لطف اللهی، هود یازرلو و … از حصار تنگ زندان بدر می آیند و سرود رهایی را سر خواهند داد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.