سه سال از بازداشت منصور اسانلو گذشت. سه سال است که او ر ادر پشت میله های زندان محبوس کرده اند تا آئینه عبرت همه کسانی شود که حقوق شان را طلب می کنند. گناه او و یارانش آن است که پس از سال ها نام سندیکا و مطالبه آن را زنده کردند. نامی که پس از سرکوب شدید جنبش کارگری و اخراج ، زندان و اعدام صد ها نیروی زحمتکش در زیر حاکستر پنهان شده بود . تشکل های شبه کارگری به ناحق جای آنان را گرفته بودند تا خیال حاکمیت از کارخانه ها و محیط های کارگری راحت شود. پتانسیل اعتراضی کارگران برای تغییر وضع موجود و کاهش قدرت دولت در حوزه تنظیم مناسبات کار در مجرایی کنترل شده و کانالیزه مهار گشته بود.
اما سندیکای رانندگان اتوبوس رانی شرکت واحد این آرامش کاذب را به هم زد. فعالیت های حساب شده و رفتار منطقی باعث شد که سندیکا به خواسته اصلی رانندگان شرکت واحد تبدیل شود. اعتصاب سرتاسری اتوبوس ها در تهران ، مانور قدرت جشمگیری بود که ارکان حاکمیت را به شدت لرزاند. بعد از آن رویداد دوران ساز ،اصحاب قدرت باز به نسخه های قدیمی روی آوردند. اخراج فله ای ،زندان ، شکنجه ، ترور شخصیت و بگیر و به بند بکار گرفته شد تا موج برخواسته و رو به رشد شکل گیری تشکل های نمایندگی واقعی کارگری متوقف شود. دستگاه امنیتی کوشید تا با افزایش هزینه ها بر قشر زحمتکشی که معاشش به کار روزانه وابسته است ، آنها را منفعل کند. در این میان سنگین ترین برخورد های امنیتی و قضایی با اسانلو شد. اما بر خلاف تصور حاکمیت، خواست سندیکای مستقل در هرم مطلبات کارگران ارتفاع پیدا کرد و به یکی از محور های اصلی هر تجمع اعتراضی کارگری تبدیل شد. حمایت چشمگیر و گسترده نهاد های بین المللی و خارجی کارگری بعدی جهانی به این حرکت بخشید و بر مشروعیت و حقانیت آن افزود. اسانلو تبدیل به چهره محوری و نمادین این جنبش شد. مقاومت تحسین برانگیز وی همراه با پیوند استوارش با جامعه کارگری وی را سزاوار این جایگاه کرد. حاکمیت بر فشار ها افزود تا وی را به ستوه بیاورد. انتقال به زندان رجایی شهر ،محرومیت وی از خدمات پزشکی ، عدم اعطای مرخصی استعلاجی برای درمان چشم تاوان ایستادگی وی بر سر مواضعش بود.
حاکمیت در تصوری خام می پندارد که شکستن او به معنای خاموش شدن اعتراضات هدفمند و سازمان یافته کارگری است. لذا به تسلیم واداشتن وی تبدیل به ضرورتی استراتژیک برای دستگاه امنیتی کشور شده است. از این رو به اذیت و آزار خودش بسنده نکردند و به سراغ خانواده اش رفتند. عروس بی گناهش قربانی گرو کشی حاکمیت شد.
از طرف دیگر او را در شرایطی سختی در زندان رجایی شهر قرار دادند. شرایطی که به هیچوجه متناسب با وضعیت وی نیست که عمل قلب باز انجام داده است و از بیماری های مختلفی رنج می برد. بدن وی تا انجا رنجور و خسته از درد های گوناگون است که بهداری زندان در نظری کارشناسی اعلام کرده که وی قادر به تحمل کیفر نیست.
حال که او به پایان محکومیتش نزدیک می شود و سرافرازانه حبسش را سپری کرده است ، به خدعه دیگری روی آورده اند و پرونده جدیدی برایش گشوده اند. این بار اتهامش ارتباط با گروه های معاند است. بازجویی را هم به خشن ترین جریان یعنی حفاظت اطلاعات سپاه سپرده اند تا بدیوسیله وی را خرد کرده و وادار به توبه کنند. آخر او وقتی سه سال است در زندان بسر می برد چگونه می توانسته با نیروهای به زعم حضرات ضد انقلاب ارتباط قرار کند؟ اگر موضوع مربوط به گذشته است چرا در هنگام دادگاه و محاکمه بدان نپرداختند؟
مختومه شدن کارزار برای تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری هدفی مهم برای دستگاه امنیتی است. از دید آنان تاثیرات شکل گیری چنین نهادی در تقویت جامعه مدنی و کوتاه شدن قدرت کنترلی دولت زیاد است و همچنین می تواند روحیه مقاومت را در جامعه گسترش دهد. قدرت خودکامه هر نوع سازما نیافتگی و متشکل شدن اندام واره نیروهای اجتماعی در خارج از کنترل دولت را سم مهلکی می داند که بیناد اقتدار گرایی را تضعیف خواهد کرد. تجمیع نیروها و بخصوص نیروهای صنفی قدرتی را خلق می کند که اجازه به رفتار خود سرانه نمی دهد. در این صورت نمی توان اطاعت و انضباط را بر جامعه واقشار اجتماعی تحمیل کرد. سندیکا، اتحادیه و انجمن های نمایندگی در اقشار مختلف چون کارگران ، معلمان، نویسندگان ، کارمندان ،دانشجویان، پرستاران و روزنامه نگاران باعث ایجاد روحیه جمعی ، افزایش مسئولیت مدنی و آگاهی صنفی شده و قدرت این نیروها را در تعقیب خواسته های شان به شکل تصاعدی زیاد می کند.
بدیهی است دیگر نمی توان این نیروها را به راحتی سرکوب کرد. حرکت های اعتراضی بازار که با هدایت و سازماندهی اتحادیه های اصناف مدیریت شد به خوبی پتانسیل انها را نشان می دهد. اما چون این تشکل ها از نیروهای بنیانگذار و حامی نظام بودند ، لذا توانستند ریشه بدوانند و خود ر اتثبیت کنند و دولت احمدی نژاد نیز مجبور به امتیاز دهی به آنان شد.
نظام تمامیت خواه ،جامعه توده ای را می پسندد که افراد به صورت ذره های جدا از هم باشند تا هم هیچگاه موی دماغ قدرت نشوند و هم در صورت نیاز آنها را در حرکت های مورد نیاز بسیج کند و به شکلی که می خواهد در بیاورد. جامعه ایده ال در منظر مستبدان همانی است که احمدی نژاد روایت کرد. هیچ حزب و گروهی نباشند و همه به صورت بی شکل در خدمت مقام ولایت باشند.
اسانلو باید قربانی شود تا جامعه کارگری سودای دستیابی به سندیکا و نمایندگان مستقل را از ذهنش پاک کند.
اما چنین آرزویی به واقعیت نخواهد پیوست. دیر یا رزود دست های حاکمیت پادگانی بالا خواهد رفت و زوال استبداد دینی به نقطه آخر خواهد رسید. متشکل شدن اصناف و گروه های صنفی در قالب سندیکاها و اتحادیه ها امری محتوم و تغییر نا پذیر است.
آن روز اسانلو و امثال اسانلو که حنبش کارگری قائم به آنها نیست ، مزد زحمات و تلاش های شان را خواهند گرفت. اسانلو از تبار بزرگ مردانی است که از کف جامعه برخاستند تا سنت عیاری و خدمت به مردم را زنده نگه دارند. تاریخ این مرز و بوم آراسته به حضور این سرمایه های گرانقدر است که از میان زحمتکشان جامعه برخواستند و فریاد آزادی و عدالت سر دادند.
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات