در ستایش شرف اهل قلم

احمد زید آبادی بی شک یکی از درخشان ترین ستارگان روزنامه نگاری ایران در دهه اخیر است. او سبک جدیدی را در نگارش نوشته های مطبوعاتی خلق کرد. سبکی که هم حقیقت را پاس می داشت هم اصول حرفه ای را رعایت می کرد و هم از هزار توی پر پیچ خم سانسورها و خود سانسوری ها به سلامت عبور می کرد. این سبک ،مهارت و شرافتی ویژه را طلب می کرد که او به خوبی این سرمایه را فراهم کرده بود. این ویژگی ها تنها محدود به سبک نوشتنش نبود. مشی سیاسی اش نیز آراسته به این فضائل بود. او از آرمان گرایانی است که ایده آل ها را در انتزاع و خلا نمی جوید بلکه به دنبال آنان در زمین سخت واقعیت ها است. او بر پایبندی بر اصول و ارزش تاکید زیادی داشت اما در عین حال در اجرای آنها انعطاف و واقعبینی ارزنده ای داشت که باعث می شد مرتب در حرکت باشد و دچار رکود و انفعال نگردد. پراگماتیسم در نظر وی ابزار ارزنده ای بود اما به شرطی که هدف هیچگاه فراموش نگردد، تناسب استراتژی و تاکتیک حفظ شود و منافع حاصل از فعالیت بر هزینه هایش بچربد. او بر تمایز پراگماتیست با محافظه کاری و فرصت طلبی اصرار می ورزید. محدودیت ها و سختی های راه او را متوقف نکرد. تنزه طلبی پیشه نساخت . با همه توانش شجاعانه وارد میدان شد و اسیر واقعیت ها هم نگشت. همواره رو به جلو حرکت می کرد تا با توجه به تنگناها و واقع بینی راهی به سوی وضع مطلوب بگشاید . او بر خلاف آرمانشهر گرایان و پویش هزاره گرا تصورات تخیلی را بر نمی تافت که به یک باره و از طریق یک اقدام بتوان دنیا را گلستان کرد . می توان اراده گرایانه عالمی نو ساخت و تمامی بدی های دنیای کنونی را از بین برد. می توان با گسست و طرد مناسبات این جهان مدینه فاضلی ساخت که سراپا خوبی باشد و نیکی.
او در مسیری گام می گذاشت که آینده را در تداوم حال می دید که فردای خوب ناگزیر از اصلاح وضع حال می گذرد. مسیر رهایی فرایندی تدریجی و مستمر است که در روندی پیوسته و گام به گام بهبود می یابد. باید کوشید تا زیبایی های دنیا افزایش یابد و از هر بهبودی ولو کوچک استقبال کرد. دنیا از طریق روند تکامل تدریجی به ساحل مقصود می رسد. او ذهنی پویا دارد که همواره مشتاق شنیدن آراء تازه است. جزم اندیشی در او راهی نداشته و ندارد و با دوری از تعصب ورزیدن روندی تکاملی را در درون خود نیز پیموده است. او نه اهل جنجال است و نه اهل خودنمایی. آرمان ، منطق، عشق به میهن و ملت و اصلاح امور نقاط اتصالش به سیاست است. با هیجان ، اشتهار طلبی و مد گرایی سیاسی از اساس بیگانه است. آرامش درونی وی مثال زدنی است که از انسانیت والایش بر می خیزد. اهل خشم و غضب و انتقام گیری نیست. بار ها شاهد مواجه اش با زندانبانان بودم که با حوصله و صبری تحسین برانگیز با آنها برخورد می کرد. در برابر بازجویان و محاکم فرمایشی محکم می ایستاد اما با آنها ستیزه جویی نمی کرد. تواضع ،مهربانی و خوش رویی اش موقعیت برجسته ای در مجامع سیاسی به وی بخشیده بود و در اکثر برنامه ها و حرکت ها حضور پر رنگی داشت. مطالعه زیاد ، نو جویی ، شناخت عمیق و برخورد باز با مسائل باعث شده است تا از دور اندیشی ارزشمندی برخوردار باشد و در اکثر بزنگاه های سیاسی سربلند بیرون بیاید. دیگر فضیلت برجسته وی سلامت نفس و روحیه ساده زیست وی است. درویش مسلکانه به دنیا و مادیات بی اعتنا است. زندگی ساده ای دارد و بار محرومیت های مختلف را می کشد تا شرافتش را حفظ کند. البته در این راه از همراهی همسر شجاع و آزاده اش برخوردار است که بی تردید محور اصلی خانه و کاشانه او و بزرگترین سعادت زندگی اش است.
او اینک اسیر دستان عمله استبداد دینی است. انواع و اقسام ترفند ها کارساز نیفتاد تا او را خاموش سازند. تطمیع ها و ارعاب ها بر وی تاثیری نداشت. تمامی درب ها را بر او بستند ، فرصت های اقتصادی و شغلی را از او ستاندند ، مجال تدریس در دانشگاه را به وی ندادند، سال ها در پشت میله های زندان عمومی و سلول های انفرادی او را محبوس کردند تا در گمانی باطل شعله های حق طلبی در وجود او فرو نشیند. اما زهی خیال باطل، وی بر پیمانش با خدا و خلق خدا ایستاد. اوج گیری جنبش سبز و لرزیدن پایه های پوشالی اقتدار حاکمیت پادگانی باعث شد تا بار دیگر آماج کینه قدرت پرستان شود. علی رغم ماه ها حبس انفرادی ، اذیت و آزار روانی و جسمی نتوانستند وی را بشکنند و وارد شوی دادگاه های نمایشی کنند. او تاوان مقاومتش را با ۶ سال زندان ، ۵ سال تبعید و محرومیت مادام العمر از روزنامه نگاری پس داد.بی اعتنایی اش به اصحاب قدرت و حسرت یک آه را به دلشان گذاشتن باعث شد حتی وی را در زندان اوین نیز تحمل نکنند و به زندان مخوف رجایی شهر بفرستند و اینچنین کینه خود را نشان دهند.
اما چه کوته بینند شیفتگان قدرت ولایی که می پندارند با حبس می توانند از تلالو شخصیت درخشان وی جلوگیری کنند. مگر می شود قلمی را از نوشتن باز داشت! او عزیز تر از همیشه، الهامبخش همه کسانی است که به قداست قلم سوگند خورده اند و رسانه را عرصه ای برای نقد اصحاب قدرت سعادت و پیشرفت مردم و اطلاع رسانی حرفه ای و حق طلبانه می دانند. او خلف و ادامه دهنده مسیر پر افتخاری است که نام آورانی چون ملک المتکلمین، فرخی یزدی ، میرزاده عشقی ، صور اسرافیل و … با خون شان آبیاری کرده اند. او نماد و الگوی روزنامه نگاری شرافتمندانه است و روز به روز بر قدر و منزلت او افزوده می شود.
باور دارم که این روز های سخت فرصت و موقعیتی است که عیار و توانایی وی را افزایش خواهد داد و مزد صبر وشکیبایی اش ر ا با افزایش نفوذ کلام ،توان نویسندگی ،رشد ظرفیت انسانی و اخلاقی و در یک کلام قدر و مرتبه انسانی اش خواهد گرفت. او با ایفای رسالت اجتماعی و عمل به مسئولیتش در قبال مردم نقشش را بر لوح زمانه و صفحه تاریخ ماندگار کرده است. وجدان بیدار جامعه ستایشگر شرافت ، رشادت ،پایمردی و آزادگی او است.
زیدآبادی اینک چراغ روشن افروز ظلمتکده رجایی شهر است . مقاومت او و دیگر جویندگان راه رهایی و حق طلبی فروغ صد هزاران آفتاب امید را در ظلمت شب یلدای کنونی بشارت می دهد.
این مطلب در روزنامه اینترنتی روز در تاریخ ۰۱/۰۶/۱۳۸۹ منتشر شده است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.