دشواری های آزادی بیان

اعطای جایزه ” آزادی و آینده رسانه ها” به کورت وسترگارد ،کاریکاتوریست دانمارکی بار دیگر نیار به بحث پیرامون چهارچوب آزادی بیان را برجسته ساخت. اکبرگنجی و شیرین عبادی در مراسم اعطای جایزه شرکت نکردند و به گردانندگان اعتراض کردند که چرا نام برنده جایزه را از قبل اعلام نکردند. اقدام قابل دفاع آنها در فضای افکار عمومی ایران با واکنش های متفاوتی مواجه شد. برخی آن را پسندیدند و اعطای جایزه به کسی که عواطف و احساسات مسلمانان جهان را جریحه دار ساخته است ، امری فی نفسه منفی دانسته و باعث تحریک نیروهای افراطی اسلام گرا دانستند که در نهایت تهدیدی برای صلح جهانی و مناسبات دوستانه بین ادیان مختلف است. برخی دیگر بر آشفتند و خروج آنها را بی احترامی و برنتافتن آزادی بیان و اندیشه تفسیر کردند. این برخورد دیدگاه های متضاد و مشاجرات نظری، روشنگر مشکلاتی است که در حوزه روایت مناسب از آزادی بیان وجود دارد. البته فضای سیاسی ایران متاثر از تبعات مخرب استبداد دینی است که اجازه نمی دهد تا بحثی منطقی و حتی المقدور بی طرفانه در خصوص رعایت احترام به مقدسات در بگیرد. سوء استفاده برخی از صاحب منصبان جمهوری اسلامی از مقدسات برای ایجاد تک صدایی در جامعه و خاموش کردن صدا های منتقد باعث شده است تا عده ای به کل مقدسات بدبین شوند و توهین به آن را امر منفی ارزیابی نکنند. به عبارت دیگر افراط حکومت در سرکوب آزادی بیان و تنگ کردن مجاری گردش آزاد اطلاعات باعث شده است تا گرایشی تفریطی شکل بگیرد که هیچ مرز و محدوده ای را برای آزادی بیان به رسمیت نشناسد.
تغذیه جریانات بنیاد گرای اسلامی از این بحران ها دیگر عاملی است که بحث را از حالت طبیعی و منطقی خارج می سازد. در اصل جدال احسن و قوت استدلال تعیین کننده نیست بلکه جریاناتی موقعیت و منافع خود شان را در داغ بودن بازار تعرض به باور های قدسی می جویند .به دیگر سخن، نان آنها در این دعوا ها است. اسلام انها از جنس هویت است و نشانی از حقیقت در آن وجود ندارد. رویکرد خاص آنها به اسلام بیشتر وسیله ابراز وجود و حضور در معادلات قدرت است . از سوی دیگر عده ای نیز فقط برای فرو نشاندن آتش خشم خود به نفی هر آنچه می اندیشند که نگاهی به عالم بالا دارد. در چنین فضایی نهال حقیقت بر نمی کشد.
این غبار آلودگی باعث می گردد تا تعارض آزادی ابراز عقیده و رعایت حرمت ادیان و باور های مقدس یکی از بغرنج ترین چالش های جهان جدید را تشکیل دهد. در واقع تعیین چهارچوب و محدوده هایی برای استفاده مناسب از آزادی بیان امر دشوار و سختی است. در اینکه شکوفایی آزادی نیازمند حدودی است و آزادی مطلق ونامحدود نیست چندان بحث و مرافعه ای وجود ندارد اما تعیین مصادیق محدودیت ها چالش برانگیز است. بسیاری با جان استورات میل موافقند مرز آزادی آنجا است که با آزادی دیگران تعارض نیابد و یا برخی صاحب نظران عدالت را حد آزادی بر شمرده اند. اما این ملاک ها کلی هستند و در تعیین مباحث عینی کارگشا نیستند. حکومت های مدرن با تعیین قانون، محدوده مجاز آزادی را تعیین کرده اند. اما قوانین نیز در معرض تغییر هستند و گاه تفاسیر موجود در جامعه با تفاسیر نهاد های متولی قانون همخوانی ندارد. جهان آزاد مدت ها است که ملاک های ایدئولوژیک برای محصور سازی آزادی را کنار گذاشته است. یکی از ویژگی های ممتاز زمانه کنونی رها سازی عرصه های عمومی جوامع از الزامات عقیدتی و ایدئولوژی محور است که عرصه را برای ترکتاری خودکامگی مساعد می سازد. در نگاه برخی نقد آزادانه و گزنده باور های مذهبی و ایدئولوژیک تضمین گر ممانعت از تکرار دوره سیاه حاکمیت مطلق ایدئولوژی ها و از مصادیق بهره برداری از موهبت آزادی است. آنها چنین استدلال می کنند که در یک جامعه آزاد هیچ امرمقدسی وجود ندارد و برخورد تند چالشی می تواند حساسیت نیروهای ارزش مدار را در دراز مدت کاهش دهد. اگرچه پاره ای از این استدلال ها درست است اما به نظر می رسد که مرز بین استفاده از آزادی و رعایت حرمت باور های افراد مخدوش شده است. افراد می توانند به نقد و مخالفت با باور های قدسی ادیان گوناگون بپردازند. قداست این اعتقادات در بین پیروان موجبی ایجاد نمی کند که دیگران نیز خود را مقید به حرمت گذاری به آنها کنند. هر کس حق دارد صریحا به بیان نظرات مخالف خود نسبت به هر آئینی بپردازد. اما توهین و یا پرداختن به مسائلی که مورد حساسیت جمع زیادی از انسان ها است امر پذیرفته شده ای نیست. علاوه بر آنکه به لحاظ اخلاقی مردود است ، مشکلات اجتماعی نیز ایجاد می کند وبا دامن زدن به برخورد ادیان و درگیری های فرقه ای عملا صلح جهانی را به مخاطره می اندازد.
نمونه مناسبی که تفاوت این دو رویکرد را نشان می دهد رفتار کشیش جونز ،اسقف افراطی مسیحی است. اقدام شنیع وی در تلاش برای راه اندازی کمپین آتش زدن قرآن نمونه رفتار مخرب و توهین آمیز است. ولی رفتار بعدی وی در اعلام فراخوان برای راهپیمای علیه اسلام امر مدنی است که به شرط خودداری از اهانت در محدوده آزادی های مجاز در یک جامعه آزاد قرار می گیرد. او ویا هر کس دیگر می تواند کتاب بنویسد یا تجمع برگزار کند ونظر منفی اش نسبت به هر مذهبی را اعلام کند. قوت هر مذهب در توانایی اش در پاسخگویی به مخالفان و تشکیکات منکران است. دین و آئینی که به حقانیت خودش مطمئن است از مجادله و بیان آزاد دیدگاه های کسانی که در صدد نفی اش هستند ،روی گردان نمی شود. همانگونه که در صدر اسلام و قرون اولیه ملحدان و منکران آزادانه در حوزه های علمیه در نفی خداوند و کذب بودن ادعای پیامبری نبی الرحمه استدلال می کردند و هیچ کس مزاحمت و اذیت و آزاری برای آنها ایجاد نمی کرد.
بر این اساس نظر اسقف مصری در خصوص امکان تحریف قران را نمی توان به منزله توهین ارزیابی کرد و یا او را از بیان نظرش برحذر ساخت. بلکه باید در فضای آزاد دلیل او را شنید و سپس در شکلی استدلالی آنها را رد کرد. قداست و ارزش قران با چنین اظهار نظر هایی مخدوش نمی شود. بلکه از برخورد های چماقی و آزادی ستیز ضربه می خورد. قران همانگونه که خداوند بیان داشته محافظ دارد و دفاع عقلانی و منطقی با رعایت پذیرش اصل آزادی بیان از ستون های این محافظت است.
اقدام کاریکاتوریست دانمارکی به سخره گرفتن اعتقاد بیش از یک میلیارد و چند صد ملیون انسان جهان است. طبیعی است چنین امری پذیرفتنی نیست. البته در این میان اقدام کسانی که به این اقدامات جنجال برانگیز و افراطی جایزه می دهند بیشتر در خور ملامت است. این کوشش ها به خودی خود و بر اساس اصول مدنیت مردود هستند اما مخرب ترین تاثیر آن تقویت جریان هایی است که به دنبال دستمالی می گردند تا قیصریه را به آتش بکشند. طالبان ، القاعده ،بخش اقتدار گرای جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای افراطی اسلامی این فرصت ها را چون مائده آسمانی می دانند تا برای پیشبرد برخورد های ستیزه جویانه استفاده کنند. کافی است تا برخورد مقامات حکومتی ایران در ماجرای جنجال بر علیه قرآن را مرور کنیم. آنها ماجرایی را که اصلا رخ نداد و اسقف طراح به صراحت از طرح موهن خود عقب نشینی کرد را چنان جلوه دادند که انگار کل دولت و ملت آمریکا بسیج شده اند و در نیویورک مصحف شریف را آتش زده اند! رهبری مدعی شد که دولت آمریکا باید آمران و عاملان قران سوزی را محاکمه کند!!! رسانه های اصول گرا دولت آمریکا را مقصر معرفی کردند! محسن رضایی مدعی شد که صهیونیست ها در پشت قضیه هستند!
در اصل این اتفاق را به مثابه گمانه تایید کننده در سناریوهای شان بکار گرفتند که ثابت کنند دشمنی آمریکا نه با گرایش های خشونت طلب اسلامی بلکه با کلیت و اصل و اساس اسلام است. حال با آتش تهیه ای که ریخته اند می کوشند تا توده های ناآگاه مذهبی را فریفته و آنها را تحریک کنند و بخش های دیگری از آها را جذب کنند.
در میان این هیاهو ها و جو سازی های کاذب کسی توجه نمی کند که تری جونز اسقف کلیسایی است که هیچ ارتباطی با فرقه های شناخته شده و معتبر مسیحی ندارد و تعداد کسانی که به کلیسای او می روند از ۵۰ نفر تجاوز نمی کند. شعل اصلی او فروش مبل و اساسیه منزل دسته دوم در وب سایت “ی بی”است. رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا صریحا این اقدام را محکوم کردند. اوباما اعلام داشت که اسلام به ما حمله نکرد بلکه یک فرقه آشوب طلب و تروریست فاجعه ۱۱ سپتامبر را بوجود آورد.دیگر این بهترین موضعی است که می توان از رئیس یک دولت سکولار ونماینده ملتی انتظار داشت که اکثریت آنها مسیحی هستند. این تلاش هیچ ارتباطی با جامعه آمریکا نداشت.
در هر جامعه افرادی پیدا می شوند که دست به کار های عجیب می زنند و نیت اکثر انها هم مشهور شدن هست. مگر در ایران کم توهین به مذاهب دیگر می شود! هنوز افراد ناآگاهی هستند که مراسم عمر کشان می گیرند و به شخصیت های مورد احترام اهل سنت و صحابی پیامبر توهین می کنند آیا باید اعمال نابحردانه و نفرت انگیز آنان را به پای ملت ایران و یا جامعه مذهبی ایران گذاشت؟
این اظهارات از زاویه ای دیگر میزان شناخت سطحی و نازل مقامات حکومتی ایران از جامعه جهانی را می رساند که شباهت زیادی با میزان دانش سلاطین قاجار از زمانه خودشان و مناسبات جهانی دارد. اسباب شرمندگی هست که این چنین ساده اندیشانه اوضاع جهان تفسیر می شود و البته حاکمیت در قیاس با سرشت تمامیت خواهانه اش می پندارد که هر اتفاقی در آمریکا یا ریشه در دولت دارد و یا اینکه آنان باید به زور جلوی ابراز عقاید و اعمال شهروندان را بگیرند. اتفاقا این رویداد نشان داد که جوامع آزاد از چه ظرفیت بالایی در حل و فصل این بحران ها برحوردار هستند وبدون استفاده از قوه قهریه و سیاست داغ و درفش با بهره گیری از بسیج افکار عمومی می توانند با گفتگو افراد را قانع سازند که از رفتار های ماجراجویانه مخرب دست بکشند.
بنابراین در مسیر بیان نظرات باید هوشیار بود تا در ورطه توهین و برخورد های تحریک کننده گرفتار نشد. چنین روندی تقویت کننده جریان های افراطی است که مترصد فرصت هستند تا بر آتش مخاصمت و دشمنی بدمند. قربانی اصلی چنین فضایی عقلانیت ،منطق و اعتدال خواهد بود. علاوه بر این اصول انسانی و شاخص های رفتار متمدنانه اقتضا می کند تا در مواجه با باور های عقیدتی که عده زیادی از انسان ها به آنها دلبسته اند ، جانب حرمت را نگاه داشت. سرمشق پست مدرنیسن با قداست زدایی از مدرنیته و رد نظام عقیدتی و فرهنگ برتر راه را بر کثرت گرایی عقیدتی و فرهنگی گشود که هیچ مرامی بر مرام ها و مکاتب دیگر مزیت ندارد و تا زمانی که عده ای پیرو آئینی هستند باید به انتخاب آنان احترام گذاشت. البته برخی در این نگرش نیز به افراط افتاده اند که هر نگرشی را به صرف داشتن مرید حتی اگر با اصول و تعالیم انسانی و اخلاقی تعارض داشته باشد را به رسمیت می شناسند و خواهان فعالیت آزادانه آنها هستند. مانند برخورد عده ای که جریانات ضد بشری کوکلس کلان ، نئو ناری ها ،القاعده و طالبان را فرهنگ هایی خاص می دانند که باید با آنها کنار آمد.
موج ضعیف اسلام هراسی که اخیرا توسط اقلیتی در آمریکا به راه افتاده ، بر خلاف اهداف
خود به تحرک بیشتر افراط گرایان اسلامی منجر می گردد. در این میان برخی اعمال مانند تلاش نافرجام تری جونز از منطق مشابه حمله کنندگان به برج های دو قلو برخوردار است. البته تفاوت های آنها هم جدی است. قطعا پلشتی و دنائت اعمال آمران و عاملان جنایت ۱۱ ستامبر قابل مقایسه با کار تری جونز و امثال وی نیست و آنها را نمی توان با هم مقایسه کرد.
حساسیت های موجود و شرایط سختی که دنیا درگیر آن است و اصول و موازین انسانی و مدنی حکم می کند تا نویسندگان و هنرمندان غیر مذهبی توجه خاصی به رعایت حرمت باور های مذهبی داشته باشند و البته پیروان هر مذهب نیز باید نسبت به باور های مقدس دیگر مذاهب و عرفی مسلکان احترام بگذارند. برخورداری از موهبت آزادی برخوردی مسئولانه را می طلبد. آزادی نا محدود سر از ناکجا آباد در می آورد و وسیله ای برای قلع و قمع آزادی ها می شود. الیته مرز ها و محدوده های آزادی ، ثابت و تعییر ناپذیر نیستند. تحولات فرهنگی و افزایش تحمل و مدارا تاثیر بسیاری در افرایش فراخنای آزادی دارد. شاید مسلمانان در قیاس با مسیحیان و یهودیان از شکیبایی کمتری در برخورد با انتقادات و مخالفت ها برخورد دار باشند. رفع این نقیصه نیازمند گذشت زمان و درک متقایل نیروهای منتقد ودگر اندیش هست.
البته مسلمانان نیز نیاز دارند تا فضیلت اعتدال ،تساهل ،برخورد عقلانی و مدارا را در خود تقویت کنند. عمل فرد سومالیایی مبنی بر تهدید فیزیکی کاریکاتوریست دانمارکی در منزلش و یا حکم ارتداد سلمان رشدی توسط آیت الله خمینی بیراه هایی هست که دودش در نهایت بیشتر به چشم اسلام خواهد رفت. برخورد امام جماعت مسجد فلوریدا و همچنین امام مسلمانان آمریکا در این زمینه بسیار آموزنده است که به جای برخورد خشونت آمیز و استفاده از زبان تهدید به گفتگو و مذاکره با کشیش جنجال برانگیز فلوریدایی پرداختند و نهایتا وی را از کار زشتی که در پی آن بود منصرف ساختند. این برخورد هم ظرفیت تحمل بالا را نشان می دهد و هم روش بهتر برای جلوگیری از اسائه ادب به کتاب مقدس مسلمانان را بازتاب می دهد که کمترین مفسده را دارد.
گاهی اوقات بی اعتنایی و حساسیت زدایی بهترین راه مقابله با کسانی است که می خواهند با اقدامات افراطی خود را مطرح کنند و بدینترتیب اسم و رسم و جایگاهی برای خود دست و پا نمایند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.