اعترافات ناخوشایند دادستان

جعفری دولت آبادی نا خواسته در سخنان اخیرش دو اعتراف مهم کرد. وی به صراحت گفت: ” محاکمه سران فتنه قطعی است اما ذکر این نکته ضرورت دارد که با توجه به اینکه دست‌های پلید آمریکا در عقبه فتنه دیده می‌شود نیاز است با دقت بیشتری کارمان را به پیش ببریم.(۱) ” محسن اژه ای چند روز بعد موضع دادستان تهران را تصحیح کرد که زمان محاکمه به این زودی ها نیست و اقتضاءات خاص خودش را دارد تا دستگاه قضایی آماده شود.(۲) استدلال دولت آبادی در ملاحظه حمایت آمریکا به عنوان عامل تاخیر بخش در محاکمه رهبران سمبولیک حنبش سبز ، تفاوت فاحش با موضع مقامات جمهوری اسلامی دارد. آنها در طول سی و یک سال گذشته تلویحا و یا به صراحت سخن آیت الله خمینی را در مواضع رسمی تکرار کرده اند که “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند ” . همواره مقامات سیاسی و امنیتی اعلام نموده اند که ازتهدیدات آمریکا هراسی ندارند و در تصمیم گیری های شان اعتنایی به آن نمی کنند. اما وقتی عملکرد نظام زیر بوته بررسی قرار می گیرد ، تناقض های فاحشی مشاهده می شود.
حال دادستان نا آگاهانه و از سر ناشیگیری پرده از این حقیقت برداشته است که تصمیم گیران نظام بر خلاف ادعاهای ظاهری وزن زیادی برای موضع گیری قدرت های خارجی و بخصوص آمریکا قائل هستند تا جایی که در محاکمه و مجازات کسانی که از نظر آنان خلق کنندگان بزرگترین فتنه و بحران در طول تاریخ جمهوری اسلامی هستند ، تعلل می ورزند.
کسانی که صابون بازجویی در بازداشتگاه های امنیتی به تن شان خورده است ،بار ها شهادت داده اند تا چه میزان بازجویان از اعتراض دولت ها و نهاد های خارجی به بازداشت و تقاضا برای آزادی آنها ،خشمگین شده بودند.
وقتی رهبری در طولانی ترین سفرش در قم در دیدار با روحانیون می گوید: “تا پیش از دولت احمدی نژاد ، هروقت روسای جمهور وقت به سفر خارجی می رفته اند ،وی نگران می شده است.” می توان در این گفته فرضی نهفته را کشف کرد که وی خارج را دارای قدرتی می داند که قادر است موقعیت وی را تهدید کند لذا وی موقعی آسوده خیال می شود که فردی مطیع رخت سفر بربندد و به قدرت های خارجی یاد آوری کند که سکان کشور در دست مقام منیع ولایت است. هر قدرت خارجی که می خواهد با ایران مناسباتی داشته باشد باید رهبری را طرف اصلی خود بداند.
این ادعا از تمامی بحران های داخلی هنگام سفر های خارجی رفسنجانی و خاتمی رمز گشایی می کند که کدام کانون فرمان بی اعتبار کردن رئیس جمهور ها در بیرون از مرز های ایران را صادر کرده است. در واقع کسی که قدرت خود را پایدار و متکی به ملت نمی داند و در ثانی شیفته حکمرانی است و تحت هر شرایطی و به هر قیمتی می خواهد حیاتش در قدرت تداوم یابد ، ناگزیر در معادلات حکومتی، وزن زیادی به نیروی قاهر خارجی می دهد وسعی می کند تا موازنه ای برقرار سازد که حکمرانی اش از گزند حوادث مصون بماند.
محمد رضا شاه پهلوی نیز به نحو مشابهی فکر می کرد. او نیز تاج و تختش را مدیون بیگانگان می دانست و برخورداری از حمایت غرب را پشتوانه اصلی حکومتش می دانست. او نیز تمایل داشت دول قدرتمند جهان او را فرد اول ایران بدانند که مسائل اصلی باید با او حل و فصل شود. از این رو درباریانی چون دکتر امینی نیز که حداقلی از استقلال را می طلبیدند و تمایل داشتند شاه نزدیک به جایگاهش در قانون اساسی مشروطه عمل کند ، مغضوب واقع شدند. نگرانی از سفر امینی به آمریکا و مذاکراتش با کندی ، تیر خلاص را به نخست وزیری وی زد چون شاه هم مشابه خامنه ای نگران بود مبادا مذاکرات دولتمردان با مقامات دنیا ، جایگاه قدر قدرتی وی را تضعیف کند. به شهادت اسناد موجود شاه مسیری موازی با دستگاه رسمی و قانونی دیپلماسی کشور در بر قراری ارتباط با دولت هایی چون انگلستان و امریکا ایجاد کرده و خواهان طرح “سیاست های عالیه” در این مجرا شده بود تا پس از توافقات کلی موضوع به وزارت خارجه و مجلس منتقل شود. دیپلمات های غربی هم حیرت کرده بودند که چنین تعاملاتی خارج از اصول و پرنسیب های کاری آنان است و حتما باید دولت و مجلس در جریان مذاکرات قرار گیرند.(۳)
اما تفاوت شاه با خامنه ای در این است که وی از طریق همسویی و برقراری روابط استراتژیک با غرب می کوشید پایه های امارتش را مستحکم گرداند اما خامنه ای با ستیزه جویی و اخلال در مناسبات جهانی به سرکردگی غرب می خواهد خود را تثبیت کند وخطر ها را دور سازد. اگر حکومت شاه از وابستگی ابایی نداشت ولی جمهوری اسلامی در تعبیری منفی از استقلال آن را به بحران سازی ،خصومت و جزیره شدن در نظم جهانی پیوند زد.
اکنون حاکمیت چه از سر توهم و چه از سر دسیسه در تصوری غلط می پندارد که دست خارجی پشت سر حرکت اعتراضی مردم است و از این رو سعی می کند تا با سرکوب و خاموش کردن شعله اعتراضات از سویی و دنبال کردن سیاست دو مسیره اختلال و مذاکره پنهانی با غرب از سویی دیگر، جامعه جهانی را قانع سازد که روی تغییر مناسبات سیاسی در ایران سرمایه گذاری نکنند.
همانگونه که هدف نهایی از ماجراجویی هسته ای ، ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدات ، دور کردن حقوق بشر و اصلاحات سیاسی از حوزه تعامل و سازش با قدرت های جهانی ، دریافت تضمین امنیتی از آمریکا ، پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای و اجتناب از سیاست برخورد و مهار حکومت از سوی غرب به عنوان نیروی مسلط جهانی است.
بنابراین به نظر می رسد اقتضاءات مد نظر سخنگوی قوه قضائیه ، کنار آمدن دنیا با حکومت ایران و نادیده گرفتن شکاف ملت – دولت است.
اما اشتباه استراتژیک حکومت نادیده گرفتن نیروی مردم به عنوان منبع اصلی تغییر است. تاریخ به ما می آموزد هرگاه ملتی تصمیم می گیرد که سرنوشتش را عوض کند ،هیچ قدرت خارجی حتی با توسل به دخالت نظامی نتوانسته است جلوی آن را بگیرد و حداکثر اتفاق تغییر حکومت به تعویق افتاده است.
سیاست کشور های خارجی تابعی از میزان ثبات و پایداری حکومت در داخل است. به مجرد اینکه معلوم شود ستاره اقبال حکومتی رو به افول است ،نزدیک ترین متحدان خارجی نیز روی می گردانند. مشابه رفتار امریکا در برابر حکومت شاه و یا روسیه در برابر عراق.
عامل خارجی در اکثر مواقع تابعی از وضعیت داخلی است ودر اتباطی دو سویه ومتقابل عمل می کند.البته حکومت های خودکامه و آنانی که به نیروی مردم باور ندارند از درک این واقعیت عاجز هستند. در واقع انتساب موفقیت های حاکمیت به امداد های غیبی و دست حمایت خداوند نشان از این دارد که از نظر اولیای امور اساسا خواست مردم و عوامل داخلی تاثیر گذار نیستندو همواره یا باید در جستجوی دست یاریگر خارجی بود و یا با یاغیگری از قدرت های جهانی باج گرفت.
اما اعتراف دوم دادستان جالب تر بود که از دشواری ها و سختی های روز های مقابله حاکمیت با اعتراضات خیابانی سخن به میان آورده بود. وی به صراحت گفت : ” هر روز از اقدامات آنها آنقدر سنگین بود که برای یک نظام کافی بود تا سقوط کند” (۴)
این سخن گویای روز هایی است که نظام بشدت لرزید. اگرچه تصور فروپاشی حکومت رویای شیرینی بود که برخی از حامیان جنبش سبز در توهم آن بسر می بردند. اما از نظر نباید دور داشت که جنبش سبز بزرکترین بحران در طول تاریخ جمهوری اسلامی را پدید آورد . برای اولین بار امکان تغییر حکومت از تصور به واقعیت نزدیک شد و پر شمار ترین تجمع ها و راهپیمایی های اعتراضی بوقوع پیوست. این اعتراف ،شکنندگی حکومت را به تصویر می کشد که تا چه میزان از تداوم و تکرار آن ایام هراسان است. حاکمیت هنوز اعتماد به نفس خود در سطح قبل از انتخابات سال ۱۳۸۸ را پیدا نکرده است. هنوز دولت از بحران عبور نکرده و پروسه گذار از بحران به تثبیت به سرانجام خود نرسیده است. تمامی سخت گیری ها ،تداوم فضای امنیتی در سپهر عمومی و جلوگیری از تحرکات مستقل و انتقادی در سطوح مختلف جامعه و نیروهای سیاسی ریشه در تزلزل درونی حاکمیت دارد.
کاسه قدرت ترک خورده است ا ز این رو حکومت تلاش می کند تا با افزایش جو اختناق و ریشه کن کردن نیروهای مخالف ،یکدست کردن بیشتر نظام سیاسی با توجیه کنار گذاشتن “خواص بی بصیرت” ، افزایش انحصار و اختصاصی سازی در بلکو قدرت ،تمرکز بیشتر بر روی دهک های درآمدی پایین جامعه ، بسته کردن بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه و تسریع حرکت از نخبه گرایی به پوپولیسم خود را تثبیت کند و صدمات وارده را ترمیم نماید. آنگونه که جعفری دولت آبادی روایت می کند، نیروهای معترض اطلاع نداشتند که تا نزدیکی خیمه استبداد دینی پیش رفته بودند. در واقع فاز اعتراضات خیابانی جنبش سبز، کابوس حکومت و بخصوص شخص رهبری بود و او اینک با تدابیر مختلف می کوشد تا این کابوس تکرار نشود.
این اظهارات مبین قدرت بالقوه ملت است که در صورت برنامه ریزی و سازماندهی مناسب و پایبندی به قواعد دموکراسی ، می تواند زوال استبداد دینی را نزدیک گرداند.
منابع:
۱- سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه جعفری دولت آبادی در تاریخ ۱۰/۱۰/۱۳۸۹
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8910100239
۲- مصاحبه مطبوعاتی سخنگوی قوه قضائیه مورخ ۱۳/۱۰/۱۳۸۹
http://news.khabaronline.ir/news-120640.aspx
۳- رک ، مکاتبات سفارت انگلستان با وزارت خارجه در مهر ماه ۱۳۳۲
۴- ر.ک. به ۱

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.