درس های تونس و مصر

سیر تحولات پر شتاب تونس و مصر ،کل منطقه خاور میانه را در بر گرفته است. هنوز جنبش انقلابی مصر در آغاز راه است . چیره شدن بر مبارک و سپس هموار سازی راه طولانی گذار به دموکراسی در آن قطعیت پیدا نکرده است ،ولی این جنبش سر زنده و پر انرژی هر فرجامی پیدا کند ، تاثیراتی مثبت در فرایند دموکراتیزاسیون در منطقه پر آشوب خاور میانه و شمال آفریقا خواهد داشت ..
برای خیلی ها خیابان های قاهره ، اسکندریه و سوئز و بخصوص میدان تحریر بوی خیابان های تهران در روز های داغ تابستان ۸۸ را می دهد.
بررسی و ارزیابی نقاط قوت و توانمندی های این جنبش های مردمی ، درس ها و آموزه های مناسبی را برای جنبش دموکراسی خواهی ایران به ارمغان خواهد آورد.
منتها پرداختن به این مسائل باید معطوف به حرکت آینده باشد نه آنکه فقط در نقد گذشته وبخصوص عملکرد رهبران نمادین جنبش سبز گرفتار شود. قطعا بن بست کنونی سیاسی ایران محصول ناکامی و ایرادات و ناتوانی های همه کنشگران سیاسی مدافع تغییر است . هدف از یاد گیری و توجه به انقلاب های در شرف وقوع در خاور میانه می بایست تحرک بخشیدن به جنبش دموکراسی خواهی ایران باشد نه اینکه در چنبره رقابت های سیاسی اسیر شود و دور جدید از منازعات بی حاصل سیاسی را پدید آورد.
توجه درست به این تجارب و در نظر گرفتن تفاوت های ایران با کشور های مورد نظر و برخورد غیر شتابزده می تواند خون جدیدی در کالبد کارزار برای “تغییر مثبت” جاری سازد وضمن احیای جنبش سبز ، آن را به سمت مسیر کارآمد هدایت کند.
پیش از پرداختن به عبرت ها ضرروی است تا اشاره ای کوتاه به موارد متمایز ایران و مصر و تونس داشته باشم.
تجربه پس از انقلاب در مردم ایران این پختگی را بوجود آورده است که فقط در پی تغییر حکومت نباشند بلکه در کنار تغییر از وضعیت بهتر آینده و گذار به دموکراسی نیز اطمینان حاصل کنند. این امر باعث شده است تا در مبارزات به عنصر عقلانیت توجه بیشتری نشان دهند و از شتابزدگی و حداکثر خواهی در پیگیری مطالبات سیاسی چشم بپوشند.
شروع اعتراضات در تونس و مصر و دیگر کشور های عربی بر مبنای مشکلات اقتصادی بود. رکود اقتصادی و وخامت اوضاع پس از یک دوره بهبود مستمر باعث فوران خشم شد. در واقع بر اساس تئوری جیمز دیویس محرومیت نسبی سبب شورش می شود زیرا انتظارات و توقعات فزاینده اقتصادی با ناکامی مواجه می گردد.
اما در ایران سال ها است که مردم با وضعیت اقتصادی نا بسامان خو گرفته اند. رصد کردن تاریخ نیز نشان می دهد زمانی مردم ایران پرچم مبارزه را بر افراشته که به طور نسبی در وضعیت اقتصادی بهتری بسر برده است.
نسبت گرسنگی و احساس فقر با طغیان در ایران مستقیم نبوده است. معمولا فقر به اتمیزه کردن جامعه ، کم رنگ تر شدن حس همبستگی و تعلق جمعی و فرو رفتن بیشتر فرد در پوسته تنهایی خود انجامیده است.
در حال حاضر سیاست های پوپولیستی حاکمیت و توزیع بخشی از ثروت جامعه در روستا ها و بخش های محروم بر اساس سیاست حامی پروری و موج تبلیغاتی گسترده حکومتی در حمایت از محرومین نیز تاثیر بازدارنده بر پیوستن اقشار ضعیف به صفوف ناراضیان گذاشته است.
تفاوت دیگر در تفاوت شاکله حکومت و بافت نیرو های پشتیبان است. حکومت های مبارک و بن لادن غرب گرا بودند . طبقات و لایه های اجتماعی در این کشور ها پس از نوسازی اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی و در غیاب اصلاحات سیاسی تغییر پیدا کردند . در نتیجه این حکومت ها با از دست دادن پایگاه های سنتی صرفا با پشتوانه نظامی ، رفاه عمومی و حمایت غرب پا بر جا بودند و ریشه ای در جامعه نداشتند ،اما حکومت ایران چنین نیست و اقلیتی سازمان یافته در جامعه دارد که علاوه بر منابع نظامی ، امنیتی و انتظامی می تواند آنها را بر علیه نیروهای مخالف بسیج کند. این پایگاه اجتماعی که ازمنظر ایدئولوژی و عقیده به نظام دلبستگی دارد اگر چه در حال ریزش هست ولی وقتی با خیل فرصت طلبانی که بخاطر منفعت ودریافت رانت ها و امکانات مالی سر به آستان قدرت می سایند ، پیوند می خورد ، آنگاه در معادلات قدرت وزنه ای می شود .
سخت بتوان میزان خشونت و تمایل به کاربست آن در سرکوب معترضین را در دو حکومت به لحاظ اصولی متفاوت دانست. رژیم مبارک تا کنون افزون بر سیصد شهروند مصری را کشته است. حمله لباس شخصی های شتر سوار و اجیر شده به تجمع مسالمت آمیز معترضان در میدان تحریر و استفاده بی رحمانه آنها از سلاح های سرد نشان می دهد که مبارک نیز در قلع و قمع مخالفانش حدی را نمی شناسد. بن علی نیز جان سی نفر را گرفت تا در رویارویی ترس قافیه را ببازد. مردمی که پا به میدان مبارزه گذاشتند و رفتن بن علی و مبارک را فریاد زدند ،می دانستند که هزینه گزافی را پرداخت می کنند و کسی از در مسالمت با آنها در نخواهد آمد. لذا قساوت و بی رحمی حکومت ها در محاسبات هر دو جنبش منظور شده بود .
اما دو عامل مهم در عقب نشینی آنها نقش داشت. نخست وابستگی آنها به غرب و بخصوص آمریکا است که محدودیتی را در استفاده از خشونت اعمال می کند. سپس وجود ارتشی ملی و غیر ایدئولوژیک اجازه نمی دهد تا حمام خون راه بیفتد.
ارتش مصر علی رغم اینکه ستون فقرات حکومت است و نقش گسترده ای در نها دهای اقتصادی و اجتماعی دارد ،اما در عین حال می خواهد ارتشی محبوب باقی بماند لذا به مقابله خشونت آمیز با مردم نمی پردازد در عین حال سعی می کند ضمن تلاش برای حفظ منافع خود ، حتی المقدور معترضین را راضی کند تا تغییرات را در مسیر های قانونی و رسمی دنبال کنند.
اما در ایران سپاه به عنوان ارتشی ایدئولوژیک، پیوندی نا گسستنی با حکومت دارد . البته منظور بخش رسمی وفرماندهان کنونی سپاه هست و گرنه در سطح بدنه اوضاع فرق می کند. سپاه خود را نماینده طیف حامی حکومت می داند و می خواهد از منافع و علائق آنها پاسداری کند. در نگاه این نیروها حکومت می تواند با تکیه بر ۲۰ تا۳۰ درصد جامعه و انحصار منابع قدرت و ثروت بقای خودش را تضمین گند. اینجا نقطه ای است که استفاده از خشونت را نزد آنان موجه می سازد. گسترش سازمانی در بخش های مختلف جامعه در قالب بسیج این خصلت را تقویت می کند و آنها را بسمت برخورد دندان شکن و قهر آمیز با هر خطری که کیان حکومت را تهدید کند، می کشاند.
اما ارتش ایران وضعیتی متفاوتی داشته و چنین داعیه ای ندارد . ارتش وظیفه خود را دفاع از میهن و ملت دربرابر دشمن خارجی و تامین نیاز های دفاعی می داند. از این رو در هنگام انقلاب اسلامی نقش بی طرفی برگزید.
ارتش در سرکوب اعتراضات جنبش سبز مشارکت نداشت. تجربه دوران انقلاب نشان داد که این نهاد قدیمی نظامی موقعی که دریابد ریشه های بحران خیلی عمیق است ، در نهایت جانب مردم را خواهد گرفت.
نبود رابطه با غرب و بر عکس پیوند های امنیتی با چین و روسیه تشویق کننده سرکوب خونین و خشن مردم است. البته میزان سرسختی بخش های افراطی حکومت بیشتر از حاکمان مصر و تونس است. همانگونه که خامنه ای بار ها گفته است ، هنگام تهدید جدی جایگاهش راضی به صلح امام حسن نخواهد شد بلکه عاشورایی دیگر رخ خواهد داد. بازخوانی خاطرات برخی از اصحاب قدرت نشان می دهد که از دید آنان نرمش شاه و عدم استفاده گسترده وی از خشونت در برابر مردم ، تیر خلاص را به وی زد ،لذا سرسختی و مشت آهنین در برابر کسانی که موی دماغ شده اند را تجویز می کنند.
تهایتا باید دست بر روی نفت گذاشت. دلار های بی زحمت و فراوان نفتی باعث می شود تا هم حکومت خود ر امستقل از مردم تقویت سازد و هم ماشین سرکوب را تجهیز نماید. مصر و تونس چنین منبعی ندارند. این عامل باعث می شود تا وابستگی بیشتری به مردم شان داشته باشند.
در ادامه پس از تشریح مختصر تفاوت ها به بیان نکاتی که می توان از جنبش های مصر و تونس آموخت ،می پردازم.
نخستین عامل، رهبری موثر دسته جمعی و با محوریت خواست مردم است. اگرچه شروع هر دو حرکت انفجاری و خودجوش بود ولی در ادامه، گروه های مختلفی با محوریت پذیرش مردم به عنوان حرف آخر ،فرایند تشکیل رهبری را شروع کردند. افراد و گروه هایی که در این جایگاه قرار گرفتند نیز این نقش را پذیرفتند ومسئولانه به میدان آمدند. آنها در پشت مردم نبودند بلکه برای پیروزی مردم برخورد فعال و خلاقانه داشتند. آنها در میان مردم حضور یافتند و خود را به آنها عرضه کردند و وظیفه تجهیز منابع و هدایت حرکت اعتراضی را بر عهده گرفتند. اما در ایران چنین نبود رهبران سمبلیک از یک سو انفعالی عمل می نمودند و در پشت سر مردم قرار داشتند. از سوی دیگر برخی از رهبران خودخوانده در داخل و خارج مستقیما و یا تلویحا خود را در موضع رهبری قرار دادند ،بدون اینکه مقبولیتی از سوی نیروهای حامل جنبش دریافت کرده باشند. ایفای نقش رهبری الزامات و قواعدی دارد ،بر عهده گرفتن چنین نقشی بدون رعایت تشریفات لازم ضمن اینکه ره به جایی نمی برد ، عملی فرصت طلبانه نیز بشمار می آید.
امروز در جامعه سیاسی ایران بیشتر از سرباز و رهبران میانی ،ژنرال وجود دارد که در هر بزنگاهی چه تعلق به حرکت داشته باشند یا نه و یا موضع شان همسو بوده باشد یا نه ، بدنبال تحقق بخشیدن به آرزوها و امیال فرو خورده شان می روند. این رقابت مخرب اجازه همگرا شدن نیرو ها را نمی دهد.
رهبران مصر و تونس اول آماده پذیرش نقش رهبری شدند ، ثانیا خطر کردند و در قلب میدان مبارزه حضور یافتند ،خود را به مردم عرضه کردند و درگام آخر ائتلاف تشکل دادند نه اینکه در مرحله شعار تکثر باقی بمانند و آن را به یک واقعیت عینی در قالب اتحاد عمل گروه های سیاسی گوناگون حاضر در متن جنبش تحویل و ترجمه نکنند.عینیت بخشیدن به وحدت متضمن پذیرش عملی کثرت است.
از طرف دیگر میدان سیاست و بخصوص ایام بحرانی جای رفتار مذبذب و مردد نیست بلکه باید با قاطعیت تصمیم گرفت. باید عزم مبارزه تا گام آخر را داشت و دراین راستا ریسک پذیری بالایی را نشان داد.
در اعتراض های فراگیر توده ای فرصت های محدودی وجود دارد و باید با دور اندیشی ضربه را در لحظه مناسب فرود آورد و شوکی ویرانگر بر اندام حکومت وارد ساخت. هر چه زمان بگذرد و اعمال ضربه کاری به حکومت به تاخیر بیفتد به همان میزان احتمال موفقیت جنبش کاهش می یابد و در عوض فرصت تجدید سازمان برای نیروهای سرکوب دولت مهیا می گردد. مدیریت زمان و فرصت ها حساس ترین وجه موفقیت جنبش های اجتماعی است.
سماجت و استواری دیگر درسی است که می توان فرا گرفت. مردم مصر با چنگ و دندان میدان تحریر را به عنوان جبهه اصلی نبرد حفظ کردند ،شب و روز در خیابان ماندند تا قدرت خود را بر حریف دیکته کنند. تصور نمائید اگر جمعیت سه ملیونی در ۲۵ خرداد خیابان را ترک نمی گفت و می ایستاد تا خواست هایش مبنی بر ابطال انتخابات محقق گردد. سیاست سکوت می توانست اجازه سازماندهی از حلقه مرکزی پیرامون مهندس موسوی به به حلقه های دور تر را بدهد . بدینترتیب یک سپر انسانی عظیمی شکل می گرفت که عبور از آن برای نیروهای سرکوب گر بسیار دشوار بود. تداوم این وضعیت می توانست مشوقی برای پیوستن مردم دیگر مناطق ، شروع اعتصابات و الگو گرفتن دیگر شهر ها شود.
بیان خواسته های صریح و کانکریت که با کمترین واژه ها و ابهام همراه باشد و هم بیشترین پذیرش را در بین طیف های مختلف معترضین داشته باشد ،دیگر نقطه قوت بود. همچنین باید اصل مشکلات را نشانه رفت. نه اینکه با ایما و اشاره عوامل دست چندمی مخاطب قرار گیرند. معترضین در مصر و تونس به صراحت برکناری مبارک و بن علی را خواستار شدند که علت العلل مشکلات بودند و سپس حول این خواسته اصلی محور های دیگری رامطرح کردند.
در ایران عبور از مشکلات بدون رویارویی با سید علی خامنه ای بمثابه ستون فقرات و مرکز تعادل بخش اقتدار گرایان و استبداد مذهبی اگر ممکن نباشد قطعا بسیار دشوار است. البته خواست ها باید با توانایی و ظرفیت جنبش تناسب داشته باشد اما تعریف درست مطالبات و قابلیت آن در بن بست شکنی و حل معضلات به نوبه خود می تواند جذب کننده نیرو و انرژی آفرین باشد.
اما سست شدن و زیر سئوال رفتن برخی از دگم هایی که در سالیان اخیر ساخته و پرداخته شده است دیگر عبرت تحولات شاخ آفریقا است. این رویداد ها نشان داد که تضادی بین انقلاب بمثابه یک روش سیاسی تغییر خواهی با دموکراسی وجود ندارد. می توان با خواسته های انقلابی و روش انقلابی گذار به دموکراسی را تسهیل نمود. هیچ اصلی وجود ندارد که بر اساس آن نتیجه گیری نمود لزوما مسیر انقلاب به دموکراسی منتهی نمی شود.
دینامیسم و تفاوت تجارب شکل گیری دموکراسی ها در جهان گوشزد می کند که از بیان حکمی مطلق در این خصوص باید اجتناب کرد. بخصوص با توجه به نمونه های اخیر انقلاب های آرام که در آنها کاربرد خشونت نفی می شود. انقلاب های مخملی و رنگی نمونه این کنش های سیاسی هستند. در اصل نظام های سیاسی بسته با توجه به واکنش شان در برخورد با اعتراضات فراگیر توده ای مشخص می سازند که تحولات مسیر اصلاح طلبانه را می پیماید یا گام در راه انقلاب می گذارد. تفاوت اصلی انقلاب و اصلاح در تغییر و یا ثبات نهاد های پایه ای و مبانی مشروعیت نظام سیاسی است.
درس دیگر نسبت خشونت و مبارزه مسالمت آمیز هست. برخی در سالیان اخیر کوشیده اند تا مبارزه بی خشونت را به شکلی ناب و کاملا عاری از خشونت معرفی کنند که تنها با شمع روشن کردن و یا مسیح وار به استقبال سیلی سرکوب گران رفتن ، راهی است که به نتیجه می رسد و هر راهی جز این به گسترش خشونت می انجامد.
در مبارزه مسالمت آمیز اشکال نا موجه خشونت نفی می گردد و از خشونت به شیوه ایجابی و ابتدا به ساکن استفاده نمی شود. ولی در مقام دفاع و شکست نیروهای سرکوب گر و خشونت طلب چاره ای جز استفاده کنترل شده و محدود از خشونت نیست. مردم مصر و تونس به خوبی این حقیقت را آشکار ساختند. اگر در روزی که نیروهای سازمان یافته هوادار مبارک با سلاح سرد به متحصنین درمیدان تحریر حمله کردند، مردم مقاومت نکرده بودند و با خشونتی قابل کنترل آنها را متواری نساخته بودند ،فاتحه جنبش مصر خوانده شده بود و هواداران حکومت میدان را بمثابه نبض شهر در اختیار می گرفتند.
در مواجه با یک حکومت بی رحم و خشونت پیشه باید در مقام دفاع محکم برخورد کرد و بعد ماشین سرکوب آن را فلج ساخت. اگر برخوردی که برخی از مردم در عاشورای سال ۱۳۸۸ انجام دادند ، تداوم می یافت سد بزرگی در برابر سرکوب حکومت پدید می آمد. هنوز پشت حکومت از آن برخورد تاریخی می لرزد و با کابوس آن دست و پنجه نرم می کند. حجم انبوه مطالب تخریبی و تهاجمی حاکمیت به واکنش قاطع مردم ومقابله با نیروهای سرکوب گر در عاشورای گذشته آسیب پذیری حکومت را آشکار می سازد.
تحولات اخیر در جهان عرب نادرستی این انگاره ها را که از سوی بعضی تبدیل به دگم شده اند را مشخص کرد. در مبارزات سیاسی از جزم اندیشی باید پرهیز کرد. البته این رویکرد، واکنشی تفریطی به افراط در سالیان پیش از انقلاب است که شیوه انقلابی و استفاده از خشونت ، قداست و فضیلتی خدشه ناپذیر پیدا کرده بود.
میدان بحث پیرامون تاثیرات و درس های مبارزات دموکراسی خواهانه در مصر و تونس و مطالبه اصلاحات سیاسی در کشور های دیگر عربی هنوز گشوده است و گفتگوی مفصلی را می طلبد. زیرا هنوز پایان نیافته اند و البته موفقیت کامل آنها هنوز مسجل نشده است .
مهم هدایت این بحث ها به سمت آسیب شناسی کارزار برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران است تا در نهایت نیروهای خواهان تغییر از رکود و بن بست فعلی خارج گردند و روحی نو در پیکره جامعه دمیده شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.