رهنورد ، کروبی ها و موسوی را دریابیم

سرانجام موسوی و کروبی پس از یک کشمکش بیست ماهه در منزل شان زندانی شدند و ارتباط آنها با دنیای خارج قطع گشت. از فردای اعلام نتایج انتخابات بحث بازداشت موسوی و کروبی داغ بود هم از سوی حاکمیت و هم بدنه جنبش سبز حساسیت نسبت به آن وجود داشت. اما حال این اتفاق رخ داد.
اخباری به گوش می رسد که آنها به همراه همسران شان خانم ها کروبی و رهنورد به خانه ای امن منتقل شده اند. صحت و سقم این خبر در حقیقت ماجرا تاثیری ندارد. واقعیت این است که دستگیری موسوی و کروبی در عمل انجام شد. به لحاظ سیاسی و تاثیر گذاری بر فعالیت های جنبش سبز ،تفاوت معناداری بین حبس خانگی و بازداشت امنیتی وجود ندارد. حاکمیت آنها را از جنبش جدا کرده است و سعی دارد دیوار برلینی بین رهبران سمبلیک و هواداران بکشد. حاکمیت برخوردی حساب شده با مقوله بازداشت آنها داشت و تا حدودی تدبیر به خرج داد و هوشمندانه به تدریج و گام به گام حلقه محاصره را بر آنان تنگ کرد. حال در گام آخر با دامن زدن به بحث بازداشت می کوشد تا واکنش مردم نسبت به حصر خانگی را با در انتظار نگاه داشتن آنها نسبت به برخورد امنیتی و قضایی با رهبران جنبش سبز به تاخیر اندازد و بدینترتیب در روندی فرسایشی این مسئله برای مردم عادی شود.
آقای بهمن دار الشفایی به خوبی روش حکومت که شبیه اجرای طرح هدفمندی یارانه ها است را تشریح کرده اند: ” حکومت در این رابطه از طرفی‌ با دامن زدن به فضای شایعه، جامعه را در انتظار هر روزه برای آغاز طرح هدفمندی یارانه ها قرار داد، و از سوی دیگر با ایجاد جو رعب و وحشت و با تهدیدهای گوناگون هزینه هرگونه اعتراض را در اذهان مردم به شدت بالا برد، با اجرای این سناریو از طرفی‌ جامعه بیش از پیش نگران عواقب اجرای این طرح و روز آغازین آن بود، و از طرفی‌ به واسطه حجم زیاد شایعه‌ها و صحبت‌های متفاوت مسئولین هر روز چشم به راه بود که با هر سخنرانی‌ خبر آغاز این طرح را بشنود، پس از مدتی‌ کار به جایی‌ رسید که عده‌ای گله میکردند که چرا آغاز طرح را اعلام نمیکنند و “خیال ما را راحت” نمیکنند، اینگونه بود که به حتا به اعتراف جنتی جامعه بیش از “حد انتظار” برای آغاز این طرح آماده شد و زمانی‌ که آغاز این طرح رسما اعلام شد، فقط مردمانی “نفسی راحت”کشیدند که “خدا را شکر، بلای مد نظر که مدتهاست منتظرش هستیم! نازل شد!!!!”
اکنون دستگاه امنیتی می کوشد تا با پخش شایعات و ابراز نظرات متفاوت و بعضا متناقض از سوی مسئولین و راه انداختن حنگ روانی به آماده سازی افکار عمومی بپردازد و محاکمه و مجازات موسوی و کروبی را در بهترین زمان که حداقل اعتراضات را برانگیزد انجام دهد.
حبس خانگی ابداع جمهوری اسلامی است و هیچ جایگاهی در نظام قانونی مجازات کشور ندارد. اولین بار آیت الله قمی در مشهد قربانی این اقدام غیر قانونی و ظالمانه شد. سپس آیت الله العظمی منتظری رنج و سختی این بدعت ستمگرانه و مغایر با موازین حقوق بشر و عدالت قضایی را تحمل کرد. حال نوبت موسوی و کروبی شده است تا گرفتار این بلیه شوند.
. اظهارات برخی از مقامات چون رئیس قوه قضائیه ، نماینده رهبری در سپاه و بخصوص اعترافات نا خواسته برخی از سایت های هوادار دولت روشن می سازد که علت اصلی خویشتن داری حاکمیت نسبت به محاکمه کروبی و موسوی هراس ازهزینه ها و تبعات کار بوده است. آنها زمان مناسب برای برخورد را موکول به ریزش نیروهای مدافع نظام از پیرامون آنها و منعفل شدن بدنه جنبش سبز کرده بودند.
بنابراین در مقطع فعلی بهتر است پذیرفت که بازداشت صورت گرفته است و دیگر منتظر اقدام بعدی حکومت برای واکنش نبود.
البته دلیل اصلی حبس خانگی فراخوان آنها برای راه پیمایی ۲۵ بهمن و خیزش مجدد تکاپو های اجتماعی برای تغییر است که آهنگی رادیکال و انقلابی دارد و حاکمیت را ناگزیر و از سر دفع خطر به ایزوله کردن و قطع تمامی مسیر های ارتباطی با آنان سوق داد تا امکان رهبری و هدایت اعتراضات را نداشته باشند.
تلاش برای آزادی موسوی و کروبی در مقطع فعلی اهمیت استراتژیک دارد و از جهات مختلف دستاورد های مهمی برای جامعه ایران و گذار به دموکراسی دارد.
مطالبه آزادی آنها در وهله نخست یک اقدام حقوق بشری است. مواضع و اقدامات آنها در راستای برخورداری از حقوق شهروندی و آزادی های اساسی صورت گرفته است. تلاش برای جلوگیری از زندانی کردن هر فرد به خاطر عقاید و دیدگاه هایش مستقل از اینکه چه سابقه ای داشته است ، یک وظیفه انسانی است. دفاع از حقوق بشر و حقوق اساسی افراد فرا تر از تفاوت های مسلکی ، سیاسی وعقیدتی است . هر زندانی سیاسی و عقیدتی باید از موهبت حمایت آحاد جامعه برخوردار باشد. هیچ ملاحظه سیاسی و اعتقادی نمی تواند موجب سکوت در برابر زندانی کردن افراد به خاطر نظرات انتقادی شان باشد صرف نظر از اینکه آن نظرات مورد قبول و یا رد افراد حمایت کننده باشد. حتی در پاره ای از موارد دفاع از حقوق مخالف نشانه اعتقاد واقعی و پایبندی عملی به موازین حقوق بشری است
کروبی ،موسوی و رهنورد در دو سال گذشته به خانه اکثر زندانیان سیاسی رفتند . با برخی از آنها تفاوت بارز هویتی نیز داشتند اما این مسئله باعث نشد تا وظیفه حمایتی خود را انجام ندهند. اعتراض آنها به اعدام برخی از بازداشت شدگان اعتراضات خیابانی پس از انتخابات جنجالی سال ۸۸ حاکمیت را وا داشت تا آنها را به حمایت از سازمان مجاهدین و تجزیه طلبی متهم سازد و کارزار تبلیغاتی سنگینی بر علیه آنان راه بیندازد.
آنها در حمایت از حقوق فعالان سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی از مرز های خودی و غیر خودی عبور کردند. حال موقع اقدام متقابل و پشتیبانی از رعایت حقوق آنها است.
از سوی دیگر با توجه به شدت خشم و عصبانیت حکومت نسبت به آنها و نسبت دادن صریح اتهام افساد فی الارض توسط محافل نظامی ،امنیتی ، نمایندگان مجلس و برخی از مقامات قضایی بیم آن می رود که جان آنها ستانده شود و یا مکافات سنگینی را تحمل کنند. سابقه غیض و غضب رهبری و اصرار وی بر مجازات کسانی که در برابر وی نافرمانی در پیش گرفته اند ، بر نگرانی ها می افزاید.
آنان به خاطر دفاع از حقوق ملت ، افزایش آزادی ها و پایان دادن به فضای سرکوب و بی عدالتی ها به درگیری با حکومت برخاستند. مبارزه آنها جنبه شخصی نداشت . اقدام کسی که برای سعادت و نجات کشور و ملتش از رفاه و راحتی همسر و خانواده اش می گذرد در خور تقدیر ، تجلیل و حمایت است.
راه انداختن کارزار سنگین برای آزادی آنها فقط جنبه اخلاقی و انسانی ندارد آنها رهبران جنبشی هستند که بزرگترین بحران برای حاکمیت و مبارزه بر علیه خودکامگی پس از انقلاب را رقم زده است. بازداشت آنها به معنای برخورد با همه جنبش است و اگر با پاسخی محکم از سوی مردم مواجه نشود ، خطر مرگ و پایان جنبش را به همراه خواهد داشت.
امروز حبس موسوی ، کروبی و همسران شان در حکم بستر اصلی پیکار اقتدار گرایان و نیروهای آزادی خواه هست. سرنوشت این کارزار در آینده گذار به دموکراسی در ایران و تداوم بقای حکومت تاثیر دارد. سرکوب و برخورد قضایی و امنیتی حکومت به راس جنبش رسیده است . اگر موفق بشوند انگاه ستون فقرات جنبش فرو می ریزد و حاکمیت می تواند با دهشت پراکنی موج جدید اعتراضات را مهار سازد. وقتی رهبران یک جنبشی که زمانی ملیون ها نفر را به خیابان آورد ،بازداشت شوند و آب از آب هم تکان نخورد ، دیگر تکلیف فعالان سیاسی و اجتماعی منتقد و شهروندان عادی حاضر در میدان مبارزه که حاشیه امنیتی پایینی دارند روشن است که براحتی مورد هجوم نیروهای سرکوب گر قرار می گیرند. چنین اتفاقی باعث گسترش فضای رکود و بی تفاوتی در جامعه می شود.
رها سازی رهبران نمادین ضربه ای محکم بر استبداد مذهبی در ایران و حاکمیت نا مشروع می زند. همچنین با تضعیف ساختار سلطه کمکی مهم در جمع شدن بساط فضای پلیسی و افزایش نسبی آزادی ها خواهد بود.
حصر خانگی فضای دو قطبی را تشدید کرده است. این فضای دو قطبی و معلوم شدن تکلیف همه و به حاشیه رانده شدن ناگزیر نیروهای مذبذب ، پتانسیل نیرو های خواهان تغییر را افزایش می دهد. بنابراین در کوتاه مدت شایسته است تا تلاش های نیروهای حامی دموکراسی و فعالان جنبش سبز بر روی آزادی موسوی و کروبی متمرکز شود. رها شدن آنها از دست عمله استبداد دینی و وحوش ولایت خامنه ای که رجاله های دوران قاجار وشعبان بی مخ های عصر پهلوی را رو سفید کرده اند ، نیازمند اوج گرفتن اعتراضات خیابانی و فضا سازی رسانه ای است.
البته حمایت از آزادی آنها لزوما به معنای دفاع از مواضع سیاسی و اعتقادی آنها و فرو گذاردن انتقاد به پبشینه شان نیست. می توان با حفظ مرزبندی و انتقادات در این حرکت مشارکت کرد. وقتی انها آزاد شدند می توان مباحث انتقادی را مطرح ساخت. ممکن است عده ای بخاطر تصدی مناصب حکومتی در دهه شصت و حضور شان در حاکمیتی که دستش آلوده به خون هزاران انسان بی گناه هست ، ترجیح دهند سکوت کنند و یا وضعیت سخت کنونی آنها را تاوان اقدامات قبلی شان تلقی کنند! و بگویند کسی که گلوله می کارد طوفان درو خواهد کرد! اما چنین نگرشی با اصول اخلاق و موازین حقوق بشری تعارض دارد. ولو اگر فرض کنیم که آنها اعمال خطایی در گذشته مرتکب شده باشند ، دلیلی نمی شود که از ظلم بر آنها خرسند شد و یا مقابله به مثل کرد. فضیلت اخلاقی در تفاوت در برخورد ؛ خود را نشان می دهد که کسانی علی رغم تحمل سختی ها وقتی شرایط مشابهی برای افرادی پیش آمد که روزگاری خواسته یا ناخواسته در تضییع حقوق آنها دست داشتند و یا سکوت پیشه کردند ، د ردفاع از حقوق آنها و اعتراض به بی عدالتی و حق کشی فعالانه به میدان آمدند.
بعد اگر این منطق مبنای کار قرار بگیرد آنوقت بعید است هیچکدام از خانواده های سیاسی ایران بتوانند از حمایت آحاد جامعه در هنگام سلب حقوق برخوردار شوند. فعالان حزب توده و فدائیان اکثریت و ملی مذهبی ها اصلاح طلبان را مواخذه می کنند که چرا در برابر سرکوب انها موصعی اتخاذ نکردند و بعضا مشارکت داشتند. همین ایراد را فدائیان اقلیت ، پیکار ،طرفداران بنی صدر ، سازمان مجاهدین خلق و جبهه ملی از حزب توده ، ملی مذهبی ها و فدائیان اکثریت می گیرند. سلطنت طلب ها بر گروه های پیش گفته خرده می گیرند که چرا در برابر اعدام های فراقضایی و غیر قانونی صاحب منصبان رژیم گذشته مشارکت و یا سکوت کرده اند. کل نیروهای انقلابی که پیش از انقلاب کشته داده اند و یا متحمل شکنجه و زندان شده اند کل سلطنت طلبان را به علت دست داشتن ،سکوت و حمایت از این اقدامات ضد انسانی شماتت و نکوهش می کنند. بنابراین چنین نگرشی در یک دور بسته قرار می گیرد و ره به جایی نمی برد.
بار اصلی حرکت بر دوش نیرو های داخل کشور است تا با بسیج مردم نیروی زیادی جمع شود و قدرت آنها حاکمیت را به تسلیم وادارد. اگر چه آنان در شرایط دشواری قرار دارند و اگر نتوانند از عهده این مسئولیت خطیر بر بیایند ، هیچ ایرادی متوجه آنان نخواهد شد. ولی حضور شان عملی شجاعانه و تحسین پذیر است. در این میان نیروهای خارج از کشورنقش مهمی دارند. جمعیت ملیونی ایرانیان برون مرزی بالقوه قادرند با فضا سازی خوراک لازم برای توجه رسانه ها را فراهم کنند. لازمه این کار تغییری جدی در رفتار ، اتخاذ برخوردی مسئولانه و خارج شدن از لاک بی تفاوتی است ایجاد حساسیت در جامعه جهانی و بسیج افکار عمومی مردم جهان و بخصوص منطقه می تواند حاکمیت را به عقب نشینی وا دارد.
اگر صدای اعتراض مردم ایران و مطالبه آزادی زندانیان سیاسی و بخصوص رهبران سمبلیک جنبش سبز در سپهر جهانی ارتفاع یابد آنگاه موج سنگین تبلیغاتی بر علیه حکومت به راه می افتد . حاکمیت توان پذیرش تبعات منفی اعتراض گسترده به بازداشت موسوی و کروبی در سطح بین المللی را ندارد همانگونه که علاء الدین بروجردی نماینده مجلس حبس خانگی آنها را در ایتالیا تکذیب کرد. از آنجاییکه مقامات قضایی حکومت به صراحت عنوان کرده اند که فرایند بازداشت و پیگرد قانونی موسوی و کروبی جنبه قضایی ندارد و وابسته به مصلحت اندیشی رهبر جمهوری اسلامی است. لذا این بی عدالتی محض ظرفیت بالایی دارد تا بتوان در محامع جهانی و بحصوص سازمان ملل آن را مطرح نمود و بدینترتیب آلودگی دستگاه قضایی به اراده های سیاسی و تنزل ان به ابزاری در دست حکومت برای کنترل جامعه در مسیر دلخواه را بیشتر و صریح تر روشن ساخت
البته نباید فراموش کرد که به هر حال زندان پایان کار نیست. پایداری و استقامت کروبی و موسوی موقعیت آنان را در جنبش دموکراسی خواهی ایران ارتقاء می دهد و می تواند نقطه اتکایی برای تشویق به مقاومت باشد. حضور آنان در زندان هزینه های سنگینی برای حاکمیت در بر دارد و به طور مشخص دعاوی آنها در زمینه برقراری آزادی در ایران را بشدت مخدوش می کند و سوژه تبلیغاتی مهمی را بر علیه نظام فراهم می سازد.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده نا رسیده در رگ تاک است

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.