بحث و کنکاشی پیرامون جنبش سبز: استمرار یا رکود؟

جلسه هم اندیشی جمعی از فعالان سابق دانشجویی که با حضور و گفتگوی آقایان علی افشاری و علی هنری برگزار شد، به موضوع “نقد و بررسی جنبش سبز” پرداخت. علی افشاری، فعال سابق دانشجویی، فعال سیاسی و دانشجوی دانشگاه جرج واشنگتن در آمریکاست و علی هنری، فعال سابق دانشجویی و دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه خرونینگن هلند است.
به گزارش دانشجونیوز، موضوعاتی که در این جلسه بدان پرداخته شد عبارت بود از باز تعریف جنبش اجتماعی و جنبش سبز در ایران، استمرار یا عدم استمرار جنبش سبز، چگونگی این استمرار و مشخصات و فعالیت های آن، نقدهای موجود پیرامون این موضوع و… . علی هنری معتقد است جنبش سبز به عنوان یک جنبش اجتماعی و اعتراض سیاسی همچنان استمرار دارد و به علت سرکوب موجود شکل حضور خیابانی به اشکال دیگر تغییر کرده است. آقای هنری همچنین معتقد است تا آلترناتیو مناسبی برای جنبش سبز ظهور نکرده باید همین قالب را به رسمیت شناخت و آن را تقویت کرد.
این در حالی است که علی افشاری معتقد است هر جنبش اجتماعی با فعالیت هایی که انجام می دهد، مورد ارزیابی قرار می گیرد و اگر افراد به خاطر ترس از سرکوب ظهور و بروز مشخص و عینی ای نداشته باشند نمی توان نام جنبش را بر آن گذاشت. آقای افشاری همچنین می گوید به لحاظ سازماندهی، رهبری، سطح فعالیت ها، تحقق اهداف و… در حال حاضر وارد دوران رکود جنبش سبز شده ایم.
در این جلسه بحث های مختلف دیگری حول موضوع جنبش سبز از سوی دو طرف گفتگو و همچنین شرکت کنندگان مطرح شد که برای خلاصه کردن بحث و پرداختن به موضوع این اصلی این موارد در این گزارش نیامده است. لازم به ذکر است تاریخ برگزاری این جلسه و گفتگو ۱۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ بوده است. متن این گفتگو به شرح زیر است:
تعریف خودتان را از جنبش های اجتماعی به صورت عام و جنبش سبز به صورت خاص توضیح دهید.
علی افشاری: تعریف من از جنبش سبز دو مرحله را در بر می گیرد. یک مرحله پیشاانتخاباتی است که شامل فعالیت های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی است و خواست اصلی جنبش در این مرحله ایجاد یک فشار اجتماعی برای پیروزی در انتخابات بود که از این طریق قوه مجریه را در دست بگیرند و برنامه های اصلاحی خودشان را به پیش ببرند. اما بعد از تقلب های سازمان یافته و نحوه اعلام نتایج آرا جنبش وارد فاز جدیدی شد. گر چه نوع فعالیت های آن به کلی تغییر کرد ولی نمی توان این دو دوره را از یکدیگر جدا کرد. در این فاز هم باز نقش آقای موسوی و کروبی بارز است. در این فاز مطالبه جنبش ابطال نتایج انتخابات و تجدید انتخابات بود و نوع بروز و ایجاد فشار از طریق حضور خیابانی انجام شد. در مرحله بعد مطالبه جنبش تغییر و استفعای دولت احمدی نژاد و در نهایت هم این مطالبه تبدیل شد به اجرای بی تنازل قانون اساسی. جنبش سبز یک جنبش تاریخی است و در یک بستر زمانی و مکانی مشخصی به وجود آمده است. این جنبش را نمی شود برابرنهاد یک بلندمدت حرکت تاریخی که می توان آن را نهضت بیداری ایرانیان نامید، قرار داد. حرکتی که مطالباتی را پس از نهضت مشروطه به این سو مطرح کرده است. جنبش سبز کلیت جنبش عام دموکراسی خواهی ایران نیست بلکه آخرین مصداق از این جنبش کلی تر است. بین این دو این‌همانی و یکسانی برقرار نیست. جنبش سبز اگر می توانست موفق شود طبیعی بود که جنبش بالقوه دموکراسی خواهی در معنای جنبشی خود به پایان راه خود می رسید و وارد پروسه دولت و مجاری رسمی در ایران می شد، ولی چنین اتفاقی نیفتاد.
علی هنری: در تعریف جنبش اجتماعی، تعریفی که بتواند تحولات را به خوبی توضیح بدهد تعریف نسبتا بازی است که می گوید جنبش اجتماعی گروهی است نسبتا فراگیر، که این گروه می خواهد از طریق کنش های جمعی به نفع عمومی ای دست پیدا کند که خواست مشترک آن گروه هست. اما، توزیع قدرت به شکلی است که آن منفعت با اراده نیروی دیگری جز اراده اعضای گروه محقق می شود. ولی این که چگونه می توان یک جنبش اجتماعی را از اعتراض سیاسی بازشناخت. اهداف جنبش های اجتماعی به مرور متبلور و معین می شود و در کل جنبش های اجتماعی اهداف نامشخصی و نامتعینی دارند. یکی از افتراق های جنبش اجتماعی و یک اعتراض سیاسی نامعین بودن و در پرده ابهام بودن مطالبات جنبش اجتماعی است. بحث دوم، بحث تعداد افراد مشارکت کننده است. تعداد افراد مشارکت کننده در جنبش های اجتماعی بیشتر و فراگیرتر است. در مورد جنبش سبز من آن را تحولی مربوط به پس ازانتخابات می بینم تا پیش از آن. در مورد مطالبه جنبش سبز می توان گفت یک نوع خواست هایی شهروندی است که در خواست دموکراسی خواهی متبلور می شود. افراد تصور کردند که می توانند به آن هدف برسند و برای کنش جمعی انگیزه پیدا کردند. تصور کردند آن کنش معطوف به نتیجه است و افراد احساس تاثیرگذاری فردی کردند. جنبش سبز سویه های مختلفی از کنش های جمعی داشت. در گام اول ظهور خیابانی بود. تصور این بود که خیابان به تنهایی راه حل است و هیچ گونه کنش جمعی دیگر برای فشار به حاکمیت و دستیابی به مطالبات متصور نبود. بعد از آن راه های مختلفی از کنش های جمعی دیگر را آموخت و تجربه کرد. از تحریم اس ام اس، مصرف زیاد برق در ساعات اوج مصرف و… . یک سری تعاریف از جنبش اجتماعی که تاکید دارد بر رهبری و سازماندهی یک جنبش به نظرم نادرست است. دستگاه های تحلیلی مختلفی برای تفسیر یک جنبش اجتماعی وجود دارد. اما این درست نیست که جنبش اجتماعی که سازماندهی ندارند را نام دیگری بخواهیم بنهیم.
آقای افشاری، فکر می کنید در حال حاضر جنبش سبز همچنان استمرار دارد یا خیر؟
علی افشاری: ابتدا در پاسخ به آقای هنری باید بگویم که پیرامون شکل گیری یک جنبش هم دستگاه های تحلیلی مختلفی وجود دارد. مثلا آلن تورن می گوید که خود فعال گرایی می تواند مبنای یک جنبش اجتماعی باشد. بر این مبنا چنانچه در افراد نوعی آگاهی نسبت به مشکلاتی که هست، وجود داشته باشد و حتی این آگاهی به مرحله عمل هم نرسد، به این حالت هم می گوید می توان جنبش اجتماعی اطلاق کرد. اما ما در خصوص یک جنبش اجتماعی که خواست و هدف سیاسی دارد، صحبت می کنیم. در یک جنبش ممکن است شکاف هایی نه در هدف بلکه در رویکردها و نوع نگرش هر بازیگر جنبش وجود داشته باشد، ولی نهایتا هر جنبشی نیاز به یک باور تعمیم یافته و یک خواست و هدف مشترک دارد که بتواند افراد را حول چتری جمع کند وگرنه اصولا مدل کردن حرکت تحت عنوان جنبش اجتماعی دشوار است. تحت هر نظریه ای برای این که جنبش بخواهد موفق بشود سازماندهی و رهبری مهم می شود. من بر مبنای تعریفی که برشمردم فکر می کنم در حال حاضر جنبش سبز تقریبا وارد دوره رکود خود شده است. ما در مقطع فعلی فعالیت و تحرکی نمی بینیم و خود این عدم فعالیت نشانه عمده این رکورد است. مسائلی مانند نفس وجود مطالبات، آگاهی بخشی، پرداختن به مسایل مهم تر و… هیچ کدام با جنبش سبز شروع نشده است. جنبش سبز حتی مطالبه جدیدی را هم به جمعی که در آن مشارکت داشتند اضافه نکرده است. افراد پیش از این جنبش هم این خواسته ها را داشتند و این مشکلات را می دیدند. دومین عامل برای ارزیابی جنبش سبز بررسی میزان تحقق اهداف آن است. اولین هدف بازپس گیری آرا سرقت رفته و ابطال انتخابات بود، هدف بعدی پا نگرفتن دولت احمدی نژاد و یا استعفای زودهنگام این دولت بود. هدف بعدی که از طرف رهبران سمبولیک جنبش سبز مطرح شد این بود که می شود از طریق اجرای بی تنازل قانون اساسی و ابزارهایی که درون ساختار حکومت وجود دارند، می توان سرنوشت را عوض کرد. هیچ یک از این اهداف محقق نشده و چشم اندازی هم برای تحقق این قضیه دیده نمی شود. در مورد شبکه سازی هم به دشواری می توان گفت که این شبکه ها در حین انتخابات و بعد از آن یجاد شد. بسیاری از این شبکه ها از قبل هم بودند. در آن مقطع انگیزه پیدا کردند و فعال شدند. اما الان که وارد دوران رکود جنبش سبز شده ایم دیگر فعالیتی در این شبکه ها هم نمی بینیم. منتقل شدن فعالیت ها به زیر لایه های اجتماعی را به عنوان فاز جنینی یک جنبش اجتماعی که زمینه های بازسازی را فراهم می کند، برمی شمارند. وگرنه هیچ کجا به فعالیت پشت پرده، جنبش اطلاق نمی شود. اگر این گونه باشد در خیلی از حوزه های دیگه می توان ادعا کرد که جنبش اجتماعی وجود دارد. ولی برای این موارد مبناها، مدارج و مولفه های عینی وجود ندارد و قابل اندازه گیری نیست و صرفا ادعاهایی است که نمی توان پیرامون آن ها راستی‌آزمایی کرد و ارزیابی داشت. این موارد را که کنار هم می گذاریم می توان گفت که جنبش سبز یک جنبش ناکام است و نه جنبش موفقی که تداوم دارد. البته این به معنای این نیست که این جنبش دستاوردی نداشته است. این جنبش، جدی ترین جنبش اجتماعی و سیاسی ما بعد از انقلاب بوده که نتایج مثبت و فرخنده ای داشته و می تواند مبنای فعالیت های آینده باشد.
آقای هنری، مسئله‌ای که وجود دارد این است که پدیده هایی در سطح جامعه ایران گاه بروز می کند که در زمان بروز خود واجد ویژگی های مثبتی است و نتایج و آثار خوبی هم از خود به جا می گذارد. اما این پدیده ها فرزند زمانه خود هستند و بعد از مدتی رو به افول می روند. اما برخی از نیروهای دلبسته به آن اتفاق (که می تواند یک حرکت سیاسی، جنبشی و… باشد)، می خواهند این طور القا می کنند که آن حرکت تا همیشه تداوم دارد و دیگر حرکت ها را در هر زمانی تحت تاثیر خود قرار می دهد. به عنوان نمونه می توان به “اصلاحات” یا حتی در نگاهی خردتر در جنبش زنان به حرکت “کمپین یک میلیون امضا” اشاره کرد. بعضی این نقد را به کسانی که جنبش سبز را هم جنبشی متداوم می دانند، وارد می کنند.
علی هنری: اما این را قبول ندارم که وقتی دوره یک پدیده به پایان رسیده ادعا کنیم همچنان وجود دارد. ولی دوره جنبش سبز به پایان نرسیده. به نظر من تا برای جنبش سبز آلترناتیوی وجود نداشته باشد ما نمی توانیم بگوییم محو شده است. این جنبش سبز را باید حفظ کرد و آن قدر بر آن اثر گذاشت و از آن اثر پذیرفت تا زمانی که یک آلترناتیو دیگری از درونش رشد پیدا کند و آن وقت وارد آن شد. به لحاظ تعریف آکادمیک به باور من جنبش سبز به عنوان یک جنبش اجتماعی وجود دارد. تحرک وجود دارد، تعداد بسیاری هویت خودشان را سبز بودن می بینند، در اینترنت فراخوان های مختلف منتشر می شود، اگر در یک شبکه در حد ۵ هزار نفر هم عضو شوند می توان بر آن عنوان جنبش اجتماعی گذاشت. در مورد تداوم جنبش های اجتماعی این سوال پیش می آید، مثلا دانشجویان فقط آن روز که تجمع برگزار می کنند، تبدیل به جنبش دانشجویی می شوند یا مجموعه ای از اتفاقات که در طول زمان می افتد را جنبش دانشجویی می گوییم. جنبش سبز رهبری خود را دارد، گفتمانش را حفظ کرده، هنوز به هیچ یک از اهدافش نرسیده و از آن ها انحراف هم پیدا نکرده است. هر جامعه شناسی این پدیده را بررسی کند آن را به عنوان یک جنبش اجتماعی می شناسد. نمود و بروز یک جنبش اجتماعی در یک ساختار دموکراتیک و یک ساختار غیردموکراتیک با هم متفاوت است. جنبش سبز امکان انجام کنش اجتماعی همگانی در خیابان را ندارد. ولی می توان نشانه های دیگر یک جنبش اجتماعی را در جنبش سبز دید. افراد انگیزه های لازم را دارند و در هر فرصت سیاسی که به وجود بیاید، این احتمال وجود دارد که بتوانند بروز خیابانی داشته باشند.مدت هاست که خیلی ها در اینترنت خودشان را وابسته به جنبش سبز می دانند. ظهور و بروز خیابانی ندارد، ولی ظهور و بروزی از نوع دیگر دارد. به موضوع سرکوب باید توجه کنیم. صحبتی که در خصوص نقش سازماندهی و رهبری در جنبش های اجتماعی شد، کنش هایی که انسان ها با هم انجام می دهند منجر به یک جنبش اجتماعی می شود فرقی نمی کند که رهبری یا سازماندهی وجود داشته باشد یا نه. در تونس و مصر هیچ گونه سازماندهی و رهبری وجود نداشت. نظریه پردازانی هستند که اثر سازماندهی را خیلی قوی می دانند و می گفتند چون نظام های غیردموکراتیک و توتالیتر اجازه سازماندهی به مخالفان نمی دهند به این دلیل هیچ وقت در خاورمیانه دموکراسی شکل نمی گیرد. آصف بیات گفته بود حتی تغییر رفتار افراد در خیابان می تواند به جنبش های خیابانی شکل دهد. مقایسه جنبش سبز با انقلاب سال ۵۷ به نظرم اشتباه است. به لحاظ طبقه ای که در آن شرکت می کردند، سطح هم زیستی که مردم با هم داشتند، سطح دموکراسی موجود در دنیا و… متفاوت است. ما نباید نگران باشیم که آقای موسوی دو روز دیگه حرف ها و مواضعی متفاوت با آن چه که الان بیان می کند، داشته باشد. من بی سیاستی می دانم که بخواهیم جنبش سبز را محو کنیم برای این که بخواهیم چیز دیگری را به جای آن پدید بیاوریم.
علی افشاری: ما در اینجا تحلیل و بررسی تئوریک می کنیم و در مقامی نیستیم که بخواهیم چیزی را حذف یا اضافه کنیم. من اتفاقا متدوام دانستن جنبش سبز را در این شرایط بی سیاستی می دانم. آن چه واضح هست این است که هر جنبش را با فعالیت هایش در نظر می گیرند. مواردی که آقای هنری گفتند امروز برای ده ها مورد دیگر هم در ایران می توان گفت. شکاف هایی متعددی وجود دارد و از منظر جامعه شناسی همه این موارد می توانند یک جنبش اجتماعی بالقوه باشند. ما در مورد جنبش دانشجویی و زنان هم به معنای علمی آن نمی توانیم عنوان جنبش اجتماعی را اطلاق کنیم و باید بگوییم جنبش های اجتماعی که هر یک به نوعی تا به امروز ناکام بوده اند. آن چه که به صورت کلی وجود دارد همان جنبش عام دموکراسی خواهی است و نه جنبش سبز. جنبش سبز را نمی شود با جنبش دانشجویی یا جنبش زنان مقایسه کرد. آن ها جنبش هایی هستند که بر اساس یک سری شکاف های تاریخی و مطالبات بلندمدت ایجاد شده اند و در هر دوره زمانی بروز خاص خودشان را پیدا می کنند. مواردی که آقای هنری بیان می کند ایجاد کننده یا مساعدکننده شکلی گیری یک جنبش اجتماعی است نه موید استمرار جنبش سبز، چرا که در این صورت می توانیم بگوییم ده ها جنبش دیگر هم وجود دارد. این جنبش زمانی بروز کرد که آن فعالیت ها دیده شد وگرنه آن مطالباتی که مطرح شد پیش از جنبش سبز هم وجود داشت. یک حرکت وقتی به مرز جنبش اجتماعی می رسد که از مرز سرکوب عبود کند. اگر حرکتی بخواهد از ترس سرکوب شدن نمود بارزی نداشته باشد نمی شود اطلاق جنبش اجتماعی به آن کرد.
آقای افشاری، نقد جنبش سبز و اعلام پایان یافتن به عنوان جنبشی ناکام از سوی عده ای از فعالان سیاسی و روشنفکران بعضا به عنوان یک فعل سیاسی هم تعبیر می شود. نظری که وجود دارد این است که عده ای از فعالان سیاسی که در دوره اصلاحات به تحریم انتخابات ها روی آوردند و به نوعی از گفتمان اصلاح طلبی عبور کردند، و جز اصلاحات ساختاری مدل دیگری را کارآمد نمی دانستند، بعد آن هر عمل سیاسی که مبنایش شرکت در انتخابات و رجوع دوباره به اصلاح طلبان باشد را غیرمفید می دانند و هر حرکتی را، زودهنگام زوال یافته تلقی می کنند و سعی می کنند این نگاه را جا بیندازند تا همان تحلیل سابق خود را همچنان به عنوان تنها راه گریز از شرایط فعلی مطرح کنند، نظرتان در این باره چیست؟
علی افشاری: این که تصور شود مواضعی که بنده در پایان دوره اصلاحات داشتم برایم جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و مقدس شده، واقعا این گونه نیست. اما کافی است به گفتمان کسانی که دوباره مراجعه داشتند به گفتمان اصلاح طلبی انتخابات‌محور توجه کنیم و نتایج عملی آن را مقایسه کنیم. از بعد استراتژیک سیر تحولات حقانیت گفتمانی که از آن فضا عبور کرد و حامی اصلاحات جامعه‌محور بود را نشان داد. اتفاقا برخورد نظام کاملا نشان داد که اصلاح پذیر نیست و اگر کسانی شک هایی داشتند هم شکشان برطرف شد. دیگر از موسوی نزدیک تر به گفتمان و آرمان های نظام چه کسی را می توان یافت که آخر سر شد عامل آمریکا! بنابراین با توجه به اتفاقاتی که افتاد این انتقاد اساسا رد می شود. آن چه که در انتخابات اخیر اتفاق افتاد نشان داد که دیگر امکان این که دوباره فضای اصلاح طلبی دوم خردادی حاکم بشود وجود ندارد. در این مدت هم حداقل خود بنده مدعی آقایان موسوی و کروبی نشدم و بحث دیدگاه دیگری را هم مطرح کردم و بحث تخریبی هم نداشتم. حتی از جنبش سبز و مطالبات دموکراتیک مردم و آقای موسوی و کروبی به انحاء مختلف در حد مقدورات حمایت کرده ام و در این راه کوشیده ام. اما بحث مهم من این است که فضای سیاسی ایران مساوی با جنبش سبز و آقای موسوی و کروبی و… نیست. اگر دوستان بحث ها را دنبال کنند می بینند که بعضی از افرادی که خود را عضو جنبش سبز می دانند تصوراتی دارند که گویی کلیه حرکت های مردم ایران و همه مطالبات تاریخی مردم و اساسا دموکراسی خواهی، مطالبه آزادی، انتقاد و… از این دوران شروع شده است. اینجا آن جایی است که من می گویم که تفاوت و تمایز باید معلوم شود. من تاکید دارم باید حوزه های عمل متفاوت از هم متمایز باشند. در مقام تحلیل هم اتفاقا باید نظرات و تحلیل های مختلف مطرح شود و شنیده شود تا از دل آن یک راهکار درست حاصل شود. نسل انقلاب ۵۷ به تجربه نسل های پس از انقلاب مشروطه توجهی نکرد و هزینه سنگینی هم پرداخت کرد. در شرایط فعلی هم بعضی از کوشندگان سیاسی، خصوصا آن ها که تجربه کمتری دارند، دوباره دارند چنین اشتباهی را مرتکب می شوند. در مورد صحبت آقای هنری که گفتند نباید شرایط فعلی را با انقلاب ۵۷ مقایسه کرد و احتمال انحراف بعد از پیروزی جنبش سبز منتفی است، باید گفت در مسایل سیاسی نحوه عملکردها و نگاه ها به این سادگی پیش نمی رود. در مرحله قبل از پیروزی جنبش خیلی حرف ها زده می شود. ولی فردای آن شما در آن موقعیت نیستید و کسانی تصمیم گیر هستند که در مواضع بالای رهبری جنبش قرار داشتند و افراد و نیروهایی که پشتیبان و حامی آن ها بودند خیلی بردی ندارند. کما این که خیلی از نیروهایی که پشتیبان آقای خمینی بودند نه به خاطر حرف هایی که ایشان مشخصا بعد از سال ۵۹ زد بلکه به خاطر مواضعی ایشان در نوفلوشاتو بود. ولی بعد از پیروزی انقلاب، چه قدر توانستند این نیروها تاثیرگذار باشند. من بر اساس تجربه خودم در دوران اصلاح طلبان با آقای خاتمی، بنده ایشان را قبل از تشکیل ستادهای انتخاباتی اش، مرتب می دیدم و حرف های کاملا متفاوتی زده می شد. وقتی داخل ستاد رفتند، آقای خاتمی ناگزیر چهره دیگری شد. وقتی در انتخابات پیروز شد و داخل کاخ ریاست جمهوری رفت کاملا قضایا عوض شد. باید به این نکات توجه کرد. همچنین اگر در مورد چیزی که وجود نداره ما مرتبا به مردم اعلام کنیم که وجود دارد و فعال است اتفاقا تاثیر منفی بر جامعه هدف ما می‌گذارد.
علی هنری: آن جا که آقای افشاری می گویند از تجربیات گذشته باید استفاده کنیم، کاملا درست است. ولی مسئله ای که وجود دارد این است که زمینه اجتماعی و سیاسی وقایع را باید بسنجیم و ببینیم تفاوتش با الان چیست. ما در حال انجام مسابقه ای هستیم که همه از پشت یک خط شروع نکرده ایم. من به اندازه یک نیروی شناخته اصلاح طلب یا موسوی و کروبی و… نیستم. واقعیات را باید در نظر گرفت. ما نه سازمانی داریم نه برنامه ریزی داریم و خیلی عقب هستیم. پس زدن افرادی که دغدغه دموکراسی خواهی دارند به این بهانه که اگر فردا قدرت را در دست بگیرد به ادعایش عمل نخواهد کرد، عملی غیردموکراتیک است. اتفاقا باید آن هنجار را تقویت کنیم و با مشارکت است که هنجارهای دموکراتیک شکل می گیرد. شما می گویید که باید تحلیل کنیم، ولی من می گویم علاوه بر تحلیل باید مشارکت هم کرد و در حین این مشارکت رهبران را واداشت سخنانی را بگویند و اهدافی را دنبال کنند که قبلا دنبال نمی کردند. ما اگر نتوانیم این جلو و عقب بودن را بپذیریم مجبور می شویم راهی را برویم که انتهایش خیلی مشخص نیست و راه به ناکجاآباد دارد. در تحلیل خود باید در نظر گرفت که جایگاه ما کجاست و جایگاه موسوی و کروبی کجاست. نمی توانم جلوی آن ها را بگیرم که بخواهم خودمان به آن ها برسم. الان اپوزسیون ما چه ظرفیتی از همگرایی از خودشان نشان داده اند. یک نامه مشترک برای وقایع تونس و مصر نمی توانند بنویسند. یک تلویزیون در حد همان رسا نمی توانند راه بیندازند. باید بفهمیم که کجا هستیم. شما تمام مدت می گویید که باید بیاییم جرس و رسا و کلمه را نقد کنیم. اما نباید گویانیوز را به عنوان پر مخاطب ترین سایت خبری فارسی زبان نقد کرد؟ وی اُ ای و رسانه های اپوزسیون نباید نقد شود؟ من فکر می کنم وقتی به نتیجه مطلوب می رسیم که همه جانبه نقد کنیم و تحلیل کنیم.
علی افشاری: من هم معتقدم که باید اپوزیسیون و نیروهای مخالف مورد نقد قرار بگیرند و بر این باورم که دیدگاه های اصلاحات ساختاری ضعف های زیادی دارد و قطعا موقعیت آقای موسوی و کروبی در مقایسه با نیروهای اپوزسیون بهتر است. اما به همان دلیل که نباید جلوی آن ها ایستاد، به علت میزان ظرفیت مختصری که برای تسریع پروژه دموکراسیزیون در ایران دارند، لزومی نیست که در آنها ادغام شد و لزوما با آن ها کار کرد. میشود در قالب هویتی مستقل عمل کرد. قبلا هم گفتم بحث شما برای زمانی است که جنبشی وجود داشته باشد و فعالیتی صورت بگیرد.در حال حاضر فعالیتی شکل نمی گیرد.باید منتظر ماند تا ببینیم که اتفاقات ایران به چه سمت و سویی میرود و آیا آقای موسوی و کروبی هژمونی که داشته اند را می‌توانند حفظ کنند یا نه. من معتقدم که نقد، حتی اگر تند هم باشد باعث می شود که ریسک اشتباهات کم شود. من در بعضی مواقع فرقی بین شیوه هایی که سایت جرس به کار می برد با کیهان و رسانه های حامی احمدی نژاد نمی بینم. در بعضی از کارهایی که این جریان انجام می دهد، بخشی از واقعیت را پنهان میکند و بخشی از آن را باز گو می کند. این شیوه باید نقد شود و قرار نیست هر کس که می خواهد فعالیت کند زیر پرچم آقای مهنس موسوی و کروبی برود. تا زمانی که جنبش سبز معنای مشخص و چارچوب سیاسی پیدا نکند، این آشفتگی هویتی و مبنایی وجود دارد

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.