غروب ائتلاف اصولگرایان یا ایفای نقش تکثر در انتخابات؟

اعلام تشکیل دو جبهه جدید “پایداری” و “ایستادگی”، فعالیت اصولگرایان برای انتخابات مجلس نهم را وارد مرحله جدیدی کرد.
جبهه پایداری قرار است روز ۶ مرداد در یک گردهمایی با سخنرانی محمدتقی مصباح یزدی و عزیز الله خوشوقت اعلام موجودیت کند. این جبهه متشکل از شماری از وزرای اخراجی دولت محمود احمدی نژاد، جمعی از اعضاء فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس، جبهه ولاء (قرار گاه عمار) و روحانیون نزدیک به آیت الله خامنه ای است.
از افرادی چون صادق محصولی، محمد حسین صفار هرندی، حمید رسایی، علی‌اصغر زارعی، مهدی کوچک‌زاده، اسماعیل کوثری، روح‌الله حسینیان، غلامحسین الهام و مرتضی آقا تهرانی به عنوان موسسان جبهه پایداری نام برده می شود.
این جبهه در اصل اصولگرایان ولایی هستند که خود را متعلق به گفتمان نوین اصولگرایی می دانند و می کوشند تا در فراسوی دو جناح قدیمی چپ و راست، مسیر نوینی را بگشایند. این جریان از سال ۱۳۸۴ به بعد حضور پر رنگی در ساختار قدرت داشته است. ویژگی اصلی این جریان تبعیت مطلق از رهبری، سنت گرایی ایدئولوژیک، پوپولیسم، سیاست خارجی تهاجمی و اقتدار گرایی در سیاست داخلی است.
عمده اعضاء این جبهه متعلق به لایه افراطی حاکمیت هستند.
این جریان کنترل سپاه، وزارت اطلاعات، صدا و سیما، بخش مهمی از مجلس و دادستانی کل کشور و قسمت های متکفل برخورد با پرونده های سیاسی قوه قضائیه را در دست دارند.
مهمترین سرمایه و عامل پیدایش و تداوم آنها حمایت رهبری است که باعث شده عملا بار اصلی پیگیری و اجرای دستورات او و فضاسازی برای گسترش و پیشبرد خط رهبری در جامعه و نهادهای حکومتی بر دوش این جریان باشد.
این امر به نوبه خود وابستگی متقابلی برای آیت الله خامنه ای ایجاد کرده است. افرادی از این جبهه قبلا در قالب “گفتمان سوم تیر” دو سهمیه از ۸ سهمیه مدل پیشنهادی ائتلاف ۷+ ۸ را در اختیار داشتند. همچنین برخی از اعضاء این جبهه خواستار اضافه شدن روح الله حسینیان به هیات سه نفره حکمیت علی اکبر ولایتی، حبیب الله عسگر اولادی و غلامعلی حداد عادل شده بودند.
اعضاء این جبهه که تا پیش از قهر ۱۱ روزه آقای احمدی نژاد از حامیان جدی دولت بودند، اینک مرزبندی با جنبش سبز ( فتنه گران به زعم آنها)، اصلاح طلبان، حلقه یاران آقای احمدی نژاد (جریان انحرافی از دید آنها) و اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی از نیروهای راست سنتی (نخبگان مردود از نظر آنها) به همراه ویژگی های ایجابی چون “رابطه با خدا بر اساس اخلاص، رابطه با ولی خدا بر اساس تبعیت و رابطه با مردم بر اساس صداقت و خدمتگزاری”، را مبنای وحدت و همکاری خود می دانند.
جبهه ایستادگی
اما جبهه ایستادگی با ائتلاف متشکل از یازده گروه جبهه حامیان ولایت، حزب توسعه و عدالت ایران اسلامی، جمعیت آبادگران جوان ایران اسلامی، جمعیت جوانان انقلاب اسلامی، جمعیت پیروان حضرت زینب، حزب سبز، حزب نیک اندیشان ایران اسلامی، انجمن بین المللی جنبش ضد صهیونیستی، مجمع اسلامی آرمان ملت ایران، خدمتگذاران ایران اسلامی و مجمع عالی نخبگان ایران موجودیت یافته است.
“تبعیت عملی از ولایت، تمکین به قانون و نظارت های سازنده نسبت به خود و اطرافیان، پشتیبانی از همه ارکان نظام، حفظ فضای کار و تلاش دولت با برنامه محوری در ساماندهی و پیشبرد اقتصاد و فرهنگ جامعه و کشور، رعایت اخلاق اسلامی، انصاف و خدا محوری در حمایت ها و انتقادات” خصوصیات و مولفه های رفتاری این جبهه اعلام شده است.
از دید آنان ولایت فقیه و قانون اساسی “عمود خیمه انقلاب اسلامی” را تشکیل می دهند. در این جبهه شماری از فعالان نسل دوم و سوم کارگزاران جمهوری اسلامی حضور دارند و چهره های شاخص آنان عبارتند از عبدالحسین روح الامینی، سید محمود علوی و علی رضایی (پسر محسن رضایی).
به نظر می رسد که محور اصلی این جبهه محسن رضایی است و این یازده گروه حول محوریت وی ائتلاف کرده اند و ممکن است برنامه حمایت از او در انتخابات بعدی ریاست جمهوری آینده را داشته باشند.
گروه های این جبهه، تشکل های شناخته شده و پر جمعیتی نیستند و بیشتر در حاشیه اصولگرایان و بخش های انتصابی حاکمیت حضور داشته اند. این جریان از عمق و نفوذ در بخش های مختلف حکومت برخوردار نیست و تلاش های آن برای پیروزی در انتخابات های مجلس هفتم و هشتم و ریاست جمهوری نهم و دهم به شکست انجامیده است. این جریان در حد وسط بخش های سنتی و افراطی اصولگرایان قرار می گیرد.
فعال شدن این دو جبهه، ائتلاف اصولگرایان و ارائه لیست واحد از سوی آنان را با چالش مواجه می کند. سخن حسین ابراهیمی عضو جامعه روحانیت مبارز تهران که می گوید بیرون ماندن محسن رضایی از چتر کمیته اصولگرایان باعث تشکیل و فعالیت جبهه ایستادگی شده است، به میزان زیادی واقعیت قضیه را روشن می سازد. سخنگویان این جبهه خود را بخشی از گفتمان اصولگرایی تعریف می کنند، اما خواستار گسترش ظرفیت ائتلاف اصولگرایان هستند، البته اگر امکان جذب این جبهه به داخل ائتلاف اصولگرایان و توقف فعالیت مستقل و جداگانه با اختصاص سهمی به آنها میسر باشد. هرچند بعید به نظر می رسد که جبهه پایداری در فرمول اجماع ۸+۷ ادغام شود.
از همین رو محمدرضا مهدوی کنی، رئیس مجلس خبرگان و رئیس جامعه روحانیت مبارز در مورد “موازی کاری” به گرایش ولایت مدار اصولگرایان هشداری زود هنگام داد و همه اصولگرایان را از اختلاف و تفرقه نهی کرد.
وجود شکاف بین بخش “روحانی–بازاری” با محور “امنیتی–نظامی” و یا رقابت بین کارگزاران قدیمی و جدید، بزرگترین مانع وحدت اصولگرایان است. مدل ارائه شده ۷+۸ که هنوز قطعی و نهایی نشده است، به گونه ای است که فضا را بیشتر به نفع نیروهای میانه رو و عملگرای اصولگرایان مساعد می سازد. فضای روانی پس از مخالفت آقای احمدی نژاد با ابقای وزیر اطلاعات و منتفی شدن جدایی او از اسفندیار رحیم مشایی نیز به نحوی است که به ضرروت بازنگری و رجعت از سیاست های جاری میدان می دهد. از این رو تمایل بخش هایی از حاکمیت و اکثر بازیگران انتخاباتی به تغییر روند موجود، زنگ خطر را برای جریانی به صدا در آورده هست که معتقد به درستی تداوم وضع موجود است و در آن منافعی دارد.
بنابراین زمینه سازی برای فعالیت ناگهانی جبهه پایداری بیانگر اراده ای است که مستقل از اصولگرایان در صدد فتح اکثریت کرسی های مجلس نهم است و همچنین نمی خواهد تضعیف آقای احمدی نژاد منجر به کنار رفتن گفتمان و روش های حاکم و بازگشت به سیاست های قبل از سوم تیر ۸۴ (روز برگزاری انتخاباتی که آقای احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند) شود.
ائتلاف اصولگرایان در هیچ دوره ای نتوانست وحدت رویه ایجاد کند و لیستی واحد در انتخابات عرضه نماید. این پدیده که برخاسته از روال طبیعی تفاوت نظر و جهت گیری در میان اجزاء تشکیل دهنده طیف اصولگرایان است، در عین حال امکان ناپذیر بودن یافتن سازوکار اقناعی برای تقسیم سهم ها را نیز نشان می دهد. این نقیصه به نوبه خود نمایانگر نبود اراده مسلط و عامل فصل الخطاب در بین این گروه ها و همچنین رجحان داشتن موقعیت گروهی بر مصلحت کلی این جریان است. بر خلاف ادعاهای بسیار، اعضاء این جبهه در تحلیل نهایی بر اساس موقعیت شان در قدرت تصمیم می گیرند و توجهی به ارزش ها و اصول ادعایی و یا تمکین به مصلحت سنجی جامعتین (جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) و حتی گاه اوامر رهبری به صورت کامل ندارند.
بدینترتیب محتمل است که مانند انتخابات سال ۱۳۸۴، جبهه پایداری مجددا تجربه گذشته در خصوص پیروزی احمدی نژاد و کنار زدن علی لاریجانی، منتخب ائتلاف اصولگرایان را تکرار کند.
در این صورت شاید هشدار محمد رضا مهدوی کنی ریشه در نگرانی وی از دچار شدن به سرنوشتی مشابه علی اکبر ناطق نوری داشته باشد.
در این میان ممکن است رابطه ای بین زمزمه کنار کشیدن جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از ائتلاف موسوم به ۸+۷ با به صحنه آمدن این جبهه وجود داشته باشد. محمد یزدی که ریاست این تشکل قدیمی را در دست دارد، رابطه نزدیکی با طیف تندروی اصولگرایان ولایی دارد؛ بر عکس جامعه روحانیت مبارز که از بخش معتدل و عملگرا جانبداری می کند. بنابراین ممکن است جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با کنار کشیدن و یا حمایت تلویحی، زمینه پیروزی مدافعان سیاست حاکم و وضع موجود را مساعد سازد.
البته در دیدگاهی متضاد، واکنش جامعه مدرسین نوعی اعتراض از سوی اکثریت اعضاء این گروه به اقدامات خودسرانه آقای یزدی و عباس کعبی تعبیر می شود که بدون رعایت ساز و کار تصمیم گیری جامعه، این تشکل را به چک سفید برای تایید اقدامات بخش های افراطی و نو ظهور حاکمیت تنزل داده است.
اما از زاویه ای دیگر این اقدام می تواند نمایانگر سیاست جدید حاکمیت برای انتخابات آینده باشد تا پدیدار شدن چند لیست از بخش های مختلف اصولگرایان و همچنین شرکت دادن اصلاح طلبان محافطه کار و معتقد به فصل الخطابی ولایت فقیه، تکثر لازم برای انتخابات را تامین کند.
از آنجایی که گرایش غالب اصلاح طلبان نسبت به شرکت در انتخابات نظر مثبت ندارد و به قول محمد موسوی خوئینی ها، شرکت در انتخابات به مانند حضور “افراد خانه سوخته در میهمانی”، بی معنا است، لذا ظاهرا امکان بهره برداری از اصلاح طلبان در انتخابات مهندسی شده وجود ندارد و کف خواسته های اصلاح طلبان بیشتر از سقف فضایی است که نظام حاضر است در اختیار آنها قرار دهد.
برآیند اظهارات اخیر مقامات حاکمیت صحت گفته جعفر شجونی را تقویت می کند که اصلاح طلبان با محوریت محمد خاتمی جایی در مجلس آینده نخواهند داشت. در چنین فضایی برگزاری انتخابات با مشارکت بالا و کشاندن مردم به پای صندوق های رای نیاز به ایجاد تکثر و وجود گروه های رقیب دارد.
کشیده شدن رقابت اصولگرایان به بیرون از حوزه داخلی و ارائه چند لیست نیاز به این تکثر را بر آورده می سازد. البته این تکثر واقعی و متناسب با پراکندگی نظرات در جامعه ایران نیست و صرفا نیروهای مدافع محوریت آیت الله خامنه ای در بلوک قدرت را شامل می شود، اما در عین حال کاملا ساختگی و کاذب نیز نیست و رگه هایی از اختلافات واقعی در آن وجود دارد.
چنین اتفاقی در صورت وقوع یک پیام دیگر هم دارد و آن حذف جریان آقای احمدی نژاد از حوزه رقابت در انتخابات آینده است. حضور حلقه یاران آقای احمدی نژاد در کنار دو یا سه لیست از اصولگرایان و در غیاب اصلاح طلبان، شانس پیروزی آنها را افزایش می دهد. بنابراین طبیعی خواهد بود که نظام چنین ریسکی نکند.
نتیجه گیری
اعلام موجودیت قریب الوقوع جبهه پایداری در کنار فعالیت متمایز جبهه ایستادگی، احتمال وحدت اصولگرایان و ارائه لیستی واحد از سوی گروه ۸+۷ را کاهش می دهد و چالشی جدی برای آن ایجاد می کند. این اتفاق این گمانه را تقویت می سازد که اصلاح طلبان و جریان نزدیک به آقای احمدی نژاد مجوز مشارکت در رقایت های انتخاباتی را پیدا نخواهند کرد. حوزه منازعه در انتخابات مهندسی شده محدود به بازیگری بخش های سنتی و جدید و یا میانه‌رو و تندروی اصولگرایان همراه با نیروهای حاشیه ای این جریان و با مشارکت “شبه اصلاح طلبان” خواهد شد.
طبیعتا کسب نرخ مشارکت بالا که هم بتوان در مجامع بین المللی و منطقه ای روی آن مانور داد و هم ثابت کرد که منشاء آرای آقای احمدی نژاد، رهبری و پشتوانه مردمی ولی فقیه بوده است، کار دشواری است.
تلاش احتمالی برای دستکاری در نتایج انتخابات هم با وجود دولت آقای احمدی نژاد و نقش آن در مدیریت انتخابات کار ساده ای نیست. ماه های آینده روشن خواهد کرد که آیا حاکمیت این طرح را به پیش می برد یا وجود موانع و بخصوص رفتار غیر منتظره آقای احمدی نژاد، آن را وادار خواهد ساخت که یا عقب نشینی بکند و امتیازات بیشتری به اصلاح طلبان و شبکه نیروهای آقای هاشمی رفسنجانی بدهد و یا قید انتخابات با مشارک بالا را بزند و به گرم بودن تنور انتخابات مجلس در شهرهای کوچک و رقابت های محلی رضایت دهد.
البته بررسی رفتار حاکمیت و بخصوص رهبری در سال های اخیر گوشزد می کند که نمی توان قابلیت برنامه ریزی پیچیده و غافلگیر کننده را نادیده گرفت که گاه باعث گمراهی و خطای محاسبه برخی از نیروهای منتقد وضع موجود و بخش فرودست حاکمیت می شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.