در نفی تقدیس ” اصلاح طلبی”

برخی مباحثی که در صحنه سیاسی ایران اخیرا بر سر رای دادن خاتمی و نسبت آن با جنبش سبز راه افتاده است ،نوعی تقدیس ” اصلاح طلبی ” به معنای رفورمیسم را بازتاب می دهد. برخی از کوشندگان سیاسی چنان از رفورم ( اصلاح در درون ساختار قدرت موجود) صحبت می کنند که انگار فضیلتی ابدی است و امامزاده ای است که تمامی درد ها را شفا می دهد. هر دیدگاه مخالف با رفورمیسم یا در تدارک باز تولید جنبش چریکی است یا فرود آمدن بمب های ناتو را انتظار می کشد و یا آشوب و آینده ای تیره را برای کشور رقم می زند!
از دید این جماعت که خود به بخش های مختلفی تقسیم می شوند رویکرد ساختار شکن و انقلابی مرادف است با تجزیه طلبی ،خشونت طلبی ،وابستگی به بیگانگان و یک ذنب لایغفر سیاسی . این دیدگاه در زمانه تثبیت ” زمینی شدن سیاست ” ، قدسی کردن سیاست را در قالب منزلت همیشگی بخشیدن به اصلاح طلبی پارلمانتاریستی باز آفرینی می کند و نوعی متا فیزیک را در عرصه سیاسی ترویج می دهد. در این دیدگاه دموکراسی به رفورمیسم تقلیل داده می شود. این رویکرد هم نشان دهنده بی بضاعتی سیاسی و فقر دانش تاریخی است و هم در عین حال از موقعیت گرایی، تنگ نظری ، پیوند خوردن حیات سیاسی با بقاء نظام جمهوری اسلامی و خصوصیات روانشناختی نا متوازن برخی از داعیه داران سیاسی پرده بر می دارد.
نیرو هایی که با خلط مفهوم اصلاح طلبی با مبارزه بی خشونت و سپس پیوند زدن آن با رویکرد رفورمیستی به معنای عدم تغییر پایه های نهادی قدرت ، رویکرد های انقلابی را طرد می کنند ، متنوع هستند. برخی از سر عقیده و تعصب به وادی ایدئولوژیک کردن راهبرد سیاسی غلطیده اند. آنها بنا به نگرانی از پسامد های پیش بینی نشده رویکرد رادیکال و برخورد یک بعدی چنین می اندیشند. با این گروه می شود گفتگو کرد تا در برخوردی تعالی بخش ، میدان تعیین استراتژی گذار مسالمت آمیز به دموکراسی از تنگنای برخورد های جزمی ، کلیشه ای و ایدئولوژیک خارج شود. اصلاح و انقلاب هر دو یک گزینه پیش روی جنبش های سیاسی هستند. هیچکدام بر دیگری مزیت ذاتی ندارند. شرایط رجحان هر کدام را تعیین می کند. تجارب اخیر دنیا اشکالی از انقلاب را خلق کرد که به صورت آرام و مسالمت آمیز و یا با حداقل خشونت گذار به دموکراسی را رقم زدند. در تمامی این تجارب در تحلیل آخر حکومت های دیکتاتوری لجوج که تا واپسین لحظه حاضر به عقب نشینی و واگذاری قدرت به صاحبان اصلی آن یعنی مردم نشدند ،مسئول بر کشیده شدن برخورد انقلابی در سپهر سیاسی مملکت شان شدند.
انقلاب های جدید در اواخر قرن بیستم و اول قرن بیست و یکم ، عمدتا انقلاب های آرام و بی خشونت بودند که در پروسه ای مسالمت آمیز ، تغییر بنیادی قدرت را تحقق بخشیدند.
اما جماعت دیگری هستند که در ادوار مختلف رفتار متغیر سیاسی داشته اند. موضع گیری های سیاسی آنها که بعضا با تناقض ها و تعارض های مشهودی مواجه است تابع اصول و منطق مشخصی نیست. بلکه بر حسب موقعیت و میدانی که برای نقش آفرینی پیدا می کنند و یا مسائل شخصی دیدگاه سیاسی خود را تنظیم می کنند.
برخی از آتش بیاران معرکه قداست بخشیدن به اصلاح در چهارچوب قانون اساسی و ساختار قدرت جمهوری اسلامی از این دسته اند. تا جایی که آنها حضور در ساخت قدرت جمهوری اسلامی را به عنوان چهارچوب اصلاح طلبی خود برگزیده اند ، ایرادی متوجه آنان نیست و حق دارند انتخاب سیاسی خود را داشته باشند. موازین دموکراسی ایجاب می کند که حق انتخاب آنان را به رسمیت شناخت و نقد آنان را تحمل کرد و به شکل منطقی و محترمانه پاسخ داد و به رقابت سالم در عرصه سیاسی پرداخت.
اما مشکل از آنجا شروع می شود که آنها راهبرد سیاسی خود را مطلق می کنند و مخالفان رادیکال شان را به کفر سیاسی متهم می سازند و می کوشند تا آنان را منحرف از مسیر فعالیت سیاسی درست چلوه دهند.
هر کس دیدگاه اصلاح طلبی سترون و نا کارآمد آنها را به انتقاد می کشد و یا در زمینه سیاست خارجی ،دیدگاه کلاسیک آنان را به چالش می کشد متحمل نسبت ناروای جنگ طلبی می گردد . آنها در این راه ابایی از انگ زدن ، افترا و اتهام زنی بلا استناد ندارند و با ترور شخصیت و غوغا سالاری می خواهند حریف را از میدان بدر کنند.
برخی از آنان علی رغم خدمات در مقاطعی از زندگی سیاسی شان اما در اول انقلاب یا در برخورد های فاشیستی و انحصار طلبانه فعالیت داشتند و یا در آن موقع در رده های پایین به کار آموزی سیاست حذف ،سرکوب و طرد مشغول بودند.
آنان در آن دوران شیفته انقلابی گری بودند. دیدگاه های میانه رو در آن مقطع به زعم آنها سازش طلبانی بودند که یا ساده لوحانه جاده ر ا برای بازگشت امپریالیسم صاف می کردند و یا عامل دشمن غدار خارجی بودند ،که صلاح ملک و مملکت ایجاب می کرد بی رحمانه سرکوب و حذف شوند.
اکنون نیز با جابجایی “خشونت کلامی” به جای “خشونت فیزیکی دیدگاه های رادیکال مخالف خود را به مسلخ می برند و با طرح دعاوی واهی و اتهامات بی پایه فضای سیاسی را مسموم می سازند.
در مرام آنها مبنای برخورد با مخالف یکی است فقط مصادیق فرق کرده است. مشکل بنیادی در آنجا است که این حضرات خود را قطب نما و مرکز حقیقت می پندارند و گویی هر نقطه که آنان می ایستند حق مطلق هم آنجا قرار دارد. اگر دیروز انقلابی گری کیمیای سعادت بود امروز چون ظرف زمانی عوض شده است و حضرات چه به لحاظ تعلق احساسی و چه به لحاظ امتیاز سیاسی مصلحت خود را در استمرار نظام سیاسی موجود می بینند ، یا از تغییرات رادیکال و یا اساسا هر حرکتی سیاسی که آنها موقعیت خاص در آن نداشته باشند ،احساس خطر می کنند ،پس اصلاح طلبی ،بهشتی توصیف می شود که خروج از آن مبتلا شدن به مصیبت های گوناگون سیاسی را به بار می آورد!
آنها عامدانه و یا غافلانه این واقعیت روشن را نادیده می گیرند که در حکومت های استبدادی اصلاحی ترین حرکت به انقلاب منجر می شود و در حکومت های مردم سالار ، انقلابی ترین راه ، اصلاحات است. وجه تمایز انقلاب و اصلاح و یا دوگانه اصلاحات محافظه کارانه و یا اصلاحات ساختار شکن بر سر خشونت و چریک شدن و یا حضور در صندوق های رای بی تناسب با تبلور قدرت مردم نیست بلکه تغییر و یا حفظ نهاد های پایه ای قدرت است. رویکرد انقلابی وقتی بن بست بین وضع موجود و وضع مطلوب ایجاد می شود ، خلق می گردد و با توسل به تخطئه ، تحریف و مغلطه گری نمی توان جلوی آن را گرفت . انقلاب و طرد اصلاح طلبی پارلمانتیستی و یا حکومتی مرادف خشونت نیست و همچنین نسبتی منطقی با حمله نظامی غرب ندارد! این ادعا ها از جنس همان سخنان بی پایه ای است که هر روز رسانه های حاکمیت نثار مخالفان می کنند.
این افراد بهتر است به جای متهم کردن کسانی که راهبرد اعتراضات خیابانی و تغییر نظام جمهوری اسلامی از طریق جنبش اجتماعی بی خشونت را دنبال می کنند ،توضیح بدهند که چگونه می توانند نظام سیاسی را با توجه به واقعیت های کنونی اصلاح بکنند و گذار به دموکراسی را در چهارچوب سیاست ورزی در داخل قانون اساسی جمهوری اسلامی تسریع نمود . در این راستا رعایت آداب نقد و گفتگو ضروری است و باید از غبار آلوده ساختن فضای سیاسی اجتناب کرد. کسی که در خانه شیشه ای نشسته است شرط عقل نیست که سنگ در دست بگیرد .
قطعا اگر فضای بحث منطقی باشد آنگاه پسامد بهتری برای نیروهای جامعه مدنی ایران خواهد داشت. این مهم نیازمند ترسیم محل نزاع بر اساس واقعیت ها و استفاده درست از مفاهیم در معنای صحیح و اجتناب از برخورد های تخریبی است. تقدیس راهبرد های سیاسی و برخورد ایدئولوژیک و ارزشی کردن مفاهیم سیاسی متعلق به دوران سپری شده است. اکنون برخورد منعطف ، پویا و پرهیز ار دگماتیسم و مسخ شدن در پای دیدگاه ها کارگشا است. با تکیه بر این جمله مقاله را به پایان می برم که راهبرد های ممکن برای گذار مسالمت آمیز به دموکراسی در ایران محدود به دوگانه اصلاح و انقلاب نمی شود بلکه حالت های بیشتری را در بر می گیرد که از جمله آنها رفولوشن به تعبیر آقای جلایی پور (اصقلاب) و رویکرد های ترکیبی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.