در ضرورت وجود ” رهبری مشارکتی و موثر”

در فضای کنونی سیاسی ایران و بخصوص در میان اپوزیسیون ” رهبری” معنای مثبتی ندارد. تجارب نا موفق باعث شده است تا کنشگران سیاسی و مدنی و بخصوص جوانان با بدبینی به مقوله رهبری نگاه کنند.
رهبری به نوعی با تک صدایی ،دنباله روی محض و اقتدار گرایی پیوند خورده است. ذهنیت های منفی پیرامون رهبری فضایی را بوجود آورد که تز “خود رهبری ” یا “هر فرد یک رهبر ” با استقبال بخشی از نیرو های خواهان تغییر همراه شد. اما آیا در واقع نیاز به رهبری نیست ؟ جنبش های اجتماعی بدون رهبری می توانند به سرمنزل مقصود برسند ؟ پاسخ منفی است . در این یادداشت تلاش می شود اهمیت و ضرورت وجود رهبری تبیین گردد . همچنین جنبه شعاری و غیر کارکردی ادعای مبهم ” خود رهبری ” شکافته گردد.
موفقیت هر فعالیت جمعی ، جنبش اجتماعی ، حرکت سیاسی ، مانور نظامی نیازمند رهبری است. بدون رهبری بخت موفقیت فعالیت های جمعی ناچیز خواهد بود. اما طبیعی است هر رهبری نیز به صرف ادعای رهبری کارگشا نیست. بلکه چگونگی رهبری و بخصوص موثر بودن آن است که ارزش مثبت دارد. در واقع بحث از نفس رهبری به شرایط و ویژگی های رهبری مناسب و کارآمد تغییر جهت می یابد.
میراث عرفانی رابطه ” مرید و مراد ” در فرهنگ نخبگان ایرانی ریشه دار است. این مقوله با شکل مدرن “رهبری کاریزماتیک ” تلفیق شد و الگوی رهبری مطلق العنان و بلا منازع را خلق کرد. تفسیر غالب از مفهوم امامت در شیعه نیز رابطه بین امت و امام را رابطه ای یکسویه تعریف کرده است که امت فقط باید از امام اطاعت کند و امام شایستگی بیشتر برای راهنمایی و تعیین مسیر سیاستگزاری در جامعه را دارد. این تلقی نیز به نوبه خود شکل رهبری اقتدار گرایانه را در جامعه مذهبی کشور تقویت کرد. توده های مسلمان نیز بر اساس نظریه تقلید تبعیت مطلق از مرجع تقلید را پذیرفته و درونی کرده اند. این نگرش و اعتقاد زیربنای ” فتوی سیاسی ” است که نظر سیاسی مرجع عامه حکم تکلیف شرعی دارد و نقشی مهم در سرنوشت اخروی ایفا می کند.
فرهمندی فرا بشری افرادی که از فره ایزدی برخوردار هستند نیز در فرهنگ ملی ما نیز بستر مناسبی برای رشد رهبری پیشوا گونه فراهم ساخت.
گروه های چپ و رادیکال مذهبی نیز با استفاده از الگوی مارکسیست لنینیستی سازمان و تاکید بر نقش رهبری حزب طراز نوین و انقلابیون حرفه ای ( سنترالیزم دموکراتیک که پسوند دموکراتیک آن هیچگاه در عمل تحقق نیافت )شکل دیگری از رهبری اقتدار گرایانه را بنیان گذاشتند.
ریشه داری فرهنگ گروه گرایی و مرید پروری و رواج داشتن نوچه پروری در محیط های ورزشی و لوطی ها نیز زمینه دیگری برای رشد رهبری غیر مشارکتی فراهم ساخت. مجموعه عوامل فوق باعث شده است تا رهبری بر اساس روابط قدرت در ذهنیت کنشگران ایرانی نقش ببندد. البته عملکرد ضعیف ، غیر واقع بینانه ،محافظه کارانه و متوهمانه مدعیان رهبری در سالیان اخیر و همچنین عدم پاسخگویی رهبران پیرامون تصمیمات غلط خود نیز در ایجاد جو ضد رهبری موثر بوده است . این عامل به همراه دوری گزینی برخی از پذیرش مسئولیت رهبری در حالی که عملا در آن جایگاه قرار داشتند باعث شده تا شماری با طرح بحث “امان از رهبری ” در آسیب شناسی ناکامی های سیاسی مردم ایران ، وزن زیادی برای رهبری قائل شوند.
تصور غالب از رهبری در جامعه ایران ” مرد بزرگ ” یا” ابر مرد ” است که از خصائل فوق انسانی برخوردار بوده و در شرایط خاصی در تاریخ ظاهر می شود و معجزاتی را رقم می زند. او در اوج لحظات نا امیدی و هراس ملت از سرنوشت تیره و تار خود در قالب یک منجی ظهور می کند. البته تئوری ” ابر مرد ” از اولین کوشش‌های روشمند برای مطالعه‌ رهبری در چارچوب نگرش ” ویژگی ” بود . این تئوری‌ ها تحت عنوان «مرد بزرگ» معروف است که کیفیت ذاتی رهبران اجتماعی بزرگ، سیاستمداران و نظامیان را بررسی می‌ کند. این دیدگاه در ادامه تحولات خود به تعیین ویژگی ها و خصوصیات لازم برای رهبری رسید و رهبری را در قالب یک شخصیت و نه یک جریان تعریف نمود.
اما اشکالی از رهبری وجود دارد که بر خلاف دیدگاه ابر مرد ، شخص رهبر را در مرکز رهبری قرار نمی دهد بلکه رهبری جریان و فرایندی است که در تعامل بین رهبری و پیروان شکل می گیرد. در اصل اهداف و مطالبات یک جنبش زمینه پیوند دهنده بین رهبری و بدنه جنبش می شود. رهبری مشارکتی و تعاملی توسط بدنه انتخاب می گردد تا با تعهد به مطالبات و خواست جنبش هدایت جنبش با استفاده از منابع را برای رسیدن را در دست بگیرد.
در این نگرش رهبری بمثابه ابزاری در خدمت اهداف جنبش است. این دیدگاه از برخورد فرد محورانه با رهبری فاصله می گیرد اما به طور کامل وجود برخی ویژگی های خاص در رهبری و افرادی که می توانند در این جایگاه قرار بگیرند را نفی نمی کند. رهبر دیگر کاریزما ، پیامبر و مرشدی نیست که ارزش های جدید بیافریند و تغییر و تحولی بزرگ در جامعه ایجاد کند. بلکه فرد و یا افرادی است که در چهارچوب پاسخگویی به مطالبات جامعه دارای توانایی های ویژگی های هستند که می توانند نیرو های جنبش را برای پیروزی بسیج نمایند.
فرق آنها با مدیر این است که آنها می توانند باعث تشجیع و به غلیان آمدن احساسات شده و انگیزش ایجاد کنند .روح خود باوری را در کالد جنبش بدمند.
در یک جنبش اجتماعی و هر کار جمعی تقسیم کار لازم است. هماهنگی و نظارت بر تقسیم کار ها نیازمند وجود رهبری است تا کار ها به نحو مطلوبی پیش برود و در چهارچوب استفاده بهینه از منابع فعالیت اعم از زمان، پول ، سرمایه انسانی و هزینه فرصت به موفقیت برسد. “خود رهبری” نتیجه ای جز هرج و مرج نخواهد داشت و فاقد توانایی برای ایجاد هماهنگی و هم افزایی نیرو ها است. فقط به یک معنا “هر فرد یک رهبر “ادرست است که افراد نباید برای انجام مسئولیت اجتماعی منتظر و معطل رهبری بمانند و یا فقط از وی انتظار داشته باشند که بار همه مسئولیت ها بر دوش وی باشد. ضرورت وجود رهبری نافی مسئولیت دیگر اعضاء جنبش نیست. اما اگر هر کس رهبر باشد شکست فرجام قطعی جنبش خواهد بود. همچنین این شعار بیشتر یک تعارف است و در زمین واقعیت امکان پذیر نیست .
رهبری در چهارچوب ارتباط و مشارکت همه اعضاء معنای مناسب خودش را پیدا می کند. در این مدل رهبری ، ارتباط دو طرفه بین رهبری و بنده وجود دارد. رهبری در خدمت بدنه است و بنده از او حساب می کشد و بر عملکردش نظارت دارد و در چهارچوب توافق جمعی هر یک وظیفه خاص خودش را انجام می دهند.
بنابراین در مقطع فعلی ضروری است تا با تاکید بر وجود رهبری مشارکتی و موثر یکی از بزرگترین نقائص جنبش دموکراسی خواهی و اساسا زیر مجموعه های جامعه مدنی در ایران برطرف شود. اعتراضات به نوع رهبری هایی که تا کنون اعمال شده ، عمدتا منطقی و وارد است اما این موضوع باعث نمی شود که اصل وجود رهبری زیر سئوال برود. بلکه باید به سمت تحقق شکل مناسب رهبری رفت و بخصوص به رهبری ابر مرد ، مرشد گرایانه ، فرد محور و سنترالیستی در کارزار سیاسی و اجتماعی پایان داد.
البته باید در نظر داشت در حل این مشکل یک پیشنیاز مهم دیگر نیز وجود دارد . آن ضرورت کاهش یافتن میل به تصدی نقش رهبری در بین کنشگران سیاسی است. به نظر می رسد ایفای نقش ژنرالی خیلی بیشتر از نقش سربازی و یا مناصب میانی طرفدار دارد. زمانی یک جنبش اجتماعی و سیاسی موفقیت می یابد که همه افراد در نقش هایی که با آن تناسب دارند قرار بگیرند. ماهیت فعالیت جمعی بگونه ای است که تعداد نقش های پایین و میانی خیلی بیشتر از نقش های بالایی است. این واقعیت را باید پذیرفت. شاید این مثال آموزنده باشد که لشگری از گوسفندان که یک شیر رهبر آن باشد بر لشگری از شیران که یک گوسفند رهبری آن را بر عهده داشته باشد غلبه می کند.
رهبری لباسی است که بر تن هر کس نمی تواند پوشانده شود . بلکه ویژگی هایی چون مقبولیت فراگیر ، هوش سرشار ، قدرت بسیج کنندگی و تهییج بالا ،مهارت و دانایی ، سرعت عمل ، توان تزریق خود باروی و اعتماد به نفس ، صداقت و ویژگی های اخلاقی ، اراده و عزم محکم ،ابتکار و خلاقیت و … جامعه پذیری ر ا طلب می کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.