دانشجوی زندانی ، “سیاست آرمان گرا” و “استقلال دانشگاه”

تاریخ معاصر ایران گواهی می دهد که بین دانشجوی زندانی و “دانشگاه مستقل و پویا “پیوندی برقرار است. از سوی دیگر حبس کردن دانشجویان وفادار به سنت روشنگری دانشگاه در پشت میله های زندان نسبتی مهم با پارادایم سیاست آرمانگرا و اخلاقی دارد.
این دو ویژگی سبب می شود تا دانشجویانی که با پشت پا زدن به رفاه شخصی ، خطر زندان ، شکنجه و محرومیت تحصیلی را به جان می خرند، در توسعه و آزادی ایران نقشی استراتژیک پیدا کنند.
این جایگاه بیشتر از آنکه وابسته به هویت حقیقی این دانشجویان باشد ، متاثر از راهی است که پیموده اند . در اصل نقش دانشجوی زندانی مستقل از دانشجوی خاصی که برای مدتی در این موقعیت قرار می گیرد ، سازنده عمق استراتژیک و جایگاه ویژه است.
البته این سخن به معنای نفی ارزش فردی دانشجویانی نیست که رنج زنجیر اسارت را بر خود هموار کرده اند بلکه بر روشن شدن منشا اثر گزاری دانشجویان زندانی تاکید دارد . حضور مستمر دانشجویان شجاع و مسئول باعث تداوم بقاء این نقش شده است .
از بدو تاسیس دانشگاه در ایران و تقابل آن با ساخت قدرت مطلقه ، جریان پیوسته دانشجویان زندانی ، گرمابخش مبارزه برای آزادی در عرصه دانشگاه و جامعه بوده است. در سخت ترین لحظات تاریخ معاصر که نفس ها در سینه ها حبس شده و جو سنگین رکود و اختناق ، امید به تغییر مثبت را در ذهنیت جامعه به حاشیه رانده است ، این دانشجویان بوده اند که چراغ مبارزه را روشن نگاه داشته اند.
این مبارزه بر دو بعد استوار است نخست رعایت آزادی های آکادمیک و استقلال نهادی دانشگاه از قدرت و سپس رها شدن جامعه از استبداد ، برقراری موازین حقوق بشر و استقرار دموکراسی مورد نظر است.
اگر چه در ظاهر ،مبارزه سیاسی در رسالت دانشگاه معنایی ندارد. دانشگاه جایی است که باید علوم و فنون بر اساس نیاز های گوناگون جامعه آموزش داده شود و دانشجو نیز باید به نحو مناسبی درس ها را فرا بگیرد و در امر گسترش پژوهش و دانایی کوشا باشد. اما این نقش زمانی معنای محصل خود را باز می یابد که جایگاه دانشگاه به عنوان مرکز تولید دانش و کانون عقلانیت و خرد ورزی در جامعه تثبیت شود.
دانشگاه محور و تکیه گاه تحول گرایی در جامعه و مهندسی تغییر برای آینده بهتر است. از اینرو تکمیل رسالت دانشگاه محتاج استقلال از قدرت و خود گردانی است .
اصحاب قدرت دانش را فی نفسه و به خودی خود ارج نمی نهند. آنها دانشگاه را وابسته می خواهند تا مرام ، ایدئولوژی ، گفتمان مطلوب . به بیان دقیق تر منافع آنها را ترویج کند. اما رونق و شکوفایی علم دانشگاهی را می خواهد که بر فراز هر نوع ایدئولوژی ،مذهب ، برتری طلبی و گفتمان های سلطه پرور حقیقت دانش و خرد نقاد را تبلیغ کند.
بنابراین نقادی و روشنگری پیوندی وثیق با طبیعت دانشگاه و پویایی آن پیدا می نماید. دانشگاه وقتی دانشگاه می شود و ثمر بخشی مطلوب خود را می یابد که بتواند خود را در جایگاه نقد و پرسشگری هر ایده ، تئوری ، مکتب و فرضیه قرار دهد. این امر نیازمند رعایت آزادی های آکادمیک و استقلال دانشگاه است.
اینجا ست که اهمیت دانشجوی زندانی در پروسه تحقق استقلال دانشگاه روشن می شود. اگر چه به لحاظ اصولی در نظام دانشگاهی رفتن به زندان جایگاهی ندارد اما در دوره گذار از دانشگاه زیر سرکوب به دانشگاه مستقل و متعهد به آزادی های آکادمیک ، هزینه دادن و رویارویی با دشمنان آزادی ارزش پیدا می کند. این مبارزه ها است که جلوی دست اندازی قدرت مطلقه به دانشگاه را مسدود می کند و موازنه قوا را به نفع دانشگاه مستقل تقویت می نماید .رسالت اصلی دانشجو درس خواندن و کسب دانش و فنون مورد نظر است اما برای فایده مندی و اثرگزاری مناسب برون داد دانشگاه در جامعه تحقق این رسالت مستلزم کوتاه کردن دست هایی است که دانشگاه را مطیع و منقاد دستگاه قدرت و حکومت می خواهند.
از این رو دانشجوی زندانی در دوران گذار به دموکراسی تضمینی برای حفظ و بقاء دانشگاه کارآمد در نبرد با نیرو های وابسته ساز و مخرب است. نقش دانشجوی زندانی امری موقتی و مقطعی است و پس از تثبیت استقلال دانشگاه و شکل گیری دموکراسی در سپهر سیاسی کشور ،به پایان می رسد و موضوعیت خودش را از دست می دهد. اما تا آن موقع نیاز به دانشجویان شجاع و پیشرو که مانع دست اندازی و تصرف کامل دانشگاه از سوی قدرت خودکامه هستند ، به طور ملموسی وجود دارد. آنها در حقیقت به دانشگاه اعتبار می بخشند و به تمام نیرو های دانشگاهی امید می دهند تا یافته های شان را در بهبود جامعه بکار گیرند و از مقاومت ها و موانع گوناگون نا امید نشوند.
البته دانشجوی زندانی ، نخست دانشجو است سپس عنصر رزمنده برای آزادی و تعالی کشور. بنابراین مبارزه سیاسی و فعالیت دانشجویی بر بستر رعایت اصول زیست دانشجویی معنا می یابد. نقش دانشجوی زندانی زمانی منزلت مطلوب خود را می یابد که دو گانگی بین دانشجوی درس خوان و آگاه با دانشجوی زندانی و مبارز پیش نیاید. اگر چه جمع کردن این دو با همدیگر کار ساده ای نیست.
از زاویه ای دیگر کنش دانشجویی پیوندی وثیق با کنش سیاسی آرمانگرا نیز دارد. جنبش دانشجویی همواره منادی شکلی از سیاست ورزی بوده که خود را متعهد به رعایت اصول مشخص و تحقق آرمان هایی چون آزادی ، عدالت و انسانیت می داند. فعالان دانشجویی عمدتا وارد بده بستان های سیاسی نشدند و سیاست متعارف را که متضمن کسب امتیاز و امتیاز دهی است ،رد کردند.
فعالان دانشجویی سیاستی را ترویج کرده اند که در صدد کسب قدرت نیست بلکه می خواهد چهارچوبی به قدرت ببخشد که در آن آزادی ، حقوق بشر ، عدالت و انسانیت رعایت گردد. این اصول که در نظام دموکراسی به طور نسبی تحقق پذیر تر است مورد نظر جنبش دانشجویی ایران است. دانشجویان زندانی نیز برای تحقق این هدف به مقاومت در برابر ساختار سلطه دست زده اند و سختی زندان را بر تسلیم شدن به خواست اقتدار گرایان و نظام ولائی و یا توجیه محافظه کاری و مماشات با صاحبان قدرت ترجیح داده اند.
در چهارچوب این سر مشق ، نیرو و کنشگران سیاسی که به مشی سیاست آرمان گرا وفادار بوده اند، مورد حمایت مستمر جنبش دانشجویی قرار گرفته اند.
بنابراین تجلیل از دانشجویان دربند ضمن ارج نهادن بر مقاومت در برابر زورگویی و استبداد به معنای حمایت از استقلال دانشگاه و پارادایم سیاست آرمانگرا و اصولی نیز است.
محمد احدی، حسن اسدی زیدآبادی، حامد امیدی، مجید توکلی، سعید جلالی فر، علی جمالی، مهدی خدایی، بابک داشاب، مجید دری، حامد روحی نژاد، روح الله روزی طلب، حسین رونقی ملکی، شاهین زینعلی، روزبه سعادتی، افشین شهبازی، فرشته شیرازی، ایقان شهیدی، آرش صادقی، ابوالفضل طبرزدی، جواد علیخانی، مهرداد کرمی، مهدیه گلرو، حبیب الله لطیفی، علی اکبر محمدزاده، شبنم مددزاده، علی ملیحی، ضیا نبوی، عاطفه نبوی و بهاره هدایت ،این ۲۹ دانشجوی زندانی سرافراز کنونی ،پرچمدار راهی هستند که دیر یا زود در همکاری با دیگر جنبش های اجتماعی ایران و نیرو های سیاسی دموکراسی خواه ، طلوع بهار ایران را به ارمغان خواهد آورد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.